صفر و یک‌ها چطور شما را به سکوت وادار می‌کنند

گروه اجتماعی الف،   3980911008

پژوهش‌ها نشان می‌دهد با ظهور و گسترش شبکه‌های اجتماعی، رسانه‌های رسمی توانایی سابق برای جاانداختن یک عقیده به‌وسیله مارپیچ سکوت را ندارند. اما خود شبکه‌های اجتماعی می‌توانند به ابزاری در همین راستا تبدیل شوند.

به گزارش فارس، «رسانه‌ها می‌توانند به شما تلقین کنند نظر شما در یک موضوع خاص در اقلیّت است و به این شکل شما را وادار به سکوت کنند»؛ این همان نظریه «مارپیچ سکوت» است که سال‌هاست توسط سیاستگذاران رسانه مورد استفاده قرار می‌گیرد. طبق این نظریه، کسانی که رسانه‌ها را کنترل می‌کنند، با این روش هر روز تعداد بیشتری از مردم را به سکوت درباره یک موضوع وادار می‌کنند. اما با ظهور شبکه‌های اجتماعی این سیاست قدیمی هم با اما و اگرهایی روبه‌رو شد و  پژوهشگران متعددی این تغییر و تحولات را بررسی کرده‌اند تا بفهمند نظریه «مارپیچ سکوت» در شبکه‌های اجتماعی به چه شکل در آمده است.

 

مارپیچ سکوت چیست؟

نظریه «مارپیچ سکوت» را خانم الیزابت نوئل نئومان در سال 1973 مطرح کرد؛‌ در آن سال‌ها رادیو و تلویزیون، رسانه‌های اصلی جامعه بودند که بیشترین تأثیر را بر مردم می‌گذاشتند. در این نظریه سه ادعا مطرح شد که مرتبط با هم و نشان‌دهنده علت تاثیر این مارپیچ هستند. اول اینکه مردم در رفتارها، آمد و شدها و ارتباطات روزمره، افکار عمومی غالب و نظر اکثریت و اقلیت را درک می‌کنند. یعنی به صورت شهودی می‌فهمند یا حس می‌کنند که در هر موضوع، اکثریت چه موضعی دارند. نکته دوم اینکه مردم نمی‌خواهند در یک موضوع در گروه اقلیت باشند و از انزوا و فشار گروهی می‌ترسند. و سومین نکته همان شرایطی است که منجر به مارپیچ سکوت می‌شود؛ اینکه مردم از از ترس انزوا و زیر فشار قرار گرفتن و برای اینکه مورد طعن و تمسخر و یا طرد و بی‌اعتنایی قرار نگیرند، سکوت می­‌کنند.

در ادامه، رسانه‌های جمعی افکار و عقاید اکثریت را به‌عنوان عقاید غالب و مسلط منتشر می‌کنند و همین باعث شدیدتر شدن این روند می‌شود. به این صورت که حتی بین خود این اقلیّت، حمایت میان فردی از عقیده مشترکشان ضعیف می‌شود. در نتیجه تعداد افرادی که این عقیده‌شان را پنهان می‌کنند  و یا به عقیده اکثریت گرایش پیدا می‌کنند، روز به روز بیشتر می‌شود. این روند مارپیچی از سکوت را شکل می‌دهد که در نهایت به خاموشی یک نظر و فراگیر شدن نظر دیگر می‌انجامد.

 

رسانه‌ها پا را فراتر می‌گذارند

با گسترده‌تر شدن رسانه‌ها و بیشتر شدن ارتباط مردم با آن‌ها، شکل‌گیری مارپیچ سکوت توسط آن‌ها از این هم فراتر رفته است. به این صورت که سیاستگذاران رسانه‌ها بر روی عقیده و نظری به‌عنوان نظر اکثریت مردم مانور می‌دهند که ممکن است در واقع اکثریت نباشد. اما با تلقین این موضوع و مانور روی آن،‌ بقیه را به سکوت در مقابل آن مجبور می‌کنند. این روش باعث می‌شود به‌تدریج افراد بیشتری حس کنند که نظرشان در اقلیت است و ترجیح دهند سکوت کنند و نظر مخالف ندهند. در نتیجه رفته‌رفته این مارپیچ گسترده‌تر می‌شود و عقیده مطلوب آن رسانه‌ها در جامعه فراگیر و تثبیت می‌شود.

 

شبکه‌های اجتماعی معادلات را عوض می‌کند

 

ظهور شبکه‌های اجتماعی،‌ فضای متفاوتی را برای بیان نظرات افراد و شنیدن نظرات سایرین ایجاد کرد. این تغییرات دو اتفاق مهم را شکل داده است؛ اول اینکه اعضای جامعه می‌توانند نظرات خود را در بدون نیاز به رسانه‌های کلاسیک،‌ با دسته گسترده‌تری از افراد به اشتراک بگذارند و در فضای مجازی منتشر کنند. پس تولید محتوا در این رسانه‌های نوین دیگر در کنترل و انحصار رسانه‌های رسمی نیست. دوم اینکه برای افراد این امکان فراهم شده است که بدون آشکار نمودن هویت واقعیشان، نظرات خود را بیان کنند. در نتیجه هم ترس از انزوا کمتر شد و هم اینکه انعکاس عقاید، دیگر در انحصار رسانه‌های رسمی نیست. این روند منجر به کمرنگ شدن نظریه مارپیچ سکوت در شبکه‌های اجتماعی شده است.

دکتر علیرضا دهقان،‌ از اساتید صاحبنظر حوزه ارتباطات در این خصوص می‌گوید: «در فضای مجازی امکان برقراری شرایط یک‌صدایی و جلوگیری از تنوع عقاید و نظرها کمتر است. از طرف دیگر در این فضا افراد نگرانی از عکس العمل منفی دیگران ندارند و ترس از انزوا همانند ارتباطات افراد در فضای فیزیکی نیست. بنابراین با وجود فضای مجازی که در مورد آن کنترل دولتی وجود نداشته باشد شکل‌گیری افکار عمومی در  قالب مارپیچ سکوت چندان محتمل نیست.»

در خصوص ارتباط مارپیچ سکوت با شبکه‌های اجتماعی پژوهش‌های متعددی انجام شده است. مثلا «پورتن» و «ایلدرز» دو تن از اساتید دانشگاه دوسلدورف آلمان، به بررسی این موضوع پرداخته‌اند که ارتباطات آنلاین چگونه بر درک افراد از جو حاکم و ابراز عقیده‌شان در این فضا تاثیر می‌گذارد. در این پژوهش که در ژورنال مطالعات رسانه چاپ شده،‌ آن‌ها اینگونه استدلال می‌کنند که در شبکه‌های اجتماعی اولویت داشتن محتواهایی که توسط کاربران تولید می‌شود به محتوای رسانه‌های جمعی باعث شده است که درکی که عموم مردم از حال و هوای نظرات سایرین دارند،‌ متفاوت شود. یعنی این دیگر رسانه‌های جمعی نیستند که به مردم می‌گویند کدام نظرات در اقلیت هستند و کدام اکثریت؛ بلکه خود مردم وزن مواضع مختلف را در نظرات کاربران شبکه‌های اجتماعی می‌بینند و نتیجه می‌گیرند. این درکِ متفاوتی که در مورد فضای نظرات برای کاربران شکل می‌گیرد حتی روی تمایل آن‌ها نسبت به اظهارنظر در خصوص یک موضوع نیز اثر می‌گذارد. یا نظرات تعداد بیشتری از هم‌فکران خود را می‌بیند و این باعث می‌شود حتی اگر در اقلیت باشند،‌ به‌خاطر امکان اظهارنظر آزادانه‌تر در شبکه‌های اجتماعی، شجاعت بیشتری برای بیان عقیده خود پیدا کنند. یا چون در شبکه‌های اجتماعی برخلاف رسانه‌های رسمی، نظرات اکثریت بازتکرار نمی‌شود، دیگر خود را اقلیت نمی‌دانند و نظرشان را بدون ترس از انزوا بیان می‌کنند. بنابراین عملا شبکه‌های اجتماعی باید فضایی برای شکستن مارپیچ سکوت فراهم کند. اما آیا اما آیا در واقعیت هم چنین اتفاقی می‌افتد؟

 

صفر و یکی ها هم به دام مارپیچ می‌افتند

کیت همپتون، استاد رسانه دانشگاه میشیگان آمریکا تصمیم گرفت این موضوع را در شبکه‌های اجتماعی بررسی کند. او پژوهشی با مشارکت 1800 نفر طراحی کرد تا نحوه اظهارنظر مردم آمریکا در خصوص افشاگری‌های اسنودن در فضای حقیقی و شبکه‌های اجتماعی را مقایسه نماید. این موضوع از این جهت به‌عنوان یک مثال قابل استناد انتخاب شد که در جامعه آمریکا مناقشه‌های زیادی در مورد آن ایجاد شده و عملا یک دوقطبی از موافقین و مخالفین شکل گرفته بود.

یافته‌های این پژوهش نشان داد در شبکه‌های اجتماعی افراد چنانچه احساس کنند نظرشان از سمت دنبال‌کنندگانشان پذیرفته شده نیست یا دوستانشان در شبکه اجتماعی با آن مخالف هستند، از اظهار آن خودداری می‌کنند. درواقع، این همان مارپیچ سکوت الیزابت نئومان بود که حالا خود را در شبکه‌های اجتماعی بازتولید می‌کرد. در دنیای حقیقی مردم از از ترس انزوا و زیر فشار قرار گرفتن و برای اینکه مورد طعن و تمسخر و یا طرد و بی‌اعتنایی قرار نگیرند، سکوت می­‌کنند. اینجا نیز کاربران شبکه‌های اجتماعی از ترس اینکه دنبال‌کنندگان و یا دوستانشان واکنش نامطلوبی نسبت به نظرشان نشان دهند، سکوت در موضوع مورد مناقشه را ترجیح می‌دهند.

به‌عبارت دیگر تنها نوع جامعه و شکل واکنش‌ها عوض شده اما وضعیتی که سکوت را می‌سازد و تشدید می‌کند،‌ تغییر نکرده است. حتی در شبکه‌های اجتماعی هم فشار روانی حاصل از نظرات مخالف، فرد را به سکوت وادار می‌کند. در نتیجه باز هم در شبکه‌های اجتماعی عقیده اکثریت (یا گروهی که تصور می‌شود در اکثریت هستند) غالب می‌شود. این پژوهش در مقالات بسیاری مورد استناد قرار گرفته است و آنچه به‌عنوان نتیجه اصلی آن عنوان می‌شود این است: «یک مارپیچ سکوت در شبکه‌های اجتماعی وجود دارد.»

«منیگ هانگ ونگ» استاد دانشگاه فنگ چین نیز در پژوهش دیگری به این نتیجه رسید که کسانی که از شبکه‌های اجتماعی برای بیان احساساتشان استفاده می‌کنند و نه برای متقاعد کردن دیگران، ممکن است حتی سطح فعالیتشان را پایین بیاورند و یا کلا آن شبکه اجتماعی را ترک کنند؛ یعنی همان اتفاقی که در مارپیچ سکوت می‌افتد. در نتیجه بحث‌ها حول موضوع در شبکه اجتماعی یکطرفه و دارای سوگیری می‌شود.

این موضوع زمانی تشدید می‌شود که یک عقیده توسط افرادی مطرح شود که نفوذ و محبوبیت بیشتری در شبکه‌های اجتماعی دارند. مانند سلبریتی‌ها،‌ سیاسیون یا شخصیت‌های سرشناس فعال در شبکه‌های اجتماعی و یا توسط صفحات و یا کانال‌هایی که توسط سازمان‌ها یا رسانه‌های رسمی حمایت می‌شوند و تبدیل به مرجع شبکه‌های اجتماعی شده‌اند. یک سلبریتی یا یک اکانت شاخص و پرنفوذ ممکن است نظر شخصی خود را به‌عنوان عقیده اکثر مردم در صفحه خود منتشر کند و این موضوع توسط هوادارانش وزن پیدا کند و با ایجاد موج در شبکه اجتماعی، فضا را برای ابراز نظر مخالف تنگ کند. این منجر به شکل‌گیری همان مارپیچ سکوتی می‌شود که قبلا توسط رسانه‌های رسمی ایجاد می‌شد. با این تفاوت که در شبکه‌های اجتماعی، مردم کمتر متوجه این فرایند می‌شوند و به اکانت‌های پرطرفدار بیشتر اعتماد می‌کنند و تصور می‌کنند که عقیده القا شده،‌ نظر اکثریت است.

 

مارپیچی که ابزار دست قدرت می‌شود

سیاستمداران یا صاحبان قدرت این قابلیت را مغتنم شمرده‌اند و با اعمال نفوذ بر سلبریتی‌ها و افراد شاخص شبکه‌های اجتماعی تلاش می‌کنند عقیده و نظر خودشان را از زبان آن‌ها مطرح کنند تا از این طریق به‌عنوان خواست عمومی جا بیفتد. در کشور ما نیز سیاسیون به همین خاطر ارتباط تنگاتنگ و نزدیکی هم با سلبریتی‌ها و هم با اکانت‌های شاخص و گردانندگان صفحات پرطرفدار در شبکه‌های اجتماعی برقرار می‌کنند. این اتفاق به‌ویژه حوالی انتخابات‌ها و همین‌طور در موضوعات حساس کشور بیشتر می‌شود و مثلا به ناگاه یک جناح سیاسی یا یک عقیده مشخص به‌صورت گسترده در شبکه‌های اجتماعی مورد توجه اکانت‌های پرمخاطب قرار می‌گیرد تا بعد از مدتی به‌عنوان خواست عموم جا بیفتد؛ به‌گونه‌ای که کمتر کسی قادر به ابراز نظر مخالف نسبت به آن باشد.