صادق امامی در روزنامه فرهیختگان نوشت:
«علیاکبر رائفیپور چه میگوید؟ اینکه او از حوزه فراماسونری، مهدویت و صهیونیسمشناسی سخنرانیهایش را آغاز کرده و درحالحاضر این گستره بهتمام علوم تسری یافته، ناشی از احاطه او به علوم مختلف است یا این یک قدرت خدادادی است که به او اعطا شده است؟ طرفدارانش که به رائفیپور لقب «استاد» دادهاند و میگویند او دائما درحال مطالعه است و در موسسه شخصیاش (مصاف ایرانیان) از کمک متخصصانی بهره میبرد که در علوم مختلف سررشته دارند. آنها با این توجیه، پای سخنرانیهای او در موضوعاتی همچون مهدویت، صهیونیسمشناسی، فراماسونری، نشانهشناسی تا پزشکی، تحولات بینالمللی، اقتصاد و بررسی آینده کشور مینشینند. برخلاف هوادارانش، آقای رائفیپور بیشتر گفتههایش را ناشی از مطالعه خودش میداند. او اخیرا در یک برنامه تلویزیونی –و بارها درجای دیگر- گفته که روزانه 17 تا 18 ساعت مطالعه دارد و بهدنبال هر علمی که گمان میکند بهکارش میآید، میرود. او از عبارت «علم نافع» برای بیان آنچه بهدنبالش است، استفاده میکند.
رائفیپور علاوهبر سخنرانیهایی که سیری در تاریخ هستند، در لبه تحولات روز در تمام مسائل نیز حرکت میکند. در سایت موسسه مصاف که گفتههای او را منتشر میکند، سخنرانیهایی از ماجرای بنزین تا تحلیل شهادت سردار سلیمانی، تحولات اخیر عراق و حتی موضوع کرونا هم پیدا میشود. او در همین فروردینماه، در چندین روز بهتحلیل ویروس ناشناخته کوویدـ19 پرداخته است.
برای شناخت علیاکبر رائفیپور، بهترین راه دیدن کلیپها و سخنرانیهایش است. با اینکه موسسه مصاف، کلیپهای کوتاه از سخنان رائفیپور را منتشر کرده است، او بخش زیادی از کلیپهای منتشرشده از سخنرانیهایش را «تقطیع شده» و تولیدشده با هدف «تمسخر» خود میداند و هر نقد به اظهاراتش را نیز ناشی از همین کلیپهای بهاعتقادش تقطیعشده میداند. بههمیندلیل باید بین گذشتن از قید شناخت او یا شنیدن یا دیدن سخنرانیهایش، یکی را برگزید. نگارنده، بعد از سالها بیمیلی نسبت به سخنرانیهای آقای رائفیپور و تمامی مدلهای مشابه او -که این روزها بهواسطه گوشهگیری اساتید مویسفیدکرده حوزه و دانشگاه، اوضاعشان سکه شده است- چند سخنرانی اخیر آقای رائفیپور را بهصورت کامل، مشاهده کردم. شاید از این منظر که علاوهبر دیدن سخنرانیهای ایشان، در هشت صفحه نکات مطرحشده ایشان را یادداشتبرداری کردم، از بسیاری شاگردان، مریدان یا هواداران او، به مباحث ارائه شده، توجه بیشتری کردهام. این سخنرانیها که بخشی از آن در حوزه بینالملل قابل بررسی است، در تاریخ 13، 14، 15 و 16 فروردینماه با محوریت ویروس کرونا ایراد شده است.
قصد این نوشته، بررسی نقادانه گفتههای آقای رائفیپور به همان شکلی است که ایشان پیشنهاد کرده است. البته تلاش شده است مشابه ایشان که همچون رئیسجمهور محترم -که ازقضا ایشان منتقد او و تمام دولتش است- منتقدانش را «بیعقل»، «بیسواد»، «نفهم» و... میخواند، بیرحمانه با او سخن گفته نشود. علاوهبر این، با توجه به اینکه نگارنده در همه حوزهها تخصص ندارد، تنها در حوزه بینالملل که دانشجو و خبرنگار آن است، به ارزیابی 4 سخنرانی ذکر شده آقای رائفیپور پرداخته است. آقای رائفیپور در این سخنرانیها بهطور ویژه بهبررسی ویروس کوویدـ19 یا همان کرونا پرداخته است. درباره این ویروس هنوز سوالات بسیاری است که بیپاسخ مانده، اما مهمترین سوال، منشأ آن است. هنوز هیچ یافته علمی وجود ندارد که اثبات کند کرونا، ویروسی طبیعی است یا در آزمایشگاههای بیولوژیک تولید شده است. در هفتههای نخست شیوع کرونا، نیویورکپست مدعی شد ویروسکرونا در یک آزمایشگاه بیولوژیک در ووهان چین تولید شده است.
هفته گذشته نیز فاکسنیوز رسانه محبوب دونالد ترامپ، در گزارشی به نقل از منابع خود نوشت که «بهاحتمال قوی ویروس جدید کرونا از طریق آزمایشگاه تحقیقاتی فوقحساسی که در ووهان قرار دارد و سالهاست روی ویروسهای کرونا کار میکند به بیرون راه پیدا کرده است.»
پس از این گزارش، دستگاههای اطلاعاتی و نظامی آمریکا بررسی صحت یا سقم این فرضیه را در دستورکار قرار دادند. کار وقتی جدیتر شد که دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا نیز در جریان کنفرانسخبری روزانه کمیته مقابله با کرونا گفت که «کاخسفید این فرضیه را مدنظر قرار خواهد داد.» او بهتازگی گفته «اگر چین آگاهانه مسئول شیوع ویروس باشد، باید با پیامدهای آن روبهرو شود.» چین اما در پاسخ به این خبرسازیها گفته که «هیچ سند علمی برای اثبات اینکه ویروس جدید کرونا در آزمایشگاه تولید شده یا از آنجا به بیرون نشت کرده باشد، وجود ندارد و تحقیق درباره سرمنشاء ویروس کرونا جدید «باید به دانشمندان سپرده شود.» در برابر این ادعا، یک گمانهزنی دیگر نیز در رسانهها مطرح شد. در هفتههای نخست با توجه به خوشحالی غیرقابل تصور دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا از شیوع این ویروس در چین که منجر به قرنطینه ووهان و افت صادرات این غول اقتصادی شد، انگشت اتهام را بهسمت واشنگتن برد. آمریکا از مدتها قبل یک جنگ تجاری فرسایشی را با چین کلید زده بود تا مانع از قدرت گرفتن بیشتر اقتصاد چین شود. ویروسکرونا دقیقا همین کار را کرد و در عرض چند هفته، نزدیک به 200میلیارد دلار به اقتصاد چین ضرر زد. شیوه پوشش رسانههای آمریکایی از اخبار کرونا در چین بیشباهت به رفتار ترامپ نبود. خبرسازیهای رسانههای آمریکایی علاوهبر بستن بسیاری از مرزها روی چین، اتباع این کشور را در سراسر دنیا در تنگنا قرار داد. مجموع این شرایط، برخی کارشناسان را به این جمعبندی رساند که ویروس کرونا میتواند توسط آمریکا تولید شده باشد تا از طریق آن، اقتصاد پکن را برای ماهها درگیر کند.
فارغ از این مباحث ژورنالیستی، فهم ماهیت و منشأ ویروس کرونا، یک بحث کارشناسی عمیق است و برای آن باید به آزمایشگاههای مجهز و اساتید پزشکی متوسل شد. آقای رائفیپور اما که طی چهار سخنرانی در چهار روز خود، به این مساله پرداخته، از استدلالهای دیگری برای نتیجهگیری بحران کرونا استفاده کرده است. رائفیپور در تحلیل خود درباره کرونا، با وجود بهرهگرفتن از استدلالهای کممایه، گرفتار تناقض در استدلال نیز شده است. او گزارههایی را فرض میگیرد که مبهم، موهوم و غیرقابل تکیه هستند. بهعنوان نمونه رائفیپور برای اثبات اینکه کرونا ساخت آمریکا است، بر دو پایه تکیه کرده است؛ یک اینکه ترامپ -آنهم در روزهای ابتدایی- بدونرعایت مسائل بهداشتی بهجمع هوادارانش رفته و دوم اینکه «کشوری که بمباتم ساخته، آیا بعید است ویروسکرونا هم ساخته باشد؟»
ماجرا درجایی قابلتأمل است که پذیرش همین فرضیات هم مخاطب را بهجای رسیدن به یک پاسخ، در توفانی از تناقضات درگیر میکند. او در یکجا میگوید بحث درباره دستساز بودن ویروس کمی زود است، ولی بااینحال وقتی مخاطب میپرسد چگونه همهچیز و حتی کرونا را پیشبینی میکنید، مدعی میشود 10 سال پیش پیشبینی کرده که علیه چین یک ویروس میسازند! او کرونا را برای آمریکا، اروپا، چین، گلوبالیستها و حتی ایران هم در آینده نزدیک مفید میداند، تا این سوال در ذهن مخاطب شکل بگیرد که این ویروس که همه دنیا را درگیر کرده، برای کدام کشور بد است؟ رائفیپور کرونا را ساخته دست ترامپ میداند، اما میگوید: «گلوبالیستها از این موضوع خوشحالند چون باعث میشود ترامپ رای نیاورد!» یعنی ترامپ دستور ساخت و شیوع ویروسی را داده است که بهضرر خودش است. با فرض صحت این ادعا، پس او چگونه کرونا را برای آمریکا مفید میداند؟ یا اگر ویروس کرونا برای آمریکا مفید است و ساخت دست آنهاست، بهطور حتم باید مانع شیوع آن در چین بهعنوان دشمن تجاری آمریکا میشدند.
تجویز رائفیپور برای پساکرونا در ایران از همه این اظهارات قابل تأملتر است. او میگوید ما باید در کناری بایستیم و از فرار مغزها جلوگیری کنیم و شغل برای جوانان ایجاد کنیم! اینکه ارتباط فرار مغزها با بحران کرونا چیست یک سوال است و اینکه چگونه ما کنار بایستیم، موضوع دیگر. تلخی ماجرا این است که افکار عمومی، استدلالهای بیپایه رائفیپور را بهپای جریان وفادار به انقلاب مینویسند و این جریان را بهدلیل چنین استدلالهای موهومی، به سخره میگیرند. درحالیکه این سبک استدلال تنها مخصوص به رائفیپور است و هیچکس در این چندماهه، به این شکل به بررسی موضوع کرونا نپرداخته است.
سخنرانیهای رائفیپور بهصورت منفرد، برای مخاطبانی که عمدتا جوان هستند و بهاندازه او در بسیاری از علوم سررشته ندارند -تاجاییکه برگرفته از مطالب دیگران باشد- کمی جنبه آموزشی دارد، اما اگر مخاطب آشنایی حداقلی با موضوع داشته باشد و رائفیپور، استدلالهای خودش را بر مطالب آموختهشدهاش سوار کند، مخاطب بیشتر دچار تحیر میشود و اگر بهجای یک سخنرانی، پای دو یا چند سخنرانی او در یک موضوع بنشیند، تحیر، جای خود را به مجموعهای از تناقضات میدهد. این تناقضات وقتی بیشتر خودنمایی میکند که روی کاغذ پیاده شوند چراکه در غیر این صورت، بهدلیل پریدنهای مکرر رائفیپور از شاخهای به شاخه دیگر، درک این موضوع کمی دشوار میشود. آنچه در ادامه میخوانید، روایت کوتاهی از سخنرانیهای فروردینماه علیاکبر رائفیپور است.
«چهکسانی از کرونا نفع میبرند؟» این موضوع سخنرانی 13 فروردین رائفیپور است. او نخستین ذینفع ویروسکرونا را شاگردان مکتب فریدمن (معروف به مکتب شیکاگو) میداند و میگوید: «کرونا یک فرصت طلایی است چراکه بسیاری از دولتهایی که دنبال نظریه اقتصاد آزاد و کوچککردن دولت به هر طریق بودند، دستشان باز گذاشته میشود تا با مرگ قشر کهنسال و بیمارهای زمینهای -که کرونا بیشتر جان آنها را میگیرد- از زیر بار پرداخت بیمهها خیالشان راحت باشد.» او میگوید: « [برای] شاگردان مکتب شیکاگو، [کرونا] یک شوک است که به اقتصاد وارد میشود و خیال دولتها را راحت میکند و [بهدنبال آن] خصوصیسازی صورت میگیرد.»
رائفیپور متهم دیگر را شرکتهای چندملیتی که درگیر دولتها نیستند و دنبال فروش ارزانتر کالاهایشان در دنیا نسبت به رقبا هستند، میداند.» او این شرکتها را «گلوبالیست»ها معرفی میکند و میگوید در کودتای شیلی، رئیس شرکت پپسی هم نقشآفرینی کرد تا بازار این کشور را بهدست گیرد. بهگفته او، برای گلوبالیستها، بهای ارزان انرژی، مطلوب است و افت بیسابقه قیمت انرژی را ناشی از کرونا میداند: «میشود بفرمایید سر ماجرای کرونا قیمت نفت به چند دلار رسیده است؟ به نزدیک ۳۰ دلار رسیده است.» او البته در سخنرانی 16 فروردین، یک دلیل دیگر به منفعت کرونا برای گلوبالیستها اضافه میکند و میگوید: «گلوبالیستها برای این راضی هستند که ترامپ شکست میخورد و قدرت دست امثال کلینتون و دموکراتها میافتد و اینها برمیگردند بهسمت چین.»
الف) اما آیا بین کرونا و مکتب شیکاگو ارتباطی است؟ در دکترین شوک، فریدمن به حکومتها توصیه میکند که برای تحمیل برنامههای فراگیر «بازار آزاد» که طبقات فرودست را هدف قرار میدهد، شوک درمانی سریع و ضربتی انجام دهند و سیاستهایشان را بین 6 تا 9 ماه یعنی پیش از اینکه مردم به خودشان بیایند، اعمال کنند. اگر قرار بر این بوده که دولتها با مرگ افراد دارای سن بالا، از زیر بار هزینههای بیمه خارج شوند و طبق گفته رائفیپور خصوصیسازی صورت بگیرد، بهطور حتم نباید آمریکا و سایر کشورهای غربی، بستههای کمکی چند هزار میلیارد دلاری برای مهار کرونا اختصاص میدادند. این درست است که کشورهای غربی از مرگ کارتنخوابها، پیرمردها و پیرزنهایی که فاقد توان تولید هستند، استقبال میکنند اما ویروس کوویدـ19 فقط این بخش از جامعه را تحتتاثیر قرار نداده است که سبب خوشحالی دولتها شود. تبعات اقتصادی و بهداشتی ویروس کرونا بهحدی بزرگ بود که همه دولتهایی که مروج دولت حداقلی بودند، بهصورت حداکثری وارد مبارزه با کرونا شوند.
در آمریکا، برای مقابله با تبعات بحران کرونا، کنگره دوهزار و 200 میلیارد دلاری با هدف پرداخت کمک نقدی به شهروندانی که از طبقات پایین هستند را تصویب کرد. این بسته حمایتی، بزرگترین بسته مشوقهای مالی تاریخ آمریکا بهشمار میرود. بهعبارت بهتر میتوان گفت آمریکا در مواجهه با کرونا بهجای سیاستهای اقتصاد لیبرالیستی و فریدمنی، سیاستهای سوسیالیستی را درپیش گرفت. هرچند این مبلغ برای گذر از بحران کرونا در آمریکا بسیار ناچیز است، اما با این حال در تعارض با ادعای رائفیپور است. براساس دکترین شوک، دولت آمریکا نهتنها نباید هیچ حمایت حداقلی از صنایع و مردم نمیکرد، بلکه باید اجازه میداد کرونا طبقات ضعیف (پیرمردها و پیرزنها، بیخانمانها، کارتنخوابها، فقرا و کسانی که از کار بیکار شدند) را از بین ببرد و هیچ دخالتی در این موضوع نمیکرد. در کانادا و آلمان هم دولت بستههای حمایتی برای اقشار آسیبپذیر درنظر گرفت. اوضاع در سایر کشورهای اروپایی نیز تفاوت چندانی با آلمان، کانادا و آمریکا نداشته است. کرونا، هزینه بسیار سنگینی هم درحوزه پزشکی و بهداشت بر دولتهای غربی سوار کرد که نمونه آن در تاریخ سابقه نداشته است. با این حساب نمیتوان کرونا را به دکترین شوک و برداشتن بار هزینههای بیمهای از روی دوش دولتها مرتبط کرد.
ب) علاوهبر این، آنگونهکه سازمان توسعه و همکاریهای اقتصادی هشدار داده است، بهواسطه ویروس کرونا، در ماههای آینده برخی از اقتصادهای بزرگ جهان دچار رکود میشوند. بهگفته این سازمان، سالها طول خواهد کشید تا آسیب اقتصادی کرونا جبران شود. این سازمان میگوید: «حتی اگر شاهد رکود جهانی نباشیم، بعضی اقتصادهای جهان یا هیچگونه رشد نخواهند داشت یا رشد اقتصادیشان منفی خواهد بود. این شامل بعضی از اقتصادهای بزرگ هم میشود.» با این شرایط و درحالیکه اقتصادهای بزرگ نگران تبعات ادامهدار این بحران هستند، میتوان گفت آنها از این وضعیت سود میبرند؟ چطور میتوان پذیرفت کوچک شدن اقتصاد آمریکا و اروپا و شرق آسیا، بهنفع این کشورها بوده است و چطور تضعیف اقتصاد به دکترین شوک پیوند میخورد؟
پ) گلوبالیستها یا همان شرکتهای چندملیتی در کنار دولتها یا حتی بیشتر از آنها، از ویروس کرونا آسیب جدی دیدند. بهواسطه این ویروس، تقریبا تمامی کارخانههای فراملی از مدار تولید خارج شدهاند چراکه محصول آنها در چندین کشور تولید میشود و اگر در یک کشور، بهدلیل کرونا، امکان تولید یک قطعه وجود نداشته باشد، تمام چرخه دچار اختلال خواهد شد و هیچ محصول نهایی وارد بازار نمیشود. حال درشرایطی که شرکتهای چندملیتی توان تولید ندارند، کاهش قیمت نفت، چه کمکی به وضعیت آنها میکند؟ این شرکتها نهتنها تولیدشان متوقف شده که با کاهش ارزش سهام، ضرر هنگفتی هم متحمل شدهاند؛ ضرری که معلوم نیست تا چند ماه دیگر ادامه داشته باشد.
آنها درکنار ضررهای هنگفت، مخالفان جدی هم پیدا کردند. کرونا بر پروژه جهانیسازی اقتصاد که آنها بهواسطه آن توانستند کارخانههایشان را به کشورهای دارای کارگر ارزان مثل چین منتقل کنند، خط بطلان کشیده است. در میانه این بحران، کشورها به این فکر افتادند که بهجای جهانیسازی، سیاست کاهش واردات و ساخت محصولات در داخل را جدیتر بگیرند. این دقیقا در نقطه مخالف آن چیزی است که گلوبالیستها دنبال کرده و میکنند. اینکه چگونه گلوبالیستها میتوانند از این وضعیت شادمان باشند، خود جای سوال دارد.
ت) آیا دلیل سقوط قیمت نفت، بحران کرونا بوده است تا از آن بهعنوان دلیلی برای منفعت بردن گلوبالیستها یاد کنیم؟ درست است که کرونا کمی بهای نفت را تحتتاثیر قرار داد، اما عامل اصلی سقوط بهای نفت، جنگ نفتی روسیه و عربستانسعودی بود. عربستانسعودی و روسیه بهدلیل عدم تفاهم بر سر کاهش تولید، وارد یک جنگ نفتی شدند. سعودیها تولید نفتشان را از 9 میلیون و 700 هزار بشکه به 12 میلیون و 300 هزار بشکه رساندند. روسها هم تولیدشان را افزایش دادند تا ریاض برای حفظ بازارش ناچار شود، نفت را با تخفیف به مشتریانش بفروشد. عرضه بیش از تقاضا درکنار بحران کرونا، نفت را به زیر 25 دلار رساند. بهدلیل عرضه بیش از تقاضا بود که پس از دو توئیت ترامپ درباره کاهش 15 میلیون بشکهای نفت، قیمت نفت برنت دریای شمال 10 دلار افزایش پیدا کرد.
آیا کرونا دستساز است؟
این یکی از سوالات مخاطبان از آقای رائفیپور است. پاسخ این سوال را باید طبیعتا کسی بدهد که علاوهبر پزشکی، در ویروسشناسی یا علوم مرتبط به نبردهای بیولوژیک هم تخصص داشته باشد. آقای رائفیپور هم که احتمالا تسلط به علم پزشکی ندارند و ویروسشناس هم نیستند، باید همچون بسیاری از کارشناسان که براساس تحلیلهای رسانهای، گمانهزنی میکنند، به تحلیل این مساله بپردازند. مجموع آنچه رائفیپور در این باره میگوید علاوهبر گرفتار کردن مخاطب در تناقض، عجیب هم هستند. او در سخنرانی 13 فروردین، هر دو وجه ماجرا را بیان میکند ولی بیشتر تاکید روی دستساز بودن کرونا دارد و میگوید: «کرونا هم میتواند دستساز و هم طبیعی باشد.
شواهدی است که دستساز بودنش را نشان میدهد. وقتی اینها را کنار بگذاریم، میتواند دستساز نباشد.» تا اینجا مشخص نیست که آیا کرونا دستساز است یا خیر. در جای دیگر از همین سخنرانی میگوید: «دلایل ما برای دستساز بودن [کرونا] زیاد است. فارغ از اینکه دستساز باشد، فرصت خوبی برای اینها [شاگردان مکتب شیکاگو] بهوجود آورده است. از آنجا که دستشان تا آرنج در خون مردم دنیا هست و هیچ ابایی از این کار ندارند و چه جنگها که بهخاطر پول نکردند، پس به هر کاری دست میزدند.» یک روز بعد، در سخنرانی 14 فروردینماه، رائفیپور در پاسخ به این سوالی درباره دستساز بودن ویروس کرونا میگوید: «قضاوت [در این باره] زود است.» با این حال روز 16 فروردینماه، او مدعی میشود که 10 سال پیش این مساله را پیشبینی کرده است.
رائفیپور در پاسخ به این سوال که «چطور آنقدر دقیق مسائلی مثل افول آمریکا، داعش و کرونا را را پیشبینی میکنید؟» میگوید: «من راجع بهاینکه میخواهند علیه چین یک کارهایی بکنند، 10 سال پیش در سال 89-88 در سخنرانی گفتم باید منتظر باشید ویروسی بسازند که سراغ چینیها بیاید.» او در سخنرانی 14 فروردین در تکمیل اینکه کرونا دستساز است، ادعا میکند [با توجه به] «آثار اقتصادی» و «زمان انتشار» ویروس «در مجموع نمیتواند اتفاقی باشد.» مشخص نیست بر چه مبنایی او توانسته از آثار اقتصادی ویروس که اقتصاد تمام کشورها را درگیر کرده و همچنین زمان انتشار آن، نتیجهگیری کند که ویروس ساختگی است. یعنی اگر ویروس بهجای نوامبر 2019 در مارچ 2020 منتشر میشد، احتمال دستساز بودن ویروس از بین میرفت؟
رائفیپور در تایید دستساز بودن این ویروس میگوید: «یکسری گویا آماده بودند. طرف علم غیب داشته 30 سال پیش در کتابی اسم فلان شهر هم که ویروس در آن منتشر میشود، آورده است؟ در کره فیلم ساخته میشود، رسما هم اسم برده میشود که یک بیماری از مدل سارس با شیوع بیشتر میآید. چطور باید بپذیریم [که دستساز نیست]؟ آنها علم غیب دارند؟» مجموع این اظهارات و پیشبینی 10 سال پیش او نشان میدهد که رائفیپور معتقد است کرونا ویروسی دستساز است.
چه کسی ویروس را ساخت؟
هیجانانگیزتر از مشخص شدن دستساز بودن کرونا، شناسایی سازنده آن است. آقای رائفیپور معتقد است که آمریکا پشت این ماجرا بوده است. دال مرکزی ادعای او که کرونا ساخته دست آمریکاست، رفتار روزهای اول ترامپ و نقش داشتن آمریکا در جنایتهای ریزودرشت است. او 13 فروردینماه گفته «اینکه ترامپ میآید روزهای اول در مقابله با کرونا بیمحابا با طرفدارانش دست میدهد و در جامعه میچرخد و وقتی خیلی به او فشار میآید، ادایی درمیآورد که من کرونا را قبول ندارم درحالیکه هیچچیزی برای آنها جز جانشان ارزشمندتر نیست. آنجا چهارتا پزشک نیست که بگویند کرونا برای تو میتواند خطرناک باشد؟ بهخاطر اینکه حواسها را پرت کند که خود اینها میتوانند مسببش باشند. ایشان واکسن را احتمالا زده و خیالش راحت است که بلایی سرش نمیآید.»
رائفیپور 15 فروردین هم گفته که «من در یک گفتوگو گفتم که شما با کشوری مواجه هستید که از بمب اتم استفاده کرده و بارها کشتوکشتار بهراه انداخته و در چندین کشور در شرق و غرب ما چه کارها که نکرده. آیا از اینها بعید است ویروس کرونا را بسازند؟ اصلا میگویم اینها نساختند و خودش بهوجود آمده است. حالا که دسترسی دارند، نمیآیند آن را اشاعه و انتشار بدهند؟ از اینها بعید است؟»
الف) اینکه ترامپ بیمحابا با طرفدارانش دست داده، نمیتواند دلیل قانعکنندهای برای ساخت ویروس توسط آمریکا باشد چراکه با توجه به شیوه اطلاعرسانی چینیها، تقریبا هیچ کشوری کرونا را بهاندازهای که خطرناک بود، جدی نمیگرفت. حتی بسیاری از کشورها برای مقابله با آن هیچ تدبیری نیندیشیدند. وقتی کرونا به ایران رسید و مقامات ایران را نیز درگیر کرد، رسانههای غربی که شناختی از ویروس نداشتند، این مساله را به استهزا گرفتند چراکه باور نمیکردند که این ویروس خیلی زود دنیا را درگیر خود کند. در آمریکا ترامپ حتی مخالف پایان دادن به کمپینهای انتخاباتیاش بود. آیا هواداران او که باید چند ماه دیگر به ترامپ رای بدهند هم واکسن احتمالی زده بودهاند و ترامپ از این مساله نگرانی نداشت؟ زمانی که ویروس به اروپا رسید و در ایتالیا کشتار وسیعی بهراه انداخت، همه فهمیدند که مساله جدیتر از آن چیزی است که فکرش را میکردند.
چرا آمریکا سازنده ویروس کروناست؟
طبیعتا برای کسانی که در حوزه بینالملل تحولات را پیگیری کردند، نخستین پاسخ، به نبرد اقتصادی آمریکا با چین و ضرورت متوقف کردن سرعت رشد اقتصاد چین مربوط میشود. رائفیپور اما معتقد است آمریکا این ویروس را ساخته چون «در جنگ جهانی دوم از بمب اتم استفاده کرده و در سراسر دنیا جنایاتی مرتکب شده است.» با فرض قبول این ادعا، چرا باید آمریکا این کار را کرده باشد؟ رائفیپور دقیق به این مساله اشاره نمیکند، اما در سخنرانی 13 فروردینماه تلویحا میگوید: «از آنجا که دستشان تا آرنج در خون مردم دنیاست و هیچ ابایی از این کار ندارند و چه جنگها که بهخاطر پول نکردند، پس به هر کاری دست میزدند.» از این گفته و گفتههای قبلی او، اینطور برداشت میشود که آمریکا کرونا را بهدلیل منافع اقتصادی تولید و منتشر کرده است.
رائفیپور خودش اینجا به یک تناقض بهوجود آمده، اشاره میکند و میگوید: «شاید بپرسید اگر آمریکا ویروس را ساخته، چرا پس ویروس به آمریکا هم رسیده؟» جواب رائفیپور در نوع خود جالب است. او میگوید: «برای اینکه برای خودش هم سود دارد. هم دولتهای غربی راضی هستند هم گلوبالیستها. کرونا چون پیر و پاتال و کلی مریض میکشد و هزینههای بیمه و پرداختها برداشته میشود.»
الف) خوب است ادعای آقای رائفیپور درباره اینکه ویروس ساخت آمریکاست و برای آمریکا سود داشته است را بررسی کنیم. تا جمعه 29 فروردینماه، شمار افرادی که بهدلیل بحران کرونا در آمریکا شغل و درآمد خود را از دست دادهاند، به عدد بیسابقه 21 میلیون نفر رسیده است. پیشبینیها درباره اقتصاد آمریکا نیز میگوید این کشور با یک رکود بیسابقه مواجه خواهد شد. جان ویلیامز، رئیس فدرالرزرو آمریکا هم پیشبینی کرده است که «احتمالا یکی دو سال یا چند سال طول میکشد اقتصاد آمریکا بهقدرت کامل خود بازگردد.» او وضع فعلی را ناشی از فعالیت اقتصادها با ظرفیت کمتر از سابق دانسته است. نکته جالبتر اینجاست که کرونا تجارت شخصی متهم اصلی ساخت آن یعنی دونالد ترامپ را هم مختل کرده است.
روزنامه واشنگتنپست نوشته که هتلها، ویلاها و استراحتگاههای توریستی متعلق به ترامپ اغلب با حداکثر 10 درصد ظرفیتشان فعالیت میکنند. واشنگتنپست ضرر شرکت ترامپ و شرکتهای زیرمجموعه آن را هفتهای ۶۸۰ هزار دلار اعلام کرده است و برای توجه به بزرگی این رقم نوشته حقوق سالانه رئیسجمهور آمریکا، ۴۰۰ هزار دلار است؛ یعنی ضرر یک هفتهای کرونا بر شرکت ترامپ، بیشتر از مزد یکساله او بهعنوان رئیسجمهور آمریکاست. به همین دلیل هم ترامپ ناچار شده برای نجات شرکتهایش، از دویچه بانک که با رئیس آن رفاقت دیرینه دارد، تقاضای وام کند.
ب) اگر ویروس کرونا با محاسبات رائفیپور چنین پرسود است، چرا به جای واشنگتن، آمریکاییها آن را در چین و شهر ووهان پخش کردند؟ باتوجه به جنگ اقتصادی آمریکا با چین، ترامپ باید مانع از این میشد که ویروس در چین شیوع پیدا کند. ترامپ با این ویروس به دشمن شماره یک خود کمک کرده تا بسیاری از هزینههایش را بهواسطه مرگ پیرمرد و پیرزنهایی که از دفترچه بیمه استفاده میکنند، کاهش دهد. از سوی دیگر او میگوید گلوبالیستها از شیوع این ویروس راضی هستند چون «در این نبرد ترامپ شکست میخورد و قدرت دست امثال کلینتون و دموکراتها میافتد و اینها برمیگردند به سمت چین.» چگونه ممکن است آمریکا در دوران ترامپ، ویروسی بسازد که به نفع آمریکاست، اما از چین سردرمیآورد و به نفع چین میشود، از سوی دیگر به نفع آمریکا هم هست ولی درنهایت باعث شکست ترامپ در انتخابات میشود؟
نقض ادعای سودآور بودن کرونا
با فرض ادعای رائفیپور که کرونا یک ویروس برای کشتن افراد مسن است و منفعت اصلی را هم دولتهای غربی و هم گلوبالیستها بردند، جالب است نظر 14 فروردین ماه او درباره آمار بالای مرگ بر اثر کرونا در ایتالیا را بدانیم: «ایتالیا که اینطور خودش را بدبخت نشان میدهد، بهاندازه خیلی از این کشورها نمیفهمد که آمارش را کمتر نشان دهد؟ چرا دارد این کار را انجام میدهد؟ بهخاطر اینکه کلی از آلمانیها در ایتالیا سرمایهگذاری کردهاند و پول قرض دادهاند. ایتالیاییها با این اتفاق میخواهند آلمان بخش قابلتوجهی از طلبش را ببخشد یعنی آنها آثار اقتصادی زیادی خواهند برد.» او در همین سخنرانی میگوید «بیش از ۵۰ درصد مردم آلمان بالای ۵۰ سال سن دارند. خیلی از اینها پیرمرد و پیرزنهایی هستند که کرونا بر آنها اثر خواهد گذاشت و حذف خواهند شد. این به نفع خیلی از دولتهاست.»
الف) برای درک صحت این دو ادعا، بررسی وضعیت آلمان در روزهای شیوع کرونا قابل تأمل است. تا پیش از شیوع کرونا، آلمان با مازاد بودجه 0.6 درصدی، بهعنوان دارنده بالاترین رقم مازاد تراز حساب جاری در جهان به حساب میآمد، اما اکنون ناگزیر شده است برای جبران تبعات اقتصادی شیوع ویروس کرونا، به استقراض ۱۵۶ میلیارد یورویی دست بزند.
براساس پیشبینیها، زیان اقتصادی بحران کرونا برای آلمان میتواند تا ۷۲۹ میلیارد یورو باشد. در چنین وضعیتی آیا آلمان طلبش را به ایتالیا میبخشد؟ با فرض صحت این ادعا، احتمالا آمار مرگومیر بر اثر کرونا در اسپانیا که آنهم بسیار بالاست، برای بخشش طلب یک کشور دیگر است! علاوهبر این، مگر کرونا قرار نبود برای کشورهای غربی سودآور باشد و هزینههای آنها را کم کند، پس چطور ایتالیاییها با اعلام آمار میخواهند پول آلمانیها را ندهند؟ اگر کشورهایی که قرار است از کرونا سود ببرند، آلمان، ایتالیا، آمریکا و... نیستند، پس کدام کشورها از این وضعیت سود میبرند؟
وضعیت ایران در پساکرونا چگونه است؟
یکی از سوالاتی که رائفیپور در 14 فروردین به آن پاسخ داده، وضعیت ایران در دوران پساکروناست. طبیعتا باید او روی این بحث تمرکز ویژهتری داشته باشد، اما تنها در حد دو پاراگراف کوتاه و نسبتا بدون ارتباط با موضوع، در این باره توضیح میدهد. این بخش پاسخ نخست اوست: «در ایران در موضوع کرونا ما باید کنار بایستیم. اولا جمعیت جوانی داریم و از این جهت نگرانی نداریم. ما جوانترین کشور دنیا هستیم. مثل ژاپن و آلمان نیستیم. باید جوانانمان را حفظ کنیم؛ از فرار مغزها جلوگیری کنیم. اینها قانون میخواهد؛ برنامهریزی میخواهد؛ ایجاد شغل میخواهد. بسیاری از کارخانهها در دنیا احتیاج خواهند داشت به سمت ایران بیایند بهخاطر جمعیت جوانی که داریم. در بلندمدت، کرونا برای ایران بد نیست و خیلی چیزها را بههم میریزد.»
الف) مشخص نیست اینکه ما باید درباره ویروس کرونا کنار بایستیم، به چه معناست. اگر ایران در مواجهه با کرونا کنار نایستد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
ب) با هیچ معیار، شاقول و منطقی ایران جوانترین کشور دنیا به حساب نمیآید. براساس «اطلاعاتنامه جهان» در سال 2014، به استثنای افغانستان، فلسطین و تیمورشرقی، تمام 25 کشور نخست فهرست جوانترین کشورها، کشورهایی هستند که در قاره آفریقا قرار دارند. نیجریه با میانگین سنی 15 جوانترین جمعیت جهان را دارد که تفاوت سنیاش با موناکو بهعنوان پیرترین کشور جهان، 36 سال است. در این آمار، از میان ۲۲۹ کشور بررسی شده، ایران با میانگین سنی 29/4 در رتبه ۱۰۸ قرار گرفت. شاید بتوان از اختلاف جزئی صرفنظر کرد و آن را سهوی دانست ولی 107 رتبه اختلاف بین جایگاه واقعی ایران و جایگاه ادعایی آقای رائفیپور، اشتباه سهوی را رد میکند. ضمن اینکه در ادامه هم او مطالبی گفته که مبتنیبر همین اشتباه است.
پ) چگونه کارخانههای دنیا بهجای چین و هند که جمعیت دو میلیارد و 400 میلیون نفری دارند و تعداد جوانان هرکدامشان، چند برابر کل جمعیت ایران است، برای تولید کالا به ایران احتیاج پیدا میکنند؟ علاوهبر این، با سیستم بروکراسی جاری در ایران و همچنین تحریمهای ظالمانه و غیرقانونی آمریکا، کدام شرکتها و کارخانهها ریسک فعالیت در ایران را بهجان میخرند؟ به دلیل همین تحریمهای ظالمانه است که رهبر معظم انقلاب سالهاست به مسئولان توصیه میکنند بر توان داخلی تکیه کنند و امسال را نیز سال جهش تولید نامگذاری کردند.
در بخشی رائفیپور میگوید: «در بلندمدت، کرونا برای ایران بد نیست.» باتوجه به گفتههای او، کرونا برای آمریکا سودآور بوده، برای اروپا و گلوبالیستها هم که سودآور بوده، چین را هم از دست هزینههای پزشکی پیرزنها و پیرمردها خلاص میکند، برای ایران هم که در بلندمدت بد نیست. سوال این است این ویروس که امروز اقتصاد دنیا را بلعیده و کوچک کرده و معلوم نیست تا چه زمانی میهمان این کرهخاکی باشد، برای کدام کشور بد بوده است؟ بهنظر میرسد در نگاه او، کرونا بیش از یک شر، یک خیر مطلق برای جهان بوده است؟
رائفیپور و مرکز مطالعات چین
رائفیپور در سخنرانیهای خود علاوهبر موضوع اصلی، به چندین حوزه دیگر نیز گریزی میزند. گاهی هم این گریز بهدلیل چندسوالی است که گفته میشود مخاطبان از او میپرسند. او درخلال سوالی درباره حمله یمنیها به سعودی و همچنین درباره انتقام سخت و اینکه انتقام سخت چه شد، گریزی بهمساله چین میزند و میگوید: «در ایران چهار نفر نداریم زبان چینی که زبان یک میلیارد و ۳۸۰میلیون نفر است، بلد باشند. ما میخواستیم به چین برویم یکجا پیدا نکردیم راجع به اقتصاد، فرهنگ و تاریخ چین کار کرده باشد. خودم نشستم در اینترنت سایت فارسی «چینستان» را خواندم و اینطرف و آنطرف اطلاعات به دست آوردم.» رائفیپور ادامه میدهد: «ببینید چه شده که من رائفیپور یکی از تصمیمات مهمم، راهاندازی مرکز مطالعات چین است، برای اینکه میدانم ابرقدرت بعدی چین است. این وظیفه من است یا آن مسئولان بیعرضه؟ بعد هم میگویند رائفیپور مرکز مطالعات چین هم زده و در هر کاری دخالت میکند. خب بسمالله! شما بیاید وسط ما دخالت نمیکنیم.»
الف) در چند دانشگاه درهمین تهران، اساتیدی تدریس میکنند که علاوهبر تسلط به زبان چینی، بهصورت تخصصی بهبررسی اقتصاد، تاریخ، سیاست و فرهنگ چین پرداختهاند. طبیعتا نخستین مقصد رائفیپور باید دانشگاه تهران، علامه یا شهیدبهشتی بوده باشد. در هر سه دانشگاه اساتیدی متخصص در این حوزه وجود دارند و برخی نیز مسلط به زبان چینی هستند. یا آقای رائفیپور به این اساتید مراجعه نکرده یا آنها حاضر به گفتوگو با وی نشدهاند، موضوع دیگری است. البته باتوجه به اینکه احتمالا سفر چین او توسط یکمقام بلندپایه یک مجمع موثر در کشور هماهنگ شده، احتمالا او اقدامی برای کسب اطلاعات نکرده والا بسیاری از اساتید در حوزههای مختلف درحال همکاری با آن مجموعه هستند.
ب) یکی از اتفاقات خوشایند در فضای علمی کشور، ایجاد مرکز چینشناسی در دانشگاه علامه طباطبایی با حضور مقامات چینی و ایرانی است. این مرکز سال گذشته در موسسه اکو این دانشگاه ایجاد شد و ریاست آن نیز برعهده غلامعلی چگنیزاده، استاد روابط بینالملل این دانشگاه است. در یکسال گذشته این مرکز چندین نشست تخصصی با حضور اساتید دانشگاه برگزار کرده و مشروح آن در رسانهها و بهویژه در روزنامه «فرهیختگان» منتشر شده است. در این مرکز اساتید دانشگاههای مختلف، برخی مقامات دولتی مرتبط با موضوع و برخی سفرای سابق ایران نیز حضور دارند. چگونه رائفیپور باتوجه به دغدغهای که برای ایجاد مرکز مطالعات چین دارد، با گذشت یکسال از ایجاد این مرکز، از تاسیس آن، بیخبر است، خیلی عجیب نیست. برخلاف تصور طرفدارانش، رائفیپور نمیتواند از همهکس و همهچیز اطلاع داشته باشد، ولی اینکه چگونه متخصصان چینشناسی موسسه مصاف، در یکسال گذشته این رخداد مهم و علمی را به او نگفتهاند، خیلی عجیب است. اما با وجود این، ایجاد مرکز چینشناسی مصاف درکنار مرکز چینشناسی دانشگاه علامه طباطبایی، اقدامی روبهجلو بهشمار میآید و باید از آن استقبال کرد، اما بهشرط اینکه در آن مرکز شناخت چین بهمعنای واقعی علمی باشد و اساتید یا متخصصان آن، افراد خیالی نباشند و درعالم ماده، برای دانشجویان، پژوهشگران و... در دسترس باشند. علاوهبر آن، این مرکز باید کرسی بحث و بررسی باشد، نه اینکه هر هفته و هر ماه، یک نفر پشت تریبون برود و بدون توجه به مولفهها و معیارهای اقتصادی، ایدئولوژیک، امنیتی، علمی، فرهنگی و حتی ارزشهای جهانشمول ادعا کند ابرقدرت آینده (هژمون) چین است و هیچکس هم نباشد که بگوید از کجا معلوم؟
نگاه تحقیرانه بهتمامی سازمانهای دولتی و خصوصی
در ادامه موضوع برنامه آقای رائفیپور برای ایجاد یک مرکز چینشناسی، او تلویحا مدعی است که در ایران هیچکتاب اثرگذاری درباره مبانی اسلام و شیعهشناسی وجود ندارد. او ماجرا را اینگونه بیان میکند: «یک مجموعه [احتمالا خارجی] با ما تماس گرفتند که ما میخواهیم اسلام شما را بشناسیم؛ کتاب میخواهیم تا بدانیم شیعه چیست. ما تماس گرفتیم یکسری جا و تمام صداها را ضبط کردیم؛ اولا هیچکتابی پیدا نکردیم. فقط یکجا دو کتاب معرفی کردند که آنها هم خیلی مبانی اسلام نبودند و به حواشی پرداخته بود. آن هم کتابش بود که باید ۸۰هزار تومان بخرید [منظورش این است که نسخه PDFنبود] بعد ما به یک اقلیت زنگ زدیم، بهمحض اینکه زنگ زدیم، ایمیل گرفتند و بلافاصله دو کتاب ارسال کردند.» یا اینکه مدعی است که «در عراق ما نیاز داریم یکسری از بچههایمان به آنجا بروند و به عراقیها راجعبه شبکههای اجتماعی آموزش بدهند. 10نفر نداریم عربی بلد باشد. اگر خوزستان نبود که ذاتا عربند، هیچکسی را نداشتیم. طلبههای ما یکجوری بر ادبیات عرب مسلط میشوند که خدا گواه است خود عربها بلد نیستند اما دوکلام نمیتوانند عربی حرف بزنند.»
الف) اگر مخاطب آقای رائفیپور را نشناسد، گمان میکند او از یک کشور آفریقایی محروم با چندهزار مسلمان سخن میگوید. بهنظر میرسد او اعتقاد دارد جز موسسه مصاف، عملا هیچ مجموعه دیگر دانشگاهی، حوزوی یا علمی در ایران نیست که عملکرد مناسبی داشته باشد. در دیدگاه او موسسه مصاف در تمام زمینههایی که ورود داشته، رکورددار است. چرا خود او که مدعی است سالها درباره مهدویت، اسلام، تشیع و چندین علوم میانرشتهای دیگر مطالعه کرده و در تفسیر قرآن هم حرفی برای گفتن دارد، کتابی درباره تشیع به آنها معرفی نکرده است؟ بسیاری از کتب منتشرشده بهزبان فارسی، به زبانهای دیگر هم ترجمه شدهاند و او میتوانست آنها را معرفی کند. مگر نه اینکه تقریبا همه کسانی که در اروپا یا آفریقا به تشیع گرویدهاند، از همین کتب استفاده کردهاند؟ همین کتابها باعث شده سالانه چندصدنفر به تشیع گرایش پیدا کنند. بهنظر میرسد، مساله آقای رائفیپور این چیزها نیست. مساله او در گام اول ترسیم مصاف به موسسهای در قامت یک دولت با راهکارهایی برای همهچیز است؛ موسسهای که به اعتقاد او تافتهای جدا بافته است.
پیشبینی از روی پیشبینی دیگران
سخنرانیهای رائفیپور را در اکثر موارد طرفداران او میبینند و میشنوند. منتقدان با توجه به سخنرانی او در گستره بیحدی از علوم، گفتههای او را یافتهها و بافتههای فاقداعتبار میدانند و برای دیدن و شنیدن آن وقت نمیگذارند. برای برخی نیز اظهارات عجیب او، تفریحی در فضای مجازی شده است تا با آن لایک و عضو جمع کنند. به رائفیپور باید از دریچه دیگری نگریست. او در چهار سخنرانی که نگارنده بررسی کردم، بارها و بارها از خودش تعریفهای غیرمعمول میکند، بهگونهای که مخاطب باور میکند او واقعا استاد و یک فرد دستنیافتنی است. رائفیپور خیلی راحت به منتقدانش توهین میکند. این توهینهای پرخاشگرایانه در سخنرانیهایی است که هیچ مخاطبی حضور ندارد تا بتوان بخشی از آن را به تهییج سخنران پیوند زد. درهمین چهار سخنرانی ذکرشده، او دوبار به پیشبینی اشتباهش درباره روی کار آمدن یک رئیسجمهور زن در آمریکا اشاره میکند تا از آن طریق به منتقدانش حمله کند.
مشخص نیست چگونه روی گفتهاش نام «پیشبینی» میگذارد، وقتی خودش میگوید: «همه پیشبینیها و موج رسانهای به این سمت بود که کلینتون رای میآورد»، بااینحال، کسانی را که منتقد این اظهارنظرش هستند «بیسواد» میخواند و میگوید: «بهخاطر یکسری پیشبینیهای دیگر که حقیر انجام دادم و درست از آب درآمده این یک دانه را رها نمیکنند. آن هم میخواهم بگویم که شما سوادش را ندارید. کلینتون سهمیلیون رای بیشتری آورد.» رائفیپور که براساس ساختار انتخاباتی آمریکا چنین ادعایی کرده است، ادامه میدهد: «بهخاطر سیستم تخیلی انتخابات آمریکا (کالجالکترال)، ترامپ انتخاب شد!» او 16فروردین در بخشهای آخر سخنانش میگوید: «[به من] میگویند چرا در زمینههای مختلف کار میکنید؟ میگویم بیا بگو حرف من درست یا غلط است. فکر کن یک برگه A4 روی زمین پیدا کردی. ببین گفته چه چیزی است با گوینده چهکار داری؟ فکر کن یککتاب روی زمین افتاده و صفحه اول اسم نویسنده آن کنده شده است. آیا عقل و شعور نداری ببینی کتاب حرف حساب است یا نه؟»
رائفیپور در پایان همین سخنرانی، بعد از اینکه خطاب به مخاطبانش میگوید: «حتما در شبکههای اجتماعی حضور پررنگ داشته باشید. نه اینکه بیایید یک توئیت بزنید و بای بای! حضور داشته باشید.» میگوید: «میدانید ناراحتی اینها چه چیزی است؟ میگویند تو با ما نیستی لابد با آنهایی [اصلاحطلبان]. میگویم اما آنها هم فحش میدهند. میگویند پس تو چه کسی هستی؟ تا همین حد نادان هستند. اصلاحطلبان در شوک هستند که رائفیپور از کجا آمده و اصولگرایان مشکوک هستند. چون مغزشان همینقدر میفهمد.» در سخنرانیهایی که با حضور چندصد مخاطب برگزار میشود، او بیحسابتر سخن میگوید.
بهعنوان نمونه در سخنرانیای که سایت او بخشی از آن را منتشر کرده، به مخاطبان و دنبالکنندگانش پیشنهاد میدهد اگر نماینده شهرتان قول شفافیت داد و در یک مورد به آن عمل نکرد و توصیهنامهای از او یافت شد که به اطلاع مردم نرسانده، هم «بیشرف» و هم «بیناموس» است. در اهمیت مساله شفافیت در چند سال گذشته بسیار سخن گفته شده و «فرهیختگان» نیز بارها به ضرورت شفافیت و مبارزه با مفاسد اقتصادی پرداخته است. اما آیا این دلیلی میشود به کسانی که به شفافیت پایبند نیستند یا حتی مخالف آن هستند، بیشرف و بیناموس گفت؟ با چه حجت شرعیای میتوان از چنین واژهای استفاده کرد؟ این سبک حرف زدن درباره مسائل مختلف و در کنار آن، توهین به منتقدان در مخاطبان رائفیپور که عمدتا نوجوانان و جوانان هستند، بیتاثیر نبوده است. اثر این گفتههای پرخاشگرایانه به همهکس و همهچیز را هرکسی که در شبکههای اجتماعی رائفیپور را نقد کرده باشد، بهخوبی درک کرده است.
آنچه در بالا گذشت، نقدهای دمدستی بهگفتههای آقای رائفیپور بود، چراکه او آنقدر علمی صحبت نمیکند که بتوان با زبان علم پاسخش را داد، بااینحال اگر اساتید دانشگاه و تحلیلگران، او و تبعات راهی را که درحال بسترسازی آن است، جدی بگیرند و نقادانه به بررسی این سخنرانیها بپردازند، عیار واقعی «استاد» برای مریدان و هوادارانش هویدا میشود. نگارنده معتقد است در چهار سخنرانی ذکرشده، بخش اعظم اطلاعات آقای رائفیپور در حوزه بینالملل، برگرفته از سرچ اینترنتی و مشاهده مستند دکترین شوک است. عمده اطلاعات او درباره تحولات روز در عرصه بینالملل، متعلق به حداقل یک یا دو هفته پیش است.
بهعنوان نمونه، اینکه کرونا افراد مسن را هدف قرار میدهد، ادعایی بود که در روزها و هفتههای نخست شیوع بیماری در جهان مطرح بود. 14 فروردین حداقل برای افکار عمومی در ایران واضح و مبرهن بود که در هر سنی امکان مرگ بر اثر کرونا وجود دارد. کسانی که در یک حوزه بهصورت تخصصی فعالیت میکنند، کاملا میدانند که درکنار مبانی نظری یک حوزه، لازم است روزانه چندساعت را به بررسی اخبار آن حوزه اختصاص دهند. بهعنوان نمونه در حوزه بینالملل، باید روزانه در کنار تحولات رخ داده، مقالات تحلیلگران و اندیشمندان این حوزه را نیز با دقت بررسی کرد چراکه این افراد، تصمیمسازان رفتار قدرتها هستند و بدون مطالعه آن، محقق عملا از متن تحولات کنار زده میشود.
فردی مانند رائفیپور با حجم موضوعاتی که درباره آن سخن میگوید، بهطور حتم توانایی مطالعه درباره تحولات عراق، منطقه، اروپا، آمریکا، جنوب شرق آسیا، روسیه و... را ندارد. این البته تنها حوزه بینالملل است و سایر حوزهها مثل پزشکی و طب، اقتصاد، فرهنگ، سیاست، ورزش و... هم هست که او درباره آنها نیز از دید هوادارانش، صاحبنظر بهحساب میآید. بااینحال شاید بتوان گفت رائفیپور توانایی عجیبی در وصلهوپینه کردن موضوعات نامرتبط به یکدیگر را دارد. پیوند زدن ویروس کرونا به دکترین شوک و اقتصاد بازار آزاد، اصلا کار آسانی نیست. او در ماجرای سد کرخه هم بههمین شکل مسائل مختلف و بیربط را بههم متصل و بهشکلی نتیجهگیری میکند که مخاطب بهجای پرسشگری درباره این ادعای دروغ و غیرواقعی، بهوجد میآید و با لذت سالن را ترک میکند.
شاید بخشی از خویشتنداریها برای نقد رائفیپور، ترس از لشکری است که او در فضای مجازی بهراه انداخته است؛ این لشکر «نشانهشناس» است و نیازی به دستور کار ندارند، آنها یا پای توئیتهای رائفیپور درحال تعریف و حظبردن هستند یا در اینستاگرام، مشغول نبرد با منتقدان مرادشان. رائفیپور دائما به این هواداران میگوید که «در شبکههای اجتماعی حضور پررنگ داشته باشید.» این افراد متاثر از او هستند که ادعا میکند «گندهها» هم برای مناظره دعوت کرده است، ولی نیامدند.
این نسل نوجوان و جوان، دقیقا همچون استادشان که منتقدان به سخنرانیاش در گستره بیحدی از علوم را ناشی از «حسادت» یا «نفهمی» میداند، منتقدان او را حسود و نفهم میخوانند و میگویند اگر ادعایی دارید، با رائفیپور مناظره کنید. چند ساعت مطالعه توئیتهای آقای رائفیپور خطاب به برخی منتقدانش بهخوبی آسیبی را که این شکل ادبیات بهدنبال دارد، مشخص میکند. رائفیپور و یکی از شاگردان جوانش در مواجهه با منتقدان توئیتری او، بهویژه چهرههای سیاسی، از ادبیات بسیار زنندهای استفاده میکنند و با استفاده از آنچه «درس نشانهها» میخوانند، ملاحظه آبروی هیچ فردی را نمیکنند و اسرار زندگی شخصی کوچکترین منتقد را بدون رعایت حرمت آبروی مسلمان برملا میکنند.
تبعات این ادبیات با توجه به اینکه او خود را در مقام استادی نسل نوجوان و جوان میداند، غیرقابلچشمپوشی است. این شکل مواجهه با منتقدان باعث شده برخی جوانان معتقد انقلابی که طرفدار رائفیپور هستند، در شبکههای مجازی از او بیپرواتر باشند و از ادبیات بسیار زشتی برای سرکوب منتقدان استفاده کنند.