پس‌افکندهای نولیبرالیسم یا قربانی جامعه ایرانی؟

محمدصادق کلبادی،   3990203105 ۱۰۱ نظر، ۰ در صف انتشار و ۴۳ تکراری یا غیرقابل انتشار

این روزها همزمان با تعطیلی برخی مشاغل و خانه نشینی بخشی از مردم، بازار لایوهای اینستاگرامی چهره‌های پر طرفدار یا سلبریتی‌های اینستاگرامی برخلاف اکثر کسب و کارها،  گرم شده است و بسیاری از کاربران خواسته و ناخواسته این تصاویر و گفتگوها را می‌بینند و می‌شوند. کارناوال مجازی این افراد و بحث‌های خالی از محتوای آن‌ها در این متن محل بحث نیست و ارزش‌گذاری آن به مخاطبان واگذار می‌شود. اما در میانه این  بلبشوی لایوهای مجازی سید حسن آقامیری که پیش‌تر بواسطه کلام نافذ و مشی جوان پسندانه‌اش توانسته بود بطور خاص محبوبیتی میان سلبریتی‌ها کسب کند، با خانم خواننده‌ای که  خارج از ایران فعالیت می‌کند به گفتگو نشست که سر و صدای بسیاری هم به پاکرد.

 برخی او را مورد عتاب قرار دادند و عده‌ای منتقدانش را با حاشیه‌ای و فرعی خواندن مباحثی همچون آواز خواندن زنان مورد نقد قرار دادند و طرح این مسائل را موجب غفلت از مطالبات اصلی چون عدالت خواهی و مبارزه با نابرابری دانستند. اگرچه آقا میری سعی دارد تصویری متفاوت از متدینین سنتی را به نمایش بگذارد و با این کار نسل جدید را جذب معارف دینی کند  اما برخی از نظرات ایشان نه از باب فقهی، که در تخصص نگارنده نیست، بلکه از منظر جامعه شناختی محل نقد است.

 ایشان - اخیرا برخی دیگر از طرفداران جریان عدالت خواهی - بارها در آن گفتگو و گفتگوهای دیگر، رویکرد و رفتار افرادی مثل تتلو را حاصل یا بازتاب عملکرد جامعه معرفی می‌کند و تاکید دارد که رفتار تتلو و امثال او پاسخی است به انواع و اقسام بی مهری‌ها و بی‌توجهی‌ها و ممنوعیت از فعالیت هنری  که در ایران گریبانش را گرفت. به واقع از نظر ایشان و همفکرانشان اگر تتلو  در داخل کشور مجوز فعالیت داشت و در ایران می‌ماند چنین نمی‌شد که این روزها می‌بینیم! و ساختارهای سیاسی و فرهنگی با فراری دادن این فرد مستعد او را به این روز انداختند.

چنین رویکردی ما را به یاد فیلم‌های سینمایی می‌اندازد و دیالوگ‌های کلیشه‌ای متهم یا مجرم یا معتاد که همه تقصیرات را به گردن دوست نااهل، جدایی پدر و مادر، اعتیاد پدر و فقر می‌اندازد و هیچ سهمی برای خودش در این میانه قائل نیست در همین خصوص امیل دورکیم معتقد است هرگاه جامعه دچار عذاب و مشقت باشد به دنبال آن می‌رود تا کسی را پیدا کند و او را مسئول رنج خود معرفی کند.

اما در پاسخ به این اعا باید گفت که صورت بندی پدیده تتلو به این گونه در مرحله نخست،  سلب مسولیت از انسان به مثابه موجود مختار و صاحب قدرت تعقل است. کیست که نداند پس از انقلاب 57  برخی خوانندگان امکان فعالیت در ایران انقلابی آن زمان برایشان فراهم نبود یا مجوزش را نداشتند-که درست یا غلط آن محل بحث نیست - به لس‌آنجلس مهاجرت کردند اما نه زبان به فحاشی گشودند و نه با ادبیات جنسی سعی در جذب مخاطب کردند.

 همین دو دهه پیش یکی از خوانندگان نسل جدید پاپ ایران بعد از انقلاب ، شادمهر عقیلی،  که ترانه‌هایش از  آسمان و کویر و مسافر و پنجره بود و موسیقی‌اش نسبت به کارهای خوانندگان امروز صد البته مجاز‌تر، بدلیل ممنوعیت از فعالیت هنری از کشور مهاجرت کرد اما هرگز رویکرد مریض گونه، از نوع تتلویی، از خود نشان نداد.

اگرچه مجموعه‌ای از عوامل اجتماعی در رسیدن تتلو و نمونه‌های دیگر، به تصمیم آنها  برای خروج از کشور موثر بود اما رفتار امروز این فرد در خارج از کشور انتخاب مستقیم اوست که چه بگوید و چگونه رفتار کند و چه سبکی از زندگی را برگزیند. در عین حال اگر سر مان را بالابگیریم و به جهان پیرامونمان هم نگاهی داشته باشیم،  در رفتارهای تتلو مصادیق بارز تاثیر فرهنگ لذت پرستی و لذت جویی و آزادی افسارگسیخته ای را مشاهده  خواهیم کرد که نولیبرالیسم  برای پیش برد اهداف اقتصادی‌اش  با بها دادن به آن‌ها، مستقیم وغیرمستقیم مروج آن است. سوژه نولیبرالیسم یک سوژه خوش‌گذران، لذت طلب، نفع جوی و فردگراست که به شدت در رقابت است؛ رقابت در زیباترشدن، رقابت در روابط جنسی و مصرف و هر آنچه که در آن لذت باشد.

اما آنها که با یکجانبه نگری سعی در تقلیل مسولیت فردی انسان و عمق نفوذ فرهنگ نئولیبرالیسم دارند و تتلو را قربانی سیاست‌های غلط و سلیقه‌ایی جامعه امروز ایران می‌دانند- که البته نمی‌توان وجود نقایص را منکر شد- اما این افراد با این منطق چه توجیهی برای وجود نمونه‌های غربی تتلو در اروپا و آمریکا دارند؟ آنجا که نه از وزارت ارشاد و اعمال سلیقه شخصی و ایدئولوژیک خبری است و نه از ممنوع الکاری! پس آن‌ها چرا در جوامعی که ‌هابرماس و دیوود‌هارووی و نوام چامسکی دارند، تتلوهای جامعه خود شده‌اند؟ 

در این میان برخی دیگر از حامیان تئوری قربانی جلوه دادن تتلو پارا فراتر گذاشته‌اند و او را نماد عصیان و اعتراض یک نسل معرفی می‌کنند. نسلی که طعم نابرابری و بی‌عدالتی را چشیده و حال، زیر همه باورها و قراردها و هنجارهای اجتماعی زده است. با این فرض باردیگر این پرسش مطرح می‌شود که  نمونه‌های غربی تتلو دردشان چیست؟ آنها که در جوامع دموکرات و کاملا آزاد با رفاه به مراتب بیشتر از جامعه ایران رشد یافته‌اند چرا چنین می‌کنند؟ یا چرا خواننده ای همچون فرهاد مهراد اشعار و موسیقی اعتراضی‌اش آنگونه بود که می‌دانیم و البته با فرسنگ‌ها فاصله از پدیده‌هایی چون تتلو و...چرا که اعتراض، بر آمده از درک و فهم وجود تضاد میان وضع موجود و ایده آل است. بافرض پذیرفتن اعتراضی بودن رفتار تتلو، چرا سبک اعتراض او همراه شده است با لذت جویی و لذت پرستی و دعوت به سبکی از زندگی که از قضا نولیبرالیسم همان را می‌خواهد؟ ماندن تتلو در ایران تاثیری در انتخاب او نداشت او اگر در ایران هم می‌ماند و کار می‌کرد، علیه السلام نمی‌شد و همانی بود که امروز است با این تفاوت که پیش از این در پس پرده ضخیمی از تظاهر برای بقا در ساختار سیاسی و فرهنگی دست به هر اقدامی می‌زد که چنین نیز شد. 

با این همه می‌توان گفت که پس‌افکندهای حاصل از سیاست‌های نولیبرال در همه جای دنیا وجود دارند و نمونه‌های وطنی هم از این قافله عقب نمانده‌اند و به لطف فضای مجازی یکدیگر را پیداکرده‌اند تا از حمایت هم برخوردار شوند و در رقابتی نزدیک، شانه به شانه نمونه‌های غربی‌شان در این مسیر گام بر می‌دارند. از سویی جهان عرصه تقابل فرهنگ‌هاست و فرهنگ غالب و پیروز مجموعه باورهایی است که قدرت جاذبه بیشتری نسبت به نمونه‌های دیگر موجود داشته باشد. حتی اگر آهسته و با اغماض از کنار مسولیت فردی و انتخاب افراد عبور کنیم و در عوضِ قهرمان سازی‌های بی‌پایه بخواهیم به دنبال مقصر بگردیم باید به این جنگ بزرگ و تقابل فرهنگ‌ها توجه ویژه‌ای داشته باشیم، جنگی که در آن فرهنگ پیروز توانسته جاذبه بیشتری برای مخاطبانش داشته باشد. تتلو نماد است ، نه نماد اعتراض و عصیان آگاهانه بلکه او نماد یک انتخاب است و محصول جاذبه‌های یک فرهنگ و دافعه‌های مبلغان فرهنگی دیگر.