مدتی است موضوع حضور حجتالاسلام رئیسی در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ در برخی رسانهها مطرح شده است. چند روز پیش احمد امیرآبادی، نماینده قم و عضو هیئترئیسه مجلس در گفتوگویی تلویزیونی در این زمینه گفت: «یکی از مشکلات ما در مجموعه نیروهای انقلاب این است که یک شخصیت کاریزما که بتواند جمع کند در میدان نمی آید، اگر هم وجود داشته باشد. من اعتقاد دارم وجود دارد ولی به میدان نمی آید... فکر می کنم نگرانی هایی هست که نگران است نتواند تمامکننده باشد در حالی که من اعتقاد دارم می تواند تمامکننده باشد... من فکر می کنم برای ۱۴۰۰ اگر یک شخصیتی که بالاخره در تراز رئیس دولت جمهوری اسلامی و تراز انقلاب اسلامی باشد بیاید، نیروهای انقلاب دور او جمع می شوند. من فکر میکنم اگر آقای رئیسی بیاید همه مشکلات حل می شود.»
سخنان امیرآبادی با واکنش امیرحسین قاضیزاده، نایبرئیس مجلس روبهرو شد. قاضیزاده در توییتی خبر مخالفت رئیسی با این پیشنهاد را اعلام کرد اما به نظر میرسد تلاشها را برای اقناع ایشان تا زمان انتخابات ادامه داشته باشد چه اینکه در انتخابات سال۹۶ هم این اتفاق افتاد.
در این زمینه نکاتی به نظرمیرسد:
قطعا اگر رئیسجمهوری بر سر کار باشد که عزم کار و تلاش داشته باشد، برای حل موضوعات نگاه به داخل داشته باشد، به نظرات کارشناسان توجه کند و از همه مهمتر به فساد حساس باشد، بخش زیادی از مشکلات حل میشود.
اما برخی از مشکلات کشور ما ساختاری و فرهنگی است. تغییر افراد حتی در بالاترین سطح هم نمیتواند این مشکلات را رفع یا حل کند. برای حل این مسائل باید برخی از ساختارها تغییر کنند و فرهنگ جامعه در آن زمینه عوض شود. طبیعتا این تغییرات هم زمانبر است و با اراده یک نفر قابلتغییر نیست. پس حضور یک رئیسجمهور انقلابی در قدرت، بخشی از مشکلات را حل میکند اما همه مشکلات را نه.
یکی از عللی که باعث شده چنین ایدهای در بخشی از جامعه شکل بگیر به عملکرد حسن روحانی برمیگردد. متاسفانه روحانی در ۷سال گذشته حداقل انتظاری که از رئیسجمهور میرفت را برآورده نکرده است. مورد اخیر در عملکرد ایشان، اداره تلفنی کشور است. هر روز ایشان به چند وزیر زنگ میزند و دستوراتی صادر میکند و خبر این تماس تلفنی هم توسط مجموعه اطلاعرسانی ریاستجمهوری منتشر میشودو توسط صدا و سیما پوشش داده میشود. تو گویی وزرا در دسترس نیستند و امکان جلسه حضوری وجود ندارد و رئیسجمهور بر سر ملت منت میگذارد که تلفنی به برخی از وزرا دستور میدهد.
تصور دیگری در برخی از سیاسیون وجود دارد که مکمل تصور بالاست: هر فردی که در یک دستگاه عملکرد مناسبی داشت کاندیدای ریاستجمهوری شود تا بتواند همه مشکلات را حل کند. درحالی که اگر هر فرد نهاد زیرمجموعه خود را بهخوبی مدیریت میکند اولا دلیلی بر صلاحیت برای ریاست جمهوری نیست و ثانیا همان بهتر که خدمت موثرش را در همان پست ادامه دهد.
در مورد اخیر آقای رئیسی در یکسال و نیم گذشته که مسئولیت قوه قضائیه را برعهده گرفتهاند رویکردهای مثبتی در پیش گرفتهاند که هر چند امید بخش اما برای قضاوت زود است.
بهترین وضعیت این است که ایشان تا پایان دوره پنجساله خود در سمت ریاست قوه قضائیه حاضر باشند و تلاشهای خود را در جهت اجرای برنامه خود به کار گیرند.
چرا که قوه قضائیه نهادی بسیار مهم در کشور است. حتی میتوان گفت اگر قوه قضائیه سالم و کارآمدی داشته باشیم قوه مجریه را در جهت درست، فعال میکند. قوه قضائیه مهمترین ناظر اجرای قانون است و میتواند با نظارت درست و بهموقع دو قوه دیگر و همه نهادها را در به خدمت به مردم و کارآمدی وادار کند.
البته این مسئله مشروط بر این است قوه قضائیه خودش سالم و کارآمد باشد و وضعیت کنونی قوه قضائیه راه بسیار درازی تا سلامت و کارآمدی لازم دارد. پس بهترین کار برای آقای رئیسی تلاش در جهت پالایش و کارآمدی قوه قضائیه است و همین مسئولیتی که اکنون دارد بهترین محل برای خدمت به مردم است.
*نکته آخر اینکه همانگونه که امیرآبادی گفته است عمده مشکل اصولگرایان عدم اجماع بر یک فرد است.گروههای مختلف اصولگرایان معیارهای حداکثری خود را دارند و هیچکدام حاضر نیستند اندکی از این معیارها کوتاه بیایند. راهحل این مشکل کاندیداتوری آقای رئیسی نیست بلکه راهحل این است که اصولگرایان معیارهای ضیق خود را گسترش دهند تا بتوانند بر افراد دیگری اجماع کنند.