آنچه در جریان رسانهای روزهای گذشته پیرامون پیمان راهبردی چین و ایران نوشته و گفته میشود تنها بخشی از کوه یخی است از ناگفتههای زیستبوم سیاسی و اقتصادی دو کشور که از آب بیرون مانده است. عموم افرادی که از فرصتها و تهدیدهای این برنامه مشترک سخن میگویند نیز تنها بخشی از مسائل کشور را در این موضوع میدانند و بر اساس همان دانستهها موضع میگیرند. اما برای کشف واقعیت موضوع باید موضع چین را نیز در این رابطه دانست. آنچه روشن است این است که این توافق، بخشی ناگسستنی از برنامه «یک پهنه یک راه» چین است. برنامهای که نقطه عطفی میان چینِ گذشته و چینِ آینده خواهد بود. اما این برنامه چیست و چرا تا این میزان اهمیت دارد؟
- برنامه یک پهنه یک راه چین؛ گذار چین از دوران تجارت به دروازه سیادت:
چین در دوران پس از جنگ سرد توانسته است با حفظ رویکرد اقتصادی خود و اولویت دادن اقتصاد به سیاست، پایگاه و جایگاه خود را در جهان نوین به شکل روزافزونی توسعه دهد. به گونهای که امروزه تحلیلگران آمریکایی بیشترین نگرانی را از افول آمریکا در قبال چین دارند و چین را بزرگترین قدرت اقتصادی سالهای آینده جهان، و بزرگترین تهدید برای آیندهی آمریکا میدانند. ترامپ کوشید با جنگهای اقتصادی متعدد و چند بُعدی، از سرعت توفّق اقتصادی چین بکاهد.
اما تدابیر اقتصاد مقاومتی چین تاکنون موثر بوده و به این غول اقتصادی این امکان را داده است که همچنان برتری رشد اقتصادی خود در برابر سایر اقتصادهای رقیب را حفظ کند. اکنون چین تا مرزی از نبرد اقتصادی پیش رفته و تا لبهای از برخورد تمدنی با غرب نزدیک شده است که احتمال تشدید این برخورد تا هر سطحی دور از ذهن نیست. تنشهای روزافزون اقتصادی و سیاسی میان آمریکا و چین بازتابی از وحشت روزافزون طرفین از قریب الوقوع بودن این برخورد تمدنی و رسیدن تنشها به نقطهی بدون بازگشت است.
یکی از پاشنههای آشیل چین در عرصه اقتصاد، دستیابی دشوار چینیها به بازارهای بزرگ اروپایی، آمریکایی و آفریقایی است. تنها راه دسترسی چینیها به مدیترانه از طریق کانال سوئز است و چینیها میدانند در صورت شدت گرفتن برخورد، بستن این شریان تجاری بر کالاها و بارهای تجاری چین میتواند حربهای کشنده و بازدارنده برای رقبای غربی باشد.
شاید تصور کنید این اتفاق هرگز نخواهد افتاد. گمانم اگر بیست سال پیش نیز میگفتیم آمریکا روسیه و چین را مشمول برخی تحریمها میکند همین تصور غیر ممکن بودن را میداشتیم. اما عالم سیاست و تجارت، خصوصا آنجا که بحث بر سر حفظ سیادت باشد، هیچ حد و مرزی ندارد.
- محور مقاومت؛ هلال شیعی با تجارت تثبیت میشود:
چینیها مدتها ست به دنبال تدابیری بازدارنده هستند که دسترسی آنها به مدیترانه را از طریقی غیر از کانال سوئز فراهم آورد. اگرچه حمل و نقل دریایی ارزان تر و ساده تر است اما وجود و حفظ راهی زمینی برای رسیدن به مدیترانه، یک عامل بازدارنده قوی برای جلوگیری از استفاده غرب از این پاشنه آشیل است. اگرچه چینی ها همواره دسترسی به آسیای میانه را هدف برنامه یک پهنه یک راه قید میکنند اما هدف اصلی آنها، دور زدن هند چه از شمال و چه از جنوب، و دسترسی به مدیترانه از طریقی غیر از کانال سوئز است. و این درست جایی است که ایران نقشی اساسی ایفا میکند. ما تنها کشوری هستیم که در عین دسترسی به اقیانوس هند از طریق دریای عمان، امکان دسترسی به مدیترانه را نیز داریم. نه عراق توانایی دسترسی مستقیم به بیرون از تنگه هرمز را دارد و نه مسیر روسیه به ترکیه برای رساندن بار چین به مدیترانه صرفه اقتصادی دارد.
راهبرد چین و ایران یک وجه مشترک دارد: اتصال ایران_عراق_سوریه! ایران از طریق تقویت این ارتباط، خواهان خروج آمریکا از منطقه و تضعیف موضع اسراییل است و چین خواهان دسترسی آسان در زمان ضروری و لازم، به آبهای مدیترانه است. این تصمیم مشترک سالها ست که اتخاذ شده و حضور تثبیت شده ایران در بندر طرطوس سوریه، و کنترل گذرگاه مرزی البوکمال در استان دیر الزور سوریه و گذرگاه القائم در استان الانبار عراق طی سالهای اخیر با مجاهدتهای سردار سلیمانی و یارانش استحکام یافته است.
اکنون با این مجاهدتها ایران دارای متاع بیبدیل و گرانبهایی است که یک مشتری راهبردی خاص دارد. مشتری خاصی که میتواند از طریق یک پیمان راهبردی ویژه، اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران را که بهای سنگینی برای رسیدن به وضع موجود متحمل شده است متحول سازد.
نکته مهم در این میان این است که اگرچه چین جایگزینی برای ایران در طراحی راهبردی خود سراغ ندارد اما از طرفی سوابق همکاریهای سابق میان دو کشور به گونه ای نبوده است که امروز به راحتی بتوان میان دو کشور اتحادی پایدار بر اساس اعتماد متقابل به وجود آورد. راحت بگویم؛ بیش از آن تصوری که ایرانیان عزیز پیرامون احتمال خلف وعده چین دارند، چین از خلف وعده ایرانیان بیمناک است. در دورانی نه چندان دور، این کشور چین بود به کشورمان برای دور زدن تحریمهای ظالمانه کمک شایانی کرد. اما در حالی که در آستانه برجام، مقامات سیاسی کشورمان، از ضرورت حفظ و تقویت ارتباط با کسانی که در دوران تحریم کنارمان بودند سخن میگفتند، در دوران پساتحریم تمام ارتباطها با چینیها قطع شد.
پالایشگاههای چینی که برای نفت ایران سازگار شده بود بدون خوراک ماند و شرکتهای چینی از ایران اخراج شدند و خودروسازان و شرکتهای نفتی اروپایی بازگشتند. این تمام ماجرا نیست. ایرانیان به امید لغو تحریمها، اطلاعات زیادی پیرامون کسانی که در دور زدن تحریم به ایران کمک کرده بودند به طرف غربی تقدیم کردند و تجار چینی بسیاری در این میان، از هست و نیست ساقط شدند. صادقانه بیندیشیم؛ ایران با همپیمان روزهای سخت خود خوب تا نکرد. ما در حالی که بخشی از برنامه راهبردی مشترکمان با چین را چیده بودیم، توسعه بندر چابهار را به هندیهایی سپردیم که رقیب بزرگ چین در منطقه محسوب میشوند.
البته این اقدام ما بیپاسخ نماند و چین نیز سرمایه گذاری عظیمی در بنادر پاکستان انجام داد که رقیب هند و البته رقیب چابهار در مسیر تجارت با افغانستان باشند. با این وجود اکنون علی رغم شرایط سخت اقتصادی و سیاسی در ایران، باور کنید چین تشنهتر از ایران برای رسیدن به این پیمان راهبردی است. اما تضامینی میخواهد که بتواند بپذیرد اتفاقات سالهای ۹۲ تا ۹۵ تکرار نخواهند شد.
- چه کسی از این بازی میترسد؟
• با توضیحاتی که گفته شد روشن است که بازنده بازی مشترک ایران و چین، آمریکا و همپیمانان آن هستند. واکنش سریع و خشن رسانهای و حتی میدانی دارودسته نیویورکیها به توافق تهران پکن، نشان دهنده اهمیت راهبردی این پیمان برای واشنگتن است. اتاقهای فکر آمریکایی میدانند ظهور قدرت جدید اقتصادی جهان یعنی چین، میتواند با توسعهی بسط اقتصادی به بسط سیاسی و اقلیمی و حتی نظامی، ابعاد غیر قابل کنترلی را در تحولات روابط آینده شرق و غرب ایجاد نماید.
اکنون در نظر غرب هر اقدامی برای توقف این طرح، لازم و ضروری به نظر می رسد. همین چندی پیش با اعلام توافق میان چین و عراق شاهد فعال شدن کانونهای اغتشاش در عراق بودیم، تا جایی که منجر به تغییر دولت در عراق شدند. نقش عوامل آمریکایی در ایجاد و شعله ور کردن این اغتشاشات پیدا و انکارناپذیر بود. مشابه همین حوادث را ممکن است در ایران هم شاهد باشیم. بی شک عوامل امنیتی آمریکایی از هر اقدام و تلاشی برای توقف این طرح مشترک دریغ نخواهند کرد. لذا باید پیشبرد این برنامه مشترک، هوشمندانه و با پیوستهای قدرتمند اجتماعی، فرهنگی و سیاسی باشد.
- بازی با چین، شطرنج ایرانی یا ماهجونگ چینی؟
معامله ایران با چین معامله دشواری است. معاملهای که اقتضای آن بلندمدت بودن است. لذا اکنون باید تصمیم بگیریم که تا بیست و پنج سال آینده در قبال آنچه میدهیم از چین چه خواهیم خواست. معامله ایران با چین باید بر اساس نیاز امروز و فردای کشور باشد و نه فقط ضروریات امروز کشور. ایران میتواند یک بار و فقط یک بار معامله کند. پس باید درست معامله کند. باید بدانیم چین قرار نیست از کوریدور ایرانی خود استفاده مستمر چندانی بکند و نباید روی آوردههای اقتصادی این کوریدور حساب ویژهای باز کرد. بلکه چین صرفا میخواهد این کوریدور همواره باز و در دسترس بماند حتی اگر هرگز از آن استفاده نشود.
پس ماهیت آنچه ایران میخواهد و میتواند از آن بهرهمند شود متفاوت است از آنچه چین به دنبال آن است. ما باید خواستههای خود را در این معامله جستجو کنیم و از دادن امتیازهای اشتباه بپرهیزیم. ما فقط یک بار میتوانیم معامله کنیم پس هم باید قیمت آنچه می دهیم را درست بفهمیم هم باید تضامین لازم را به دست بیاوریم.
- بلیط شمسالعماره یا کوپن بخت آزمایی؟
ایران امروز یک سوی یک بازی بزرگ بین المللی است. مانند جنگ جهانی که اتصال شمال و جنوب ایران نقشی بزرگ در تغییر روند جنگ ایفا کرد، اکنون نیز ایران میتواند آینده جهان را تغییر دهد. اما این به انتخاب ما بستگی دارد که در این میدان کارزار اقتصادی و سیاسی، مملکت را غارت زده بیابیم یا آباد بسازیم. ساختار سیاسی ضعیف و شکننده کشور، ضعفهای بزرگی در حوزه حکمرانی دارد که تبعات آن را در فساد گسترده و ریشهدار به وضوح میتوان دید.
بسیاری از زیرساختهای کشور در حوزه نرمافزارهای حکمرانی دارای اختلالات جدی بوده و نیازمند بازسازی و نوسازی هستند. پیمان با چین میتواند یک مخدر باشد، یا یک مسکن، اما نه عصای موسی است و نه بلیط شمس العماره. بلکه تنها فرصتی دوباره است که میتواند زمینه ساز عبور کشور از بحران کنونی و ورود کشور به دروازههای تغییر باشد.
این ایران است که باید تعیین کند از این معامله قرن چه میخواهد. ما کشور منفعلی نیستیم و خود میتوانیم برای آنچه از این معامله میخواهیم تصمیم بگیریم. ایران بدون چین هم میتواند پتروشیمی داشته باشد یا سواحل مکران را توسعه دهد. اما چیزی که ما را از چین متمایز کرده است ضعف ما در نظام پولی، بازاریابی و تجارت جهانی، راهبری زنجیره ارزش در صنعت و راهبرد صنعتی، حکمرانی دادهها، و در یک واژه، نرم افزارهای حکمرانی است.
به عنوان یک واقعیت باید بپذیریم که مادامی که نرخ تشکیل سرمایه داخلی در کشور ما اندک باشد، هرگز هیچ مقداری از سرمایهگذاری خارجی، منجر به نجات اقتصاد ایران نخواهد شد. نجات اقتصاد ایران در گرو توسعه نرم افزارهای حکمرانی است و نه سخت افزارهای آن. و چین به عنوان مالک یکی از موفقترین الگوهای نرم افزار حکمرانی در جهان درسهای فراوانی برای ما میتواند داشته باشد.
با آرزوی فردایی بهتر برای ایران زمین