چشم بستن غرب بر حقوق همسران شهدای هسته‌ای

  3990922067

صبا سادات ظریفی در روزنامه رسالت نوشت: ۲۷ سال پیش در همین روزهای پاییزی بود که سازمان به‌اصطلاح ملل، پرچم منع خشونت علیه زنان را برافراشت. دقیقش را درست به‌خاطر ندارم اما رنگش همرنگ این روزهایمان بود؛ یک نارنجی تند پرفریب به رنگ خز روباه، یا نه رنگی شبیه به هفته بعد از قرنطینه‌ کرونا. سیاستمدارانی که هر کدام‌شان یک‌روزی یک‌جایی دستشان به خون ملتی آغشته شده بود، حالا کت حق‌طلبی بر تن کرده بودند و در همان پاتوق همیشگی گرد هم آمده بودند.

نوبت به ژست‌های انسان دوستانه رسیده بود. ظرفی در وسط میز ظاهر شد. برتنش یک سؤال حک شده بود؛ «از نگاه یک زن خشونت چیست؟» هریک تعریف خود از خشونت را نوشتند و در ظرف عدالت دروغین انداختند.اولی را یک خانم انداخت و گفت: خشونت یعنی هر آنچه حریر لطیف خیال زنی را پاره کند. دیگری نوشته بود خشونت آن است که بانویی از گل نازک‌تر بشنود و بند دلش پاره شود. شخصی خشونت را یک رخت دیده بود که به‌زور تن‌پوش زن شود و آن حس خوشایند زنانگی‌اش را به تاراج می‌برد. فرد دیگری خشونت را دست ظلم نامیده بود که بر تن همچون مروارید زن زخم می‌زند. بعضی هم خشونت را سد کردن راه یک زن با ابزار زور برشمرده بودند. و هزار و یک تعریف دیگر که آن‌ روز در ظرف افتاد.

حاصل میزگرد آن روز سیاستمداران غربی شد یک توافق‌نامه و قانونی با شعار «منع خشونت علیه زنان.»آن روز و آن جلسه با همه سروصداهایی که به‌همراه داشت گذشت؛ اما گویی همه‌ آن شعار و قرارومدارها در زمان ماضی «بود» و برای همیشه جا ماند در کتاب‌ها و منشورها.

مدعیان حقوق بشر هر خشونتی که نوشتند با جامه‌ای از فریب بر تن زن بیچاره پوشاندند. همین امروز می‌توان نمونه‌های احترام به بانوان را در سوریه و یمن و… را به‌واسطه جنگ‌افروزی خونخواران غربی به چشم دید. چه زن‌هایی که آواره، زخم‌دیده، بی‌پناه و معصومانه پروانه‌وار بر قامت فرزند بی‌گناهشان چرخیدند و سوختند چون جنگ قدرت و سیاست زن نمی‌شناخت. امروز مدافعان حق‌طلب بر سر ضرب‌شستی که بر صورت زنی می‌نوازند باهم رقابت می‌کنند.

یا نه امروز به عینه می‌توانیم احترام به زنان دانشمندان ایرانی را ببینیم. همان مدعیان صلح حالا بر نور چشم فخری‌زاده زخم می‌زنند و حریر احساسش را پاره‌پاره می‌کنند. بر گوش جان آرمیتا به‌جای صدای گرم بابا‌داریوش که میان موج پریشان گیسویش قصه می‌بافت، صدای سوت شلیک می‌کارند تا لالایی دل بی‌قرارش در ایام پراحساس نوجوانی شود. بار دیگر فاطمه‌ای را در سوگ مصطفی‌‌ حیران و بی‌قرار می‌کنند و رخت سیاه بدقواره‌  غم را بر تن روزگار روشنش می‌پوشانند. حریر خیال نازک گل علی‌محمدی را خیس از اشک معصومانه وداع با همراه چندساله‌اش می‌کنند. راه بر خاتون شهریاری سد می‌کنند و… این خون‌ها ادامه پیدا می‌کند و کک یک سازمان و مسئول جهانی درنمی‌آید! انگار همه‌شان خوابند و نمی‌بینند چه بر سر حقوق این بانوان می‌آید.

مدتی که می‌گذرد باز دوباره دست‌ از خون‌دل‌های ریخته شده می‌شویند و نقاب دلسوزانه یک دوست را بر چهره می‌زنند. گویی نه خانی آمده و نه خونی رفته است.گویی همان قانون منع خشونت علیه زنان هم وظیفه دارد در برابر ظلمی که به همسران شهدای هسته‌ای می‌شود ساکت باشد و یادش برود چه ظلمی به همسر شهید فخری‌زاده شد! آری امروز هزاران روباه مدال نارنجی برسینه می‌زنند و بر فراز آوار آرزوهای هزاران زن و دختر قد علم می‌کنند و پر غرور فریاد می‌زنند ما خشونت را در حق حوا تمام کردیم.