نویسنده: مِری شِلی
مترجم: فرشاد رضایی
ناشر: انتشارات ققنوس، چاپ اول: 1399
324 صفحه، 55000 تومان
****
رمان «فرانکنشتاین» نخستین رمان مری شلی است که به سال 1818 چاپ شده است. او پیش از این شاهکار ادبی و هنری، کتابی با عنوان «ماجرای سفری ششهفتهای» را به سال 1817 منتشر کرده بود. برخی از منتقدان «فرانکنشتاین» یا «پرومتهی مدرن» را آغازگر سبک گوتیک در داستاننویسی میدانند. سبکی که به داشتن صحنههای وحشتآفرین، توصیفهای ترسآور، شخصیتها و موقعیتهای عجیب و ماوراءالطبیعی شهرت دارد. هرچند که «فرانکنشتاین» اثری بسیار فراتر و عمیقتر از اینهاست. مری شلی نیز با ادامهی خلق و نگارش آثاری دیگر در این ژانر ادبی بر این عقیده صحه گذاشته است. از آثار معروف او میتوان به کتابهای زیر اشاره کرد: رمان کوتاه «ماتیلدا» (۱۸۱۹)، رمان «آخرین نفر» (۱۸۲۶) که در قالب داستان سهگانهای علمی-تخیلی نوشته شده و ماجراهای آن در قرن بیست و یکم اتفاق میافتند، رمان «والپرگا» (۱۸۲۳)، رمان «بخت و اقبال پرکین واربِک» (۱۸۳۰)، رمان «لادور» (۱۸۳۵) که با نام «بیوهی زیبا» نیز معروف است، رمان «فالکنر» (۱۸۳۷)، مجموعه اشعار پرسی شلی(۱۸۳9) و بسیاری آثار دیگری که شامل داستان کوتاه و سفرنامه و شرح حال ادیبان و بزرگان است.
«فرانکنشتاین» در قالب نامهای از طرف رابرت والتن، پژوهشگر و کاشف انگلیسی، به خواهرش نوشته شده است. والتن که در سفری دریایی به سوی قطب شمال در حرکت است، با مردی آشفتهحال و بیمار روبهرو میشود که در اقیانوسهای شمالی سرگردان است. مصاحب آشفتهاحوال به والتن اعتماد کرده و داستان عجیب زندگیاش را برای او تعریف میکند. داستانی که گویی از زبان خدایی آزرده و پشیمان روایت میشود؛ خالقی به نام ویکتور فرانکنشتاین، دانشمند شیمیدان و زیستشناسی که هوش و استعداد سرشارش را صرف خلق موجودی انسانگونه میکند که بعدها خودش نام «هیولا» را بر آن مینهد. دانشمند جوان و ناپخته که در علوم تجربی غرق شده بود، با این خلقت، خود به فیلسوفی پخته و عمیق بدل میشود و گویی خود نیز بازآفریده میشود: «انسان کامل باید همیشه ذهنی آرام و آسوده داشته باشد و هرگز نگذارد عطش یا هوسی گذرا آرامشش را به هم بزند. معتقدم کسب دانش هم از این قاعده مستثنا نیست. اگر پژوهشی که خود را وقفش میکنی به تضعیف عواطف و از بین بردن علاقه به لذتهای ساده و بیغل و غش منجر شود، پس آن پژوهش قطعاً منافی قاعده است، به عبارتی درخور ذهن بشر نیست. اگر این قاعده همیشه سرلوحة کار قرار میگرفت و اگر هیچ انسانی نمیگذاشت هدف و حرفهاش مانعی بر سر راه عواطف خانوادگی شود یونانیان هرگز به بردگی گرفته نمیشدند، سزار کشورش را از بین نمیبرد، کشف آمریکا به مرور رخ میداد و امپراتوریهای مکزیک و پرو نابود نمیشدند.»
هیولای فرانکنشتاین تا پایان زندگی همچون آفرینندهاش سرگردان و آشفتهاحوال باقی میماند و در تنهایی و انزوایی عمیق روزگار به سر میآورد. خشم و دلآزردگی او از دست خالقش، در نگاه اول به این سبب است که او را در قالب موجودی زشت و کریه و خارج از اندازههای معمول انسانی خلق کرده است؛ هر تکه از بدنش از جایی و از جسد مردهای وام گرفته شده و با وصله و پینههایی از سر بیسلیقگی سرهم شده است. گویی ویکتور فرانکنشتاین جوان، هر قدر که در طراحی و ساخت این ابرانسان عجیب، به تواناییها و مقاوت بدن او در مقابل بیماریها و آسیبها توجه داشته است، از زیبایی و ظرافت و ایجاد تقارن و هارمونی در فرآیند خلقت، دور شده است. تا جایی که وقتی هیولا برای نخستین بار بر روی این جهان چشم میگشاید، دانشمند جوان خود نیز از هول و هراس رویارویی با چنین دیو دهشتناکی، از هوش میرود.
زندگی هیولای فرانکنشتاین روایت ترسها و تنهاییهای موجودی یکه و تنهاست. ابرانسانی که به سبب تنهاییاش به ساحتهایی پنهان و مدفون از احساسات و افکارش دسترسی پیدا میکند، گوشههایی ممنوعه از ذهن خویش را کشف میکند و به انتقاد از خالقش میپردازد. گویی دلیل اصلی سرکشی و خشم بیلجام او از خالق دانشمندش نه زشتی و بدقوارگی بلکه تنهایی و بیهمدمی است. هیولا مصرّانه و پیگیرانه از آفرینندهاش میخواهد که موجودی مونث همانند او خلق کند تا در کنارش آرام بگیرد و تنهاییهایش را با او قسمت کند و این نقطهی آغاز دوبارهای است در داستانی که گویی رو به پایان داشت؛ آغاز سفری تازه و ماجراجوییهایی جدید برای خلقی نو اما تکراری.
توصیفهای پرشمار و دقیق طبیعت سوییس، آلمان، انگلستان و هر جایی که ویکتور بدان پا میگذارد، تعلق رمان را به رمانتیسیسم جاری در زمانهاش تأیید میکند؛ اهمیت به شخصیت و شخصیتپردازی، پرداختن عمیق و وسواسگونه به هیجانها و احساسات آدمی، فرار و گریز از شرایط زمانی و مکانی موجود و بازنگری به مفهوم سفر به عنوان راه فرار، رفت و برگشتهای زمانی، کشف و شهودهای درونی و اهمیت به فرم و شیوهی نوشتن، ارزش قائل شدن برای واژهها و بار معنایی و احساسی منتقل شونده از طریق آنها، همه و همه در شاهکار مری شلی قابل لمس است.
«فرانکنشتاین» مری شلی همچون شخصیت اصلیاش، سرگذشتی عجیب دارد. نخستین چاپ کتاب مربوط به سال 1818 است که نام نویسنده را بر روی جلد ندارد. استقبال مخاطبان از کتاب اما به تجدید چاپ آن در سال 1823 و این بار با ذکر نام نویسنده انجامید. اما نسخهی مذکور با تغییراتی که بدون اجازهی نویسنده و از سوی ناشر اعمال شده بودند، به چاپ رسید که امروزه برای این نسخه نمیتوان اعتباری قائل بود. محبوبیت کتاب در میان خوانندگان از سویی و اعمال سلیقهی شخصی ناشران بر کتاب از سوی دیگر، مری شلی و همسرش پرسی شلی را بر آن داشت تا در سال 1831 ویراست جدیدی از کتاب را به چاپ برسانند. ویراستی شامل تغییراتی اساسی از سوی خود نویسنده با همکاری همسرش، این بار به دست مخاطبان رسید.
تا کنون ترجمههای بسیاری از این کتاب بر اساس همان ویراست سوم و متاخرِ سال 1831 در ایران ترجمه و چاپ شده است اما نسخهی نخستین کتاب که بار دیگر در سال 1974 چاپ شده و مورد توجه منتقدان ادبی قرار گرفته و بارها تجدید چاپ شده است، برای ترجمهی کتاب حاضر مبنا قرار گرفته است. از ویژگیهای مهم کتاب حاضر میتوان به ترجمهی بسیار خوب و وسواسگونهی اثر در عین روانی و خوشخوانی اشاره کرد. واژهگزینیهایی که با هدف حفظ و انتقال اصالت زبان کهن در ترجمه از سویی و مخدوش نشدن روانی متن از سوی دیگر انجام شده اند. ارزش متن مقصد آنگاه روشنتر میشود که قدمت بیش از دویست سالهی متن مبداء و تغییرات هر دو زبان در این بازهی طولانی را از یاد نبریم. ویراستاری دقیق و پردقت کتاب نیز بر ارزش و احترام نسخهی حاضر میافزاید. و در پایان، باید اشاره کرد که متن اصلی را تصاویری بدیع و خلاقانه از کلاژهای دیوید پلانکرت (David Plunkert) همراهی میکنند که نه تنها خیالپردازی و قدرت نقش زدن تصاویر در ذهن خواننده را محدود نمیکنند، بلکه به آن پرو بال نیز میدهند.