بیست سال پس از آنکه قرار بود ایالات متحده با حذف طالبان، آزادی و دموکراسی را به ملت افغانستان هدیه کند، سرتاسر خاک این کشور زیر پای چکمه پوشان طالبان قرار گرفته است.
ایالات متحده کشوری را تحویل گرفت که 70 درصد آن در اشغال طالبان بود و اکنون کشوری را تحویل داده است که صد در صد در اختیار طالبان است. ارمغان این بیست سال نیز چیزی جز جنگ و کشتار و ویرانی و فساد نبوده است.
مردم مظلوم این کشور اگر از بمباران آمریکایی ها رهایی می یافتند به دست تفنگ چی های طالبان می افتادند و اگر از دست آن ها هم فرار می کردند، گرفتار انتحاری های داعش میشدند. اگر از همه اینها هم خلاصی می یافتند تازه به پست دولت بسیار ضعیف و غرق در فساد کشورشان برمی خوردند. دولتی که مستشاران آمریکایی برایشان ساخته بودند.
افغانستان با آمریکا یک پیمان استراتژیک و یک پیمان امنیتی دارد. پیمان هایی که پیش از انعقاد با مخالفت های شدید مقامات کشور ما مواجه شده بود. ارتش 300 هزار نفره افغانستان را ایالات متحده ظرف بیست سال با صرف میلیاردها دلار ساخته است ولی این ارتش پس از خروج آمریکا، فقط توانست حدود 100 روز جلوی طالبان 70 هزار نفره دوام بیاورد. ارتش مجهز و آموزش دیده افغانستان، 100 روزه کل افغانستان را تحویل گروهی داد که پیش از این مجاهدان جبهه شمال توانسته بودند سال ها در برابر آن مقاومت کنند. در نتیجه معلوم نیست پیمان امنیتی بستن با ابرقدرت چه فایده ای برای ملت افغانستان داشته است!؟
کنترل طالبان در افغانستان از آنجا برای آمریکایی ها میسر شده بود که در دو عرصه هوا و فضا حاکمیت مطلق داشتند. مزیت راهبردی که امکان پشتیبانی اطلاعاتی و هوایی از نیروهای زمینی را فراهم میساخت. برگ برنده ای که طالبان هیچ بهره ای از آن نداشت. عجیب است که ایالات متحده بعد از بیست سال نخواسته یا نتوانسته حتی چنین مزیتی را به ارتش افغانستان منتقل کند یا لااقل پس از خروج، از آن ها پشتیبانی اطلاعاتی نماید. در نتیجه مشخص نیست که جنگنده های آمریکایی و خلبانان تربیت شده به چکار دولت و مردم افغانستان آمده است!؟
در طول این بیست سال، دولتمردان افغانستان برای جلب نظر ایالات متحده از یکدیگر گوی سبقت می ربودند تا آنجا که حاضر شدند رو در روی ایران قرار بگیرند. ایرانی که حتی در زمان جنگ با عراق، از حمایت از ملت و مجاهدان افغان غافل نشد. سیاستمداران افغان خوب به خاطر دارند که چقدر جمهوری اسلامی نسبت به امضای پیمان امنیتی با آمریکا و حفظ پایگاه های خارجی در کشورشان به ایشان هشدار داد و آن ها را از نگاه داشتن این مار خوش خط و خال در آستین برحذر داشت. لکن آن ها هم همانند نسخه ایرانی خود، ژاپن و کره جنوبی را مثال میزدند. همچون غرب دوستان ایرانی، خیال می کردند دوستی با ابرقدرت برایشان امنیت و خوشبختی می آورد! خیال می کردند آمریکا عهد و پیمان سرش میشود. برجام ها نیاز بود تا به حقیقت پی ببرند. هر دو اکنون می توانند ثمره اتکا به اجنبی بجای اتکا به خود را ببینند.
غرب دوستانی که در تحلیل رفتار ایالات متحده، چشمانشان فقط امثال مالزی و کره جنوبی و تایوان و سنگاپور را می بیند، از توجه به سرنوشت دهها متحد آمریکا در آمریکای لاتین و آفریقا و جنوب و غرب آسیا غافلند. چشمانشان را بر سرنوشت پاکستان و مصر و فلیپین و اردن و آرژانتین و مکزیک بسته اند. غافلند از اینکه ایالات متحده در هرجایی به تناسب منافعش عمل می کند و حتی به اندازه سر سوزنی منافع دیگران را در نظر نمی گیرد. شاید در شرق آسیا و غرب اروپا مزاحم رشد و پیشرفت برخی از متحدانش نشود تا بتواند آن ها را جلوی رقبایش روسیه و چین عَلَم کند ولی در امور کشورهای آمریکای لاتین دائما مداخله و کارشکنی می کند تا در نزدیکی اش رقیب قدرتمندی سر بر نیاورد. در آفریقا، ملت ها و دولت ها متحدش را ضعیف نگاه می دارد تا بتواند منابع آن ها را غارت نماید. در خلیج فارس از دیکتاتوری های عربی حمایت می کند تا بتواند آن ها را بدوشد و در غرب آسیا جنگ و ناامنی ایجاد می کند تا هم امنیت اسراییل را تأمین کرده و هم بر منابع نفتی منطقه سلطه یابد.
سرنوشت آن هایی که از مقاومت بریده و به سراب وعده های آمریکا دلخوش کردند را بنگرید. سرنوشت معمر قذافی لیبیایی که کل تأسیسات هسته ایش را بار کشتی کرد و به آمریکا فرستاد. سرنوشت محمد مرسی مصری که به خیال باطل برای حفظ حکومت اخوانی به دست بوسی آمریکا و عربستان افتاد. سرنوشت عمرالبشیر سودانی که دوستی ایران را با پول شاهزاده سعودی و امان نامه ترامپ معامله کرد (دقیقا برخلاف همتای سوری اش بشار اسد) و سرآخر سرنوشت مجاهدان دیروز و اشرافیت زدگان امروز در افغانستان را ببینید که چه خوش باورانه به ابرقدرت تکیه زده و سرنوشت ملت شان را به دست مهره های آمریکایی همچون اشرف غنی سپردند.
اکنون پیمان نامه امنیتی آمریکا و افغانستان به سرانجام رسیده است. آخرین پرده از این نمایشنامه آمریکایی در فرودگاه کابل رقم می خورد: رئیس جمهوری که قرار بود آینده ملتش را بسازد ولی آن را می فروشد و می گریزد. نظامیان آمریکایی که قرار بود از مردم افغانستان محافظت کنند ولی سوار بر هواپیما، فرار را بر قرار ترجیح می دهند و مردمی که بجای ماندن و مقاومت کردن، مستاصل به دنبال هواپیمای نظامیان آمریکایی می دوند...