«درخت بید آبی»؛ دوریس گیتس؛ ترجمه مجید عمیق؛ نشر نیستان آسیب‌پذیری کودکان در دوران بحران و رکود

سعیده امین زاده، گروه کتاب الف،   4000622129

رمان حاضر در کوتاه‌ترین زمان ممکن پس از انتشار، در رده‌ی محبوب‌ترین داستان‌های دهه‌ی ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ قرار گرفت و جایزه‌ی لوئیس کارول و مدال افتخار جان نیوبری را که از برجسته‌ترین جوایز دهه‌ی سی و چهل بود، از آن خود کرد

«درخت بید آبی»

نوشته: دوریس گیتس

ترجمه: مجید عمیق

ناشر: نیستان، چاپ اول 1399

167 صفحه، 20000 تومان

 

***

 

دوریس گیتس (1902-1987) در شمار اولین نویسنده‌های آمریکایی در حوزه‌ی رئالیسم داستانی کودکان است. او با کتاب «درخت بید آبی» توانست تحولی در رئالیسم اجتماعی دوره‌ی خودش به‌وجود آورد. گسترش طیف مخاطبین او از کودک و نوجوان به بزرگسال، نشان‌دهنده‌ی اهمیت کاری است که او در این حیطه از ادبیات انجام داده است. رمان حاضر در کوتاه‌ترین زمان ممکن پس از انتشار، در رده‌ی محبوب‌ترین داستان‌های دهه‌ی 1930 و 1940 قرار گرفت و جایزه‌ی لوئیس کارول و مدال افتخار جان نیوبری را که از برجسته‌ترین جوایز دهه‌ی سی و چهل بود، از آن خود کرد. منتقدین در آن دوره، این رمان را نسخه‌ی کودکانه‌ی «خوشه‌های خشم» جان اشتاین‌بک می‌دانستند. زیرا دوریس گیتس همان نگاه انتقادی را به وضعیت اقتصادی جامعه‌ی آن روز آمریکا داشت که اشتاین‌بک هم دنبالش می‌کرد. فضای داستان‌های او بسیار به آثار اشتاین‌بک نزدیک بودند، اما مخاطب اصلی او را کودکان تشکیل می‌دادند. کودکانی که در خلال داستان باید از معضلات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه‌شان آگاه می‌شدند.

در داستان «درخت بید آبی» دختری یازده ساله به نام جنی لارکین، نقش اصلی را ایفا می‌کند. جنی فرزند یک خانواده‌ی مهاجر است که در منطقه‌ی سن خواکین، در کالیفرنیا زندگی می‌کنند. زمان وقوع حوادث داستان دهه‌ی 1930 میلادی و مقارن با دوره‌ی رکود بزرگ اقتصادی آمریکاست که بسیار بر زندگی جامعه‌ی آمریکایی تأثیر گذاشته است. پدر جنی کارگر فصلی مزارع پنبه است و درآمد بسیار اندکی دارد. تنها دارایی ارزشمند خانواده‌شان، بشقابی است که روی آن یک رودخانه، سه آدم، یک پل و درخت بیدی آبی‌رنگ نقش بسته است. در کنار این‌ها کلبه‌ای نیز هست که به جنی حس گرمی و روشنی یک مسکن واقعی را می‌دهد. آرزوی جنی رسیدن به همچو خانه‌ای است که سرپناهی باثبات و حقیقی برای او و خانواده‌اش باشد. چیزی که در وضعیت کنونی اقتصادی به نظر محال می‌آید.

شرایط اقتصادی آن‌قدر سخت و فشارآور بوده که خانواده‌ی لارکین مدام مجبور به کوچ از جایی به جای دیگر برای کسب درآمدی ناچیز بوده‌اند. به همین علت است که جنی تصویر چندان واضحی از خانه‌ای که زمانی متعلق به خودشان بوده، ندارد. در واقع تصویر ذهنی او از خانه هم خیلی روشن و منسجم نیست، چون هرگز آن را تجربه نکرده و تنها قصه‌هایی درباره‌اش از پدر و مادرش شنیده است. او نمی‌تواند خصوصیات یک خانه‌ی کامل و تمام‌عیار را به ذهن بیاورد و بیان کند. خانه‌به‌دوشی و از شهری به شهر دیگر رفتن، مفهوم خانه‌ای را که در جایی ثابت باشد، خدشه‌دار کرده است. او تلاش می‌کند این مفهوم را بازبیابد تا به رؤیاهایش شفافیت و عینیت بیش‌تری ببخشد. 

دوریس گیتس نگاهی تمثیلی به موضوعاتی همچون خانه و سرزمین دارد. این نگاه از همان تصاویر آغازین در داستانش شکل می‌گیرد و به تمامی وقایعی که شخصیت اصلی طی رمان از سرمی‌گذراند تسری پیدا می‌کند. خانه از نظر او مفهومی بسیار گسترده‌تر از محل زندگی و سرپناه دارد. خانه در جهان داستانی گیتس با مفاهیمی همچون خاک و سرزمین که هستی و هویت انسان را شکل می‌بخشد، درآمیخته است. از این رو شخصیت اصلی که کودکی در پی کشف هویت خویش است، در سایه‌ی خانه‌ای که بزرگ‌ترین آرزوی اوست، به دنبال یافتن معنی و موجودیت خود است. گیتس از بشقابی که انگار تمامی جهان کوچک جنی را در خود جای داده، به‌عنوان نمادی برای آرمانشهر بهره می‌گیرد. با این‌حال که نگرش او به مسأله‌ی خانه و سرزمین نمادین است، اما زبانی ساده و فضاسازی ملموس و قابل‌درکی برای مخاطبین کودک خود می‌سازد. به‌گونه‌ای که خواننده‌ی کودک را درگیر حوادث جذاب داستان می‌کند و با خود تا به انتها پیش‌ می‌برد. مثال‌هایی که از اشیاء و آدم‌های اطراف جنی گرفته شده، آن‌قدر عینی و متناسب با درک ذهن یک کودک‌اند که به راحتی موجب برقراری ارتباط او با متن داستان می‌شوند. تصویرسازی و شخصیت‌پردازی گیتس هم در این میان به همراهی بیش‌تر مخاطب کمک می‌کند. 

داستان طی ماجراهای ریزودرشت مرتبط با مفهوم خانه و آوارگی به دشواری‌های زندگی یک کودک در دل بحران‌های اقتصادی و اجتماعی می‌پردازد. بسیاری از خانواده‌های مهاجر و فقیر در دوره‌ی رکود بزرگ آمریکا در دهه‌ی سی دچار وضعیت وخیم‌تری شدند. این دوره، فشارهای روانی بسیاری بر آنها وارد آورد و به‌تبع آن کودکان نیز در این تنش‌ها شریک شدند. آسیب‌های روانی و عاطفی که در این دوره بر کودکان وارد شد، در دهه‌های بعد آثار خود را در زندگی بزرگسالی‌شان نشان داد و تجربه‌های تلخ این‌دوره به فروپاشی روانی بسیاری در دوره‌های بعدی منجر شد. گیتس تلاش نموده است در این داستان در کنار به‌تصویر کشیدن این موقعیت دشوار، راه حل‌هایی برای کودکان درگیر بحران بیان کند و جهانی می‌سازد که می‌تواند چشم‌انداز روشن‌تری از آینده پیش روی انسان‌ها و به‌ویژه کودکان بگذارد.

«دخترم وقتی بزرگ شدی، شاید روزی پی ببری که هر روز از این پنج سال گذشته‌ات پر از ماجرا بوده است. فراموش نکن که یک حادثه یا ماجرا به طور غیرمنتظره روی می‌دهد و تو هرگز از عاقبت آن خبر نداری. بعضی وقت‌ها حادثه همراه با خطرات است و این مهم نیست که آیا هزار سال قبل اتفاق افتاده است، یا همین حالا، با این وصف حادثه محسوب می‌شود. هر روز که سپری می‌کنیم خود یک ماجراست و شاید هم خطرناک، برای این‌که از نتیجه‌ی آن خبر نداریم. شاید من اشتباه می‌کنم. اما احساس من این است که زندگی کردن در این شرایط به همان میزان شجاعت نیاز دارد که یک شوالیه‌ی زره‌پوش آن ایام به مقابله با متجاوزین سرزمینش داشت.»

نسخهٔ اصلی خبر