گروه تعاملی الف - محمد مهدی نادی؛
نام کارگردان که مهدویان باشد بعضی از منتقدین بیشتر از اثر فاصله میگیرند و به روند کاری و بعضا شخصیتی وی میپردازند. قضاوتهایی که مدام فیلمساز را بین تفکرات سیاسی جا به جا میکند و با برچسب زدن به نقد او می پردازند. جالب است که مهدویان امروز آماج حمله همه طیفهای سیاسی است و در داخل و خارج منتقدان سرسختی دارد اما در این نقد فارغ از این بحثها به نقد آخرین اثر او میپردازیم، زخم کاری
اولین مشخصه مثبت این سریال، اقتباس است. موضوعی که کمتر در سینما و سریالسازی کشور دیده میشود. این بار از یک رمان ایرانی. اتفاق مثبتی که در دیده شدن سریال و موفقیت نسبی بین بینندگان مشهود است. درونمایه رمان، جذابیت کافی برای ساخت یک سریال را دارا است و انتخاب هوشمندانهای بوده است. داستان شخصیتی که پس از سالها میخواهد طبقه خود را تغییر دهد و یک جنگ خانوادگی پر تلفات را آغاز میکند. البته مهدویان با تغییرات گستردهای متن سریال را پیاده کرده است اما اینکه چقدر در ساختار متن ضعف وجود دارد و اینکه چقدر در بنای ایجاد شده موفق عمل کرده است جای بحث وجود دارد.
متن زخم کاری در چینش رویدادها درست عمل میکند. قصهگویی منظم و منطقیای دارد. به شکلی پیش میرود که در هر قسمت به مانند سریالهای برتر روز دنیا غافلگیری داشته باشد؛ اتفاقی که هم بیننده را جذب کند و هم او را برای قسمت بعد منتظر بگذارد. این قاعده سریالسازی در حد بالایی در زخم کاری رعایت شده است اما برویم سراغ ضعف ها. نکته اول آشنایی با مالک و سمیرای سریال و اساسا مواجهه با شخصیتها است. مولفهای که یک سریال را بالا یا به زمین میزند. در معرفی شخصیتهای زخم کاری یک عجله و سرعت بی جا احساس میشود. درست است که رفته رفته اعمال شخصیتها وجهه آن ها را شفاف تر میکند اما مشخصا اگر بیشتر و بهتر با گذشته ی شخصیت ها خصوصا مالک و سمیرا می بودیم شناخت بهتری برایمان شکل میگرفت که تصمیمات آنها را قابل باور تر میکرد. این که بیماری روحی سمیرا از کجا آب میخورد؟ یا مالک از یک فرد سالمی که سالها با پاکی کامل خدمت کرده است چگونه با یک وسوسه مسیر دیگری میرود. صرف نشان دادن ترسها که اتفاقا در مورد جسمیاش (مراجعه به سرویس بهداشتی) تصویر زیبایی نیز ندارد و بیش از حد به تصویر کشیده میشود کافی نیست و شاید اگر زمان بیشتری با گذشته ی افراد سپری میشد منطقی تر به نظر میرسید. اتفاقی که در ادامه سریال بیشتر رخ میدهد. بازگشت به گذشتههایی که البته در ادامه نه کاربرد خاصی دارند و نه بار دراماتیک خاصی دارند و نه در پیشبرد داستان کمک میکنند.
از متن، موقت بگذریم و به کارگردانی برسیم. با یک نگاه کلی به سریال نمره کارگردانی این سریال بالا نخواهد بود. متنی که قابلیت بیشتر از این دارد و به نوعی از کارگردان جلو زده است. البته که بازی گیری مهدویان مانند کارهای پیشین او در حد مناسب و بالایی است و در این سریال به اوج خود رسیده است؛ اما در تمام سکانسهای حساس و تاثیر گذار ضعف تزریق حس و چینشی که سکانس را گیراتر کند دیده میشود که البته دوربین و عملکرد فیلمبردار هم در این نکته قابل ذکر است. به سکانس قتل ... نگاه کنید که با یک کارگردانی حرفهای تر و پر دقت تر میتوانست چقدر هولناک تر و شوکه کنندهتر باشد. در تمام صحنههای قتل و سکانسهای حساس این ضعف مشهود است جز یکی دو سکانس که حس بیشتری انتقال میدهد.
اما جواد عزتی و رعنا آزادیور در تک تک دقایق حضورشان مقابل دوربین با وسواس و توجه، بازیهای ماندگاری را به جا گذاشته اند. عزتی در نمایش احساسات انسانی از ترس تا خشم بسیار موفق عمل میکند و شمایل مالک و عواطف و خواستههای درونی این شخصیت را به تمامیت به اجرا میگذارد. آزادی ور نیز در نقشی که کم تر در سینما و سریالهای ایرانی دیده ایم بسیار موفق ظاهر میشود. نقش زن مستحکم و قدرتمندی که به همسرش غالب است و کاملا بر او تسلط دارد و آن چنان اطاعت میشود که از طریق مالک میتواند آمال خود را دنبال کند. سمیرای زخم کاری یک شخصیت به یادماندنی که بعضا حتی موفق می شود وجهه ی ترسناکی داشته باشد. مهدویان در بازیگیری آنچنان موفق هست که اکثر بازیگران نقشهای مکمل هم بازیهای به اندازه و موفقی داشتهاند. سیاوش طهمورث، سعید چنگیزیان، عباس جمشیدی، کاظم هژیر نژاد و حتی دو جوانی که معرفی شده اند (که البته پردازش بیش از حد متن به آن ها به روند سریال کمی آسیب زده است) همگی در ایفای نقش خود و اجرای مختصات نقششان موفق بوده اند.
برگردیم به متن و جایی که ... پس از کنار زدن آدم ها و دسیسه چینی بسیار بر صندلی ... تکیه میزند و میخواهد سبک زندگی جدیدی را آغاز کند که این بار اوست که فرمان میدهد و طعم قدرت را میچشد اما باز هم عجله! عجله و سرعت بخشیدن به پیشبرد داستان در زخم کاری نمایان است. چرا آن قدر سریع باید عمر قدرت نمایی مالک به پایان برسد؟ چرا چندی با طبقه جدید مالک و زندگی متفاوت او همراه نباشیم؟ آن هم با سرازیریهایی بعضا بی منطق و عجولانه. این چالشها با زندانی شدن ... در خارج از کشور آغاز میشود که در ادامه اصلا مشخص نمیشود که نقشه ریز آبادیها بوده یا نقشه سمیرا که چند روزی برای حسابرسی اموال، مالک را از خود دور کند؟ در ادامه سمیرا از مالک می خواهد که اموال را به نام پسرشان کند و با تهدیدهای درست و استخوان داری او را مجبور به این کار میکند. اما سوال اینجاست که سمیرایی که در جایی و در دیالوگی به مالک میگوید در راه اهداف خود نباید وابستگی داشته باشد، حتی به فرزند. چگونه میشود که اینجا به یاد میثم است و اموال را به نام خود نمیکند؟ و با یک دروغ میثم را از خانه ریز آبادی ها بیرون میآورد که موجب خودکشی ... میشود. پس پایه خودکشی ... جای سوال دارد.
جلوتر که می رویم سرعت پایان دادن قصه مشهود تر میشود و با تصادف قابل انتظار سمیرا و بازگشت ناصر که مقدمات آن را البته ناقص و بینتیجه دیده بودیم کامل میشود و میرسیم به دیدارهای پایانی دو طرف این جنگ. صحنهای که مالک مانند قسمت اول پایین پلهها منتظر است اینبار منتظر ناصر انتخاب هوشمندانه ایست که البته نیاز به گفتن این مسئله توسط ناصر نبود. در ادامه ما میدانیم که مالک پس از کشته شدن ... و ناراحتی روانی سمیرا دیگر نمیخواهد به این جنگ خون ریز و پر تلفات ادامه دهد اما سوال اینجاست که ... که در نریشن پس از مرگش اشاره میکند که پرونده ی ناصر و منصوره در دست دادگاه است چرا انقدر ضعف نشان میدهد؟ و ناصری که در طول سریال شمایل یک فرد ضعیف و سست عنصر را نشان داده است چگونه با از سر گذراندن یک پرونده تازه، دست به قتلهای پیاپی حتی در خارج از کشور میزند؟ صحنه چاقو خوردن مالک و زمین خوردنش از همان معدود صحنههایی ایست که کارگردانی پررنگ تری دارد و در عین حال که باز هم قابل پیشبینی است اما تاثیر گذار است و در انتها بیتی از حضرت سعدی که تمام سریال را در خود جای داده است:
گفت چشم تنگ دنیا دوست را
یا قناعت پر کند یا خاک گور
که ای کاش صدای بهنام بانی حالمان را خراب نمیکرد و موسیقی مناسب تری انتخاب میشد.
اما چرا ما مالک را دوست داریم؟ چرا فردی که یک جنایتکار است دوست داشتنی است؟ بخشی از آن شاید به خود جواد عرتی و بازی فوق العادهاش برگردد و در نگاهی دیگر شاید آرزوهای مشترک ما و اوست در قدرت طلبی و بزرگ شدن که او برایش هر کاری میکند و ما نکردهایم یا هنوز فرصتش را پیدا نکرده ایم!! یا میتواند در طبقه او باشد. علاقه ما به افراد به ظاهر پایین دست که میخواهند آقایی کنند و بزرگ شوند و دیگر فرمان بردار نباشند و نوبت پیدا کنند تا زخمهایشان را با زخم کاری جواب بدهند. برگ برنده زخم کاری مالک و سمیراست و جنگ خون ریزشان. با همه ضعفهایی که اشاره شد زخم کاری جایگاه مطلوبی هم در بین بینندگان پیدا کرد و هم در کارنامه محمد حسین مهدویان بعد از فیلم ضعیف درخت گردو یک حرکت رو به جلو محسوب میشود.