‌ماجرای گوهر عشقی و ننگ دیگری به رنگ فتنه

گروه سیاسی الف،   4000927026 ۵۸ نظر، ۰ در صف انتشار و ۲۱ تکراری یا غیرقابل انتشار

با آشکار شدن حقیقت ماجرای ساختگی و دروغین حمله به پیرزنی ۷۵ ساله به نام گوهر عشقی که ادعا شده بود، ۱۸ آذر ماه هنگام مراجعه بر سر مزار پسرش (ستار بهشتی) مورد ضرب و شتم دو موتورسوار قرار گرفته و مصدوم شد، تردیدی باقی نمانده است که فتنه و اصلاح‌طلبان تندرو به نوعی همذات‌پنداری عجیب رسیده‌اند.

جوان نوشت: سناریوپردازی و هجمه به حاکمیت از سوی این جماعت البته چندان تازگی ندارد و شاید برجسته‌ترین این دروغ‌پردازی‌ها را می‌توان در فتنه ۸۸ جست‌وجو کرد؛ جایی که یکی از سران فتنه با «خداجو» نامیدن فتنه‌گران در هجمه به مقدسات و حمله به مراکز دولتی، هرگونه فتنه‌انگیزی علیه نظام اسلامی را مباح کرد. پس از آن بود که قتل مشکوک ندا آقاسلطان رقم خورد و بعد‌ها قاتل سر از رژیم صهیونیستی درآورد یا ماجرای ترانه موسوی که رسانه‌های ضدانقلاب و جریان نفاق از او به عنوان شهید حوادث پس از انتخابات نام بردند که بعد‌ها گفته شد او زنده است و در کانادا زندگی می‌کند، حتی کسی که برای نخستین بار این خبر جعلی را منتشر کرد، بعد‌ها مدعی شد چنین شخصی وجود خارجی ندارد.

چند روز پیش، اما در اقدامی هماهنگ، رسانه‌های ضدانقلاب مدعی شدند گوهر عشقی، مادر ستار بهشتی هنگام رفتن به مزار فرزندش مورد ضرب و شتم افراد ناشناس قرار گرفته و بر اثر شدت جراحات وارده بیهوش شده است. همین ادعا کافی بود تا برخی فعالان سیاسی اصلاح‌طلب که ردپایی در فتنه ۸۸ هم دارند، به میدان بیایند و همسو با سناریوی بازو‌های رسانه‌ای ملکه و آل‌سعود اشک تمساح بریزند! و بی‌آنکه اندکی درباره این داستان‌سرایی تأمل و تحقیق کنند، اصل را بر صحت روایت دروغ‌پردازی‌های بی‌بی‌سی و ایران‌اینترنشنال گذاشتند.
آذر منصوری، فعال سیاسی اصلاح‌طلب که به تازگی دبیرکل حزب اتحاد ملت (بخوانید بدیل حزب منحله مشارکت) شده است، در توئیتی مصدوم شدن گوهر عشقی را «زهر چشم» از یک مادر دادخواه توصیف کرد. صادق زیباکلام، مرام گذشتگان در مواجهه با زمین‌خوردگان را یادآوری کرده و نوشته است: نسل ما با افتخار به پیرزن داغدار می‌زند، گلوله ساچمه‌ای تو تخم چشم می‌زند و... مصطفی تاج‌زاده هم با شهید توصیف کردن ستار بهشتی، سران سه قوه را مورد خطاب قرار داده و طعن‌آمیز از آن‌ها پرسیده است درباره گوهر عشقی نظری ندارند؟ عبدالله رمضان‌زاده، سخنگوی دولت اصلاحات نیز در توئیتی کنایه‌آمیز و از سر طعنه از دستگاه‌های مسئول پرسیده بود هنوز مهاجمان و ضاربان گوهر عشقی را نیافته‌اند؟ احمد زیدآبادی، روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب، اما پا را فراتر از این اتهامات گذاشته و در کانال تلگرامی خود ابتدا خواستار شفاف‌سازی در این باره شد و در عین حال روایت نهاد‌های مسئول را زیر سؤال برده و نوشت: هر گونه واکنش و تحقیق و گزارش رسمی آن‌ها در این مورد نیز به دلیل بحران اعتماد بین دستگاه‌های مسئول و بخش بزرگی از مردم، زمینه داوری فیصله‌بخش را برای جامعه فراهم نمی‌کند. او حتی فراتر از این هم رفته و مدعی شده است: طبق رسمِ تاریخی ایرانیان، این داستان هم فارغ از عوامل دخیل در آن، به پای حکومت نوشته خواهد شد.

اما گزارش جمعه شب خبرنگار صداوسیما از ماجرای این داستان‌سرایی که با حضور در محل حادثه و بررسی فیلم‌های ضبط شده در دوربین‌های مداربسته محل مورد نظر و شاهدان عینی صورت گرفت، همه رشته‌های ضدانقلاب و دنباله‌های داخلی آن‌ها را پنبه کرد. بر اساس آنچه در این گزارش مستند از رسانه ملی پخش شد، خانم گوهر عشقی در روز حادثه در حال عبور از طول خیابان دچار سرگیجه شده و به زمین افتاده که بلافاصله با کمک اهالی محل و حضور آمبولانس به مراکز درمانی اعزام و پس از مداوا ترخیص شده است. این در حالی است که با مشاهده دوربین‌های مداربسته هیچ تعرضی به او نشده و کاسبان محل هم چنین ادعا‌هایی را تأیید نکردند. اکنون که حقیقت ماجرا آشکار شده و هیچ بهانه‌ای برای دروغ‌پردازان باقی نمانده است، آیا مدعیان ضرب و شتم این پیرزن حاضرند برای همه تهمت‌هایی که به حاکمیت روا داشتند، در پیشگاه ملت عذرخواهی کنند؟ گذشته آن‌ها چنین شهامتی را از آن‌ها ثبت نکرده است، باید منتظر ماند.

محسن مهدیان از فعالان رسانه‌ای در مطلبی در همین زمینه نوشت: کار به قماربرانداز‌ها روی بی‌صداقتی یک پیرزن ندارم. از طعنه‌ها و زخم زبان‌های اهل فرصت نیز بگذریم.‌ای کاش حداقل به خاطر این چند روز اتهامی که به جمهوری اسلامی زدند، عذرخواهی کنند. خود خانم گوهر عشقی نیز محل بحث نیست. معتقدم همان لاشخور‌هایی که عبا از روی دوش پدر روح‌الله زم برداشتند و برای عمامه زمین زدنش سوت و کف زدند، همان‌ها پای این پیرزن نشستند که خلاف صداقت بگوید تا سکه کاسبی‌شان شود، اما مسئله ما و شماییم. مسئله سواد رسانه است. چه می‌شود که باور می‌کنیم؟ چرا باید از سر برانگیختگی قضاوت کنیم؟ چرا اجازه می‌دهیم خناسان روی خطای هیجانی ما حساب باز کنند؟

زخم روی صورت پیرزن جای سرانگشت لاشخور‌ها داشت، اما باور کردیم، چون هیجان زده‌ایم، چون قضاوت‌های اجتماعی ما از سر تأیید اجتماعی دیگران است نه استدلال‌های منطقی. یک حرف را رسانه اهریمن تکرار می‌کند و ما نیز به تکرار می‌افتیم تا از ترند روز عقب نمانیم. ماجرا پیچیده نبود. به راست و دروغش علم نداشتیم، اما به سناریو‌های راهزن‌های رسانه‌ای نیز سوءظن نداشتیم؟ با سابقه این غدار‌های مکار آشنا نبودیم؟ سابقه این جریان در جلادستایی و نشاندن اوباش جای شهید روشن نبود و نیست؟ مسئله این است که هوشیار در رسانه نیستیم. رفتار کاملاً غیرارادی در رسانه داریم. با کمترین تکانه احساسی و عاطفی از سوی رسانه‌ها دچار خطای شناختی می‌شویم. از سر غلیان و واکنش‌های احساسی قضاوت می‌کنیم و بعد با استدلال تلاش می‌کنیم این قضاوت را برای دیگران توضیح دهیم. حال آنکه باید ماجرا برعکس باشد؛ جایی اگر علم نداریم، به منبع پیام توجه کنیم. هر جا که جای پای فراعنه رسانه‌ای بود، سوءظن داشته باشیم و صبر کنیم حقیقت روشن شود. این سوءظن یک اصل راهبردی است.