نگاهی به فیلم‌های چهلمین جشنواره فیلم فجر/ ۴ ملاقات خصوصی، تیغ دو دم/ ماهان، امیدبخش اما ناکام

مینو خانی،   4001115019

در چهارمین روز از چهلمین جشنواره فیلم فجر دو فیلم ملاقات خصوصی به کارگردانی امید شمس و ماهان به کارگردانی حمید شاه حاتمی در خانه جشنواره به نمایش درآمد. 

ملاقات خصوصی، تیغ دو دم

«ملاقات خصوصی» عنوان دیدارهای زندانیان با همسران‌شان است. سوئیت‌های کوچکی که در زندان‌ها تعبیه شده تا هر از گاهی زندانیان بتوانند شبی را با همسران خود بگذرانند و حالا عنوان فیلمی به کارگردانی امید شمس شده است که کارگردانی چند فیلم کوتاه و اخذ جوایزی برای این فیلم‌ها را در کارنامه‌اش دارد و حالا اولین فیلم بلند خود را ساخته است. 

«ملاقات خصوصی» فیلمی است که چند نگاه می‌توان به آن داشت. می‌توان آن را ملودرام عاشقانه‌ای دانست که خوب از پس لحظه‌های احساسی و تاثیربرانگیزش برمی‌آید. می‌توان آن را فیلمی درباره قاچاق مواد مخدر دانست که آنچه نشان می‌دهد بازتاب ترسناک و البته بدآموزی از آن چیزی است که در زندان‌ها رخ می‌دهد. شخصا ترجیح می‌دهم هر دو این نگاه‌ها را به این فیلم داشته باشم. فیلمی که در عین اینکه بازتاب یک اتفاق و روند بسیار غیراخلاقی است، عاشقانه‌ای در دل خود دارد و مخاطب را با خود همراه می‌کند، حتی اگر غم و ترس ناشی از آن بر قلب و روح او سنگینی کند.

«چرا برای اینکه به هم برسیم باید خلاف کنیم؟» جمله کلیدی این فیلم است که پریناز ایزدیار در نقش پروانه داستان ملاقات خصوصی می‌گوید، وقتی مجبور می‌شود برای کمک به آزادی همسرش، فرهاد، مواد مخدر آن هم از نوع صنعتی را وارد معده خود کند تا در ملاقات خصوصی آن را از طریق فرهاد، به انبار (اصطلاحی رایج برای کسانی که در زندان مواد مخدر قاچاق می‌کنند) بسپارد؛ تجارتی که در زندان 40 برابر بیشتر از خارج از آن درآمدزایی دارد و احتمالا بسیاری از این افراد به همین دلیل ترجیح می‌دهند در زندان بمانند. 

مردانی از زندان دخترانی را پیدا می‌کنند تا به آنها دل ببازند و عاشق‌شان کنند و با آنها ازدواج کنند تا بعد در ملاقات‌های خصوصی بخواهند مواد مخدر یا بهتر ابزار تجارت خود را حمل کنند، کاری که هم برای جسم و روح زنان خطرزاست و هم برای موقعیت اجتماعی‌شان، حتی اگر در پایین‌ترین سطح باشند، اما حداقل قاچاچی و زندانی نیستند. فکر اینکه مردانی (پدر، برادر یا همسر)، از زنان زندگی خود بخواهند چنین ریسک پرخطری بکنند، از تصور خارج و بسیار هول‌انگیز است، اما ظاهرا بخشی از واقعیت این بخش از جامعه است.

امید شمس اعتراف می‌کند که در محله‌ای همچون محله فیلم بزرگ شده و آسیب‌های آن منطقه را می‌شناسد، برای اولین فیلم بلند خود سراغ پرونده‌ای رفته که در 120 دقیقه نمایش، عمق وجود مخاطب را می‌آزارد. شاید گره‌گشایی درام دیر رخ دهد، که نداده است؛ شاید ریتم بخشی از آن کند یا تند باشد، که نیست؛ شاید زنان را تا سر حد یک ابزار پایین آورده باشد، که آورده است (و مگر در واقعیت چیزی غیر از این رخ می‌دهد؟)؛ شاید عاشقانه‌ای را به تصویر کشیده است که حتی با آدم بد داستان هم‌سو می‌شویم که او نیز ابزار و قربانی افراد دیگر شده است و حالا عاشق شده و از کرده خود پشیمان؛ شاید تصویر تلخی از قربانیانی (مردانی در زندان و اسیر قاچاق یا اعتیاد) باشد که هر چند علت آن طرح نمی‌شود اما معلول‌ها بسیار دردناکند؛ شاید...؛ شاید... 

همه اینها فیلم را به تیغی دو دم تبدیل کرده است. اگر فیلم بازتابی از بخشی از جامعه کنونی ایران باشد، بسیار هول‌انگیز است و اگر به ابزاری برای بدآموزی تبدیل شود که نشان می‌دهد چقدر ساده توسط یک فرد عادی مواد مخدر بسته‌بندی و به داخل زندان حمل می‌شود، همچنان بسیار هول‌انگیز است؛ اما آنچه مهم است این است که ملاقات خصوصی و اتفاقاتی که طی و به بهانه آن رخ می‌دهد یک واقعیت است، چه آن را بپذیریم و چه نپذیریم؛ چه از آن بترسیم و چه از آن بدمان بیاید و این وحشتناک و غم‌انگیز است.

ماهان، ایده امیدبخش اما ناکام در اجرا

«ماهان» عنوان اولین فیلم بلند حمید شاه‌حاتمی، پسر علی شاه‌حاتمی، کارگردان و تهیه‌کننده سینماست. فیلمی که همچون «لایه‌های دروغ» این سوال را طرح کرد که به چه دلیل به بخش سودای سیمرغ جشنواره راه یافته است، چون اصلا سینما نیست. موضوع بسیار خوبی که به دلیل ضعف در فیلمنامه و به دلیل ضعف بازیگران نابلد در طرح آن بسیار گل درشت و تصنعی شده است و اجازه نمی دهد ارتباط لازم با آن برقرار شود و بعید به نظر می رسد ترفند سازندگان مبنی بر «اهدای عواید فروش برای درمان بیماران سرطانی» کمکی به موفقیت آن در گیشه بکند. 

ایجاد انگیزه و امید در بیماران سرطانی برای بهبود شرایط روحی و روند بهتر درمان، امری ثابت شده است و حالا «ماهان» می‌خواهد این را به زبان تصویر بگوید که بسیار الکن می‌نماید. ایده پیدا کردن راهی برای ایجاد امید و انگیزه به هر دلیل خصوصا برای روند بهتر درمان، خیلی خوب است اما سفر از تهران تا چابهار با دوچرخه کمی خنده‌دار و برای یک بیمار سرطانی که مراحل اولیه پرتودرمانی را شروع کرده است، بسیار خطرناک است و نه تنها کمکی به روند درمان او نمی‌کند، که او را در شرایط مخاطره‌آمیزی قرار می‌دهد، چنانچه برای ماهان داستان فیلم اتفاق افتاد. 

ایده نمایش برای کودکان خصوصا کودکان بیمار آن هم از نوع سرطانی نیز بسیار ایده خوبی است که سرچشمه آن علم هنردرمانی یا سایکودرام است در حالی که آنچه در فیلم رخ می‌دهد و مخاطب می‌بیند، اصلا سایکودرام نیست. اجرای یک نمایش عروسکی برای چند بچه و بعد ترک آن و سفر به جای دیگر اصلا مراحل سایکودرام را ایجاد نمی‌کند. 

ایده سفر از تهران تا چابهار و نشان دادن جاذبه‌های توریستی کشور نیز بسیار خوب است. همچنان ایده نشان دادن اماکن مقدس ادیان دیگر و مواجه با افرادی از ادیان دیگر نشان‌دهنده این است که ایران چهارراه ادیان است و این خیلی خوب است. اما این ایده‌ها که هر کدام می‌تواند در بستر یک داستان خوب ظاهر شود در یک فیلم الکن، هدر رفته است و هیچ کدام کارکرد خود را پیدا نمی‌کنند. 

این ایده‌های خوب وقتی با اجرای بد در همه عناصر ساخت یک فیلم رخ می‌دهد آن را ناکام و ناامیدکننده و حتی هدردهنده سوژه خوب می‌کند که می‌توانست حاصل آن برای سایکودرام مورد استفاده قرار گیرد. اجرا اینقدر بد است که حتی راکورد گریم بازیگر اصلی رعایت نشده است؛ هر چند در نشست مطبوعاتی آن را توجیه کنند. 

 البته که باید به کارگردان جوان فرصت تجربه‌اندوزی داد تا راه خود را پید ا کند، اما سینما هنر گران‌قیمتی است و حضور در جشنواره فیلم فجر به عنوان ویترینی از سینمای ایران بسیار پراهمیت که اگر کسی به راحتی به آن راه یابد قطعا قدر و قیمت خود را نمی‌یابد و همین او را از مسیر حرفه‌ای و تجربه‌اندوزی خارج می‌کند. شاید بهتر باشد برای کمک به «آقازاده»های سینما، فرصت «آقازادگی» به آنها داده نشود. کارگردان جوانی که در پاسخ به سوال‌ها در نشست مطبوعاتی به یک بله یا خیر بسنده می‌کرد یا پاسخ را به فیلمنامه‌نویس و تهیه‌کننده، پدر محترم ارجاع می‌داد قطعا باید مسیر حرفه‌ای شدن را با صبوری، تامل و خصوصا مطالعه و تجربه‌اندوزی‌های کم هزینه‌تر سپری کند تا هم او رستگار شود و هم ما.