فرار از پایگاه هوایی

گروه سیاسی الف،   4010507051

طراحی، برنامه‌ریزی و پیاده کردن نقشه فرار هوایی توسط شبکه هواداران رییس‌جمهور معزول و رییس یک گروهک تروریستی چنان در دهه ۱۳۶۰ صدا کرد که خلبان ارشد اجرا کننده‌اش به این عملیات سخت و پیچیده «پروازِ پروازها» نسبت داد و آن را شاهکار یک عمر خدمتش در هوانیروز معرفی کرد.

روشن‌تر شدن شکاف ایدئولوژیک بین سید ابوالحسن بنی‌صدر و نیروهای انقلاب، رفته رفته موجب فاصله گرفتن او از کادر طلایی نظام جمهوری اسلامی و از دست رفتن اعتماد بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی و سایر بزرگان انقلاب اسلامی شد.

سید ابوالحسن بنی‌صدر یک ماه پس از برکنار شدن از پست فرماندهی کل قوا از سوی امام خمینی و رای مجلس به عدم کفایت سیاسی و عزل از ریاست جمهوری به تلخی متوجه شکست طراح‌هایش در نحوه اداره کشور شد، اما حاضر نشد به صحبت‌های دلسوزانه امام خمینی توجه کند و راهش را از دشمنان انقلاب جدا کند و بار دیگر اعتماد از دست رفته را به دست آورد.

در عوض با هدایت سرویس‌های اطلاعاتی غربی، دست در دست مسعود رجوی گذاشت و یک هفته قبل از فرار از ایران با برنامه‌ای از قبل طراحی شده «شورای ملی مقاومت ایران» را در تاریخ ۳۰ تیر ۱۳۶۰ به امید جمع و جور کردن نیروهای مخالف نظام جمهوری اسلامی و اپوزسیون متنفر از بزرگان انقلاب و به زمین زدن نظام نوپای سیاسی ایران تشکیل داد.

بنی صدر و رجوی چنان در نقش ریاست اپوزسیون فرو رفته بودند که وقتی از دولت فرانسه تقاضای پناهندگی سیاسی کردند، خود را رییس‌جمهور و نخست‌وزیر ایران معرفی کردند و سازمان مجاهدین، سازمان تحت امر مسعود رجوی در اسفند ۱۳۶۰ در اعتراض به عزل بنی‌صدر تظاهرات خیابانی راه انداخت و با درگیری با نیروهای انقلاب سرنگونی حکومت نوپای سیاسی ایران را خواستار شدند.

 

اما این رابطه سوری و غیرفرخنده چندان دوام نیاورد و این دو در سال ۱۳۶۲ از هم جدا شدند.

بنی‌صدر و مسعود رجوی چند روز پس از برگزاری دومین انتخابات ریاست جمهوری ایران و پیروزی محمدعلی رجایی، با یک فروند بوئینگ ۷۰۷ که سرهنگ بهزاد معزی، خلبان مورد اعتماد خاندان پهلوی که شاهِ پدر را در شهریور ۱۳۲۰ به آسوان مصر برد، به پاریس فرار کردند.

در همان دوران برخی افراد صحبت از فرار بنی‌صدر با لباس زنانه را مطرح کردند، اما رییس‌جمهور معزول با دلایلی این فرضیه را رد کرد.

او بعدها در خطراتش نوشت: «یک، ممکن نبود بشود با لباس زنانه وارد پایگاه هوایی تهران شد. دو، ما چهار نفر در خودرو بودیم و اگر همه لباس زنانه داشتند، خیلی جلب توجه می‌کرد. حتی اگر یکی از آنها هم لباس زنانه می‌داشت جلب توجه می‌کرد و کسی که دم درب ایستاده بود حساس می‌شد بفهمد او کیست.

سه، ورود به آن پایگاه با کارت مخصوص ممکن بود. یعنی با لباس نظامی هم می‌خواستید وارد بشوید، اگر کارت نداشتید، شما را راه نمی‌دادند. یکی از افراد فداکار آن پایگاه کارتش را در اختیار من قرار داده بود. چهار، ساعت ۱۰ شب آن هواپیما پرواز کرد. ما ساعت هشت وارد پایگاه شدیم و مدتی هم در محوطه فرودگاه چهار نفری و یکی دو نفر از افراد پایگاه که اطلاع داشتند، یک حلقه‌ای ایجاد شد و آنجا بودیم. تصور کنید اگر با لباس زنانه بودیم، جلب توجه می‌کرد.»

 

شرح ماجرا

نقشه فرار با دقت بسیار توسط شبکه هواداران بنی‌صدر در نیروهای مسلح و اعضای گارد سابق ریاست جمهوری سازماندهی شد.

سرهنگ بهزاد معزی از نحوه فراری دادن سید ابوالحسن بنی‌صدر و مسعود رجوی در خاطراتش، نوشت: «صبح روز سه‌شنبه ۶ مرداد ۱۳۶۰ یک نقشه پرواز آموزشی سوخت‌گیری شبانه را طراحی کردم و چهار تن دیگر از خدمه هواپیما را نیز در جریان گذاشتم.

عصر روز موعود مطابق معمول به پایگاه هوایی رفتیم تا خود را برای یک پرواز عادی آماده کنیم. مخازن سوخت را پر و همه چیز را مرتب کردیم. ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه موفق شدیم بنی‌صدر را به طور پنهانی وارد هواپیما کرده و آنجا پنهان کنیم و سرانجام ساعت ۲۲:۳۰ از باند فرودگاه برخاستیم و نخستین مرحله ماموریت خود را همان طور که طرح‌ریزی کرده بودیم، با موفقیت به انجام رساندیم.

با پرواز در ارتفاع کم موفق شدیم از حریم ایران بگذریم، بدون آن که هواپیما از طریق رادارها ردیابی شود. بعد از گذشتن از فراز ترکیه، شرق مدیترانه، قبرس و یونان، در یونان رادارهای این کشور برای نخستین بار هواپیما را مشاهده کردند.

فرار از پایگاه هوایی

... ‌معزی، خلبان منافقین هم از چگونگی انجام پروژه فرار گفته است: «خانه بنی‌صدر پر از خبرنگار بود. ما هم رفتیم داخل. دکتر صالح رجوی هم آنجا بود. سوار ماشین شدیم و رفتیم اورسوراواز منزل دکتر رجوی. به این ترتیب پرواز پروازهای من با موفقیت به پایان رسید. پروازی که از ساعت ۷ شب شروع شد و تا صبح فردای آن شب پرحادثه یعنی ۷ مرداد ۱۳۶۰ ادامه یافت.»

خاطرات فرار

خلبان بازنشسته بهروز مدرسی از خلبانان هوانیروز کشور به دلیل موقعیتش در نیروی هوایی ارتش اطلاعات بیشتری از فرار و ترفندهای به کار رفته در آن، نحوه خروج، اتفاقات حین پرواز و عبور از مرزهای هوایی و فرود در پاریس منتشر کرد.

 

فرار از پایگاه هوایی

او در سایت شخصی‌اش نوشت: «دقیق هیچ کس نمی‌داند ارتباط سرهنگ خلبان بهزاد معزی با سازمان تروریستی مجاهدین از کی و به چه شکلی بود. شاید این رابطه برای نهادهای امنیتی کشور مشخص بود، اما من نمی‌دانم. سؤال اساسی این است که چگونه او با شاخه نظامی سازمان ارتباط برقرار کرد؟

اگر از زاویه گرایشات سیاسی به قضیه نگاه کنیم او فردی سلطنت طلب بوده که متحول گشته و جزء افراد خاص نظام قرار گرفته بود و ارتباط با این گونه افراد که به عنوان فرمانده بزرگترین و حساس ترین گردان پروازی خدمت می نمود به راحتی میسر نبوده است.

آیا او از قبل از انقلاب مخالف خاندان سلطنتی بوده است؟ و یا وقتی به کشور برگشت مخالف نظام جمهوری اسلامی شد.

پاسخ هر دو سوال مثل روز واضح است که این چنین نیست. به نظر بنده سرهنگ معزی پیش از این‌ها با سازمان‌های اطلاعاتی غرب در تماس بوده است.

حضور خواهرش در سیاسی‌ترین نهاد آمریکایی در ایالت تگزاس بهترین رابط می‌تواند تلقی شود. به عبارت صحیح‌تر این سازمان‌های اطلاعات غربی بودند که به او دستور بازگشت را دادند.

به احتمال فراوان نقشه ورود بنی‌صدر و رجوی به داخل پایگاه با اطلاعاتی که توسط معزی و همدستان اش ارائه گردیده بود برنامه ریزی می‌گردد و نقشه پرواز و جزئیات فرار در آسمان تا مقصد که فرانسه باشد به عهده آقا بهزاد بود.

عملیات فرار بنی‌صدر و رجوی که واقعا یکی از پیچیده‌ترین و گسترده‌ترین نقشه‌های فرار محسوب می‌شود با همکاری طیف عظیمی از نیروهای فریب خورده مجاهدین و عوامل نظامی آن در نیروی هوایی ارتش انجام شد.

بدین صورت که یک عده، وظیفه اغفال و فریب عوامل دژبانی و حراست ورودی پایگاه را به عهده می‌گیرند. آنان از چند روز قبل از عملیات با یک دستگاه خودروی کاماروی زرد رنگ مرتب به پایگاه تردد می‌نمایند تا روز عملیات چهره این اتومبیل عادی تلقی شود. عده‌ای هم با ماشین آتش‌نشانی در اطراف پایگاه مستقر می‌شوند تا برای فرار دادن سوژه در صورت لو رفتن وارد عملیات شوند. عده‌ای هم از شاخه نظامی‌گروه مجاهدین با سلاح‌های سنگین مسؤولیت عبور سوژه‌ها رو به داخل پایگاه به عهده می‌گیرند. یک گروه دیگر از افراد نظامی فریب خورده ایستگاه‌های رادار مسیر را مختل می‌نمایند. به این صورت که با قرار دادن جعبه‌هایی در ایستگاه، خود در لحظه آغاز عملیات تلفن زده و اعلام می‌کنند بمب‌گذاری شده است.

عده ای دیگر هم با از کار انداختن هشت فروند هواپیمای شکاری اف – ۴ عملا از ره‌ گیری و تعقیب آن‌ها جلوگیری می‌کنند. خب بعد از همه این کارها نوبت به اسکان سوژه‌ها می‌رسد. یکی دیگر از عوامل نیروی هوایی به نام سرهنگ ناوبر اسماعیل فرخنده منزل سازمانی خویش را در اختیار آن‌ها قرار می دهد و به این ترتیب همه چیز از قبل طراحی و آماده می‌شود.

برنامه به این صورت بود که با یکی از پروازهای شبانه آموزش سوختگیری این عملیات آغاز شود.

قرار بود فرار چند روز دیرتر انجام شود، اما به دلیل اعلام حکم انتقال سرهنگ معزی به شیراز مجبور می‌شوند در شب شش مرداد که مطابق با ۲۷ رمضان بود این کار را به سر انجام برسانند.

طبق نقشه از پیش طراحی شده سوژه‌ها در داخل مینی‌بوسی که از منازل سازمانی کروی پروازی را به رمپ پرواز می‌برد و سوژه‌ها پنهان می‌شوند. یک مانع بزرگ در سر راه خود داشتند و آن عبور از دژبانی پایگاه بود که متاسفانه آقایون دژبانی و پلیس هوایی که معمولا داخل همه خودروها را بازدید می‌کنند و بعد از مشاهده کارت شناسایی افراد اجازه ورود می‌دهند، به خاطر احترامی‌که به قهرمان انقلاب قائل بودند، با دیدن سرهنگ معزی، بدون بازدید اجازه داخل شدن را می دهد.

در این جا لازم می بینم به یک نکته اشاره نمایم و آن این است که معزی در خاطرات خود بیان نموده است که خلبان حسین اسکندری و مهندس پرواز بیژن وکیلی از ماجرا بی‌اطلاع بودند که این چنین نمی‌تواند باشد چون مینی‌بوس خلبانان همه گروه را با هم می‌برد پای هواپیما. مگر می‌شود معزی تنها با سوژه‌ها پای هواپیما برود و بعد از پنهان کردن، منتظر شاگردان خود بماند؟

ساعت ۱۹:۳۵ دقیقه سوژه‌ها در حالی که لباس پرواز بر تن داشتند و در تاریکی شب تشخیص قیافه‌ها ناممکن بود وارد رمپ پرواز می شوند.

در همین حال از پست فرماندهی اعلام می‌کنند که پرواز یک ساعت جلو افتاده است و به جای ساعت ۱۰:۳۰ شب، یک ساعت زودتر پرواز نمایند. سوژه‌ها همراه محافظ‌های خود در محوطه اتاقک سوختگیری پنهان می‌شوند. وقتی سایر خدمه از قبیل کروچیف و بوم اپراتور، مسؤول سوختگیری برای بازدید قبل از پرواز سعی دارند محوطه را چک نمایند، با در بسته مواجه می‌شوند.

سرهنگ معزی به مسؤول مربوطه می‌گوید چکار می‌کنی؟ وسعی می‌کند او را منصرف نماید. ولی طرف ول کن نبوده و با تبری که در هواپیما برای مواقع اضطراری تعبیه شده است سعی در شکستن در می‌نماید. در همین هنگام گارد ویژه در را باز کرده و با گذاشتن لوله اسلحه بر پیشانی همافر مربوطه از او می‌خواهد بی سر و صدا وارد شود.

نفر بعدی با مشاهده غیبت همکارش کنجکاو شده و تا می‌خواهد وارد محفظه شود، او هم به همین ترتیب غافلگیر می‌شود. در این هنگام هواپیما شماره ۳۱۱ موتورهای خود را روشن می‌کند.

سروان حسین اسکندری در صندلی چپِ خلبان اصلی نشسته و سرهنگ معزی در صندلی سمت راست می‌نشیند. همافر مهندس، پرواز بیژن وکیلی هم در بین آن دو می‌نشیند. طبق برنامه‌ریزی قبلی، که سرهنگ معزی مشخصات مسیر را به آن‌ها داده بود، یکی از محافظان با اسلحه وارد کابین شده و با تهدید از آن‌ها می‌خواهد که مختصات را به دستگاه (I.N.S) که نوعی دستگاه ناوبری کامپیوتری است وارد کنند.

معزی بعد از دور شدن از تهران به برج مراقبت اعلام می‌کند که یکی از موتورهای من آتش گرفته و برای همین به سمت ورامین بر می‌گردد.

بر روی ایستگاه ورامین معزی بار دیگر به برج مراقبت تهران می‌گوید که یک موتور دیگر هواپیما هم آتش گرفته است و متعاقب آن برای پنهان ماندن از دید رادار اعلام می‌کند که به سمت شمال، یعنی کوه‌های البرز می‌رود. مسؤولان برج با ناراحتی فریاد می‌زنند که مواظب باش به کوه می‌خوری. لطفا به آن سمت نرو و این دقیقا همان چیزی بود که معزی می‌خواست برج تصور کند به کوه خورده است و در پاسخ برج که ارتفاع را می‌پرسد به دروغ ارتفاع ۱۲ هزار پا را اعلام می‌کند.

در حالی که برج مرتب فریاد می‌زند به کوه می‌خوری برگرد، هواپیما در ارتفاع ۱۸۰۰۰ پایی به مسیرش ادامه می‌دهد. معزی می‌دانست که در این مسیر ایستگاه‌های رادار کرج، بابلسر و تبریز قرار دارند. ولی خیالش از هر سو آسوده بود که قبلا توسط عوامل سازمان از کار افتاده‌اند همچنین می‌دانست هیچ هواپیمای فانتومی او را تعقیب نخواهد کرد و برای این که عوامل برج فکر کنند که به کوه خورده است دیگر پاسخ برج را هم نداد.

در همین هنگام مسؤولان رادار به پست فرماندهی نیروی هوایی اطلاع می‌دهند که هواپیما به سمت البرز رفته و احتمالا به کوه برخورد کرده است. سرهنگ خلبان جواد وارسته که زمانی شاگرد معزی بود با خنده به مسؤول رادار می‌گوید معزی به کوه نمی‌خورد، او فرار کرده است.

سرهنگ معزی برای گفت‌وگوهای احتمالی ترتیبی می‌دهد که هواپیماربا گوشی‌های اسکندری و وکیلی را بگیرد تا شاهد مکالمه او نشوند. او برای این که هر چه زودتر از خاک ایران خارج شود و به گیر شکاری‌های اف – ۱۴ نیفتد، با حداکثر سرعت به هواپیما فشار می‌آورد. این را هم بگم که حداکثر سرعت مجاز بوئینگ ۷۰۷ چیزی نزدیک ۸ تا ۹ دهم سرعت صوت است و در این شرایط در داخل کابین بوقی مرتب به صدا در می‌آید.

در همین موقعیت بود که رجوی و بنی‌صدر به کابین هواپیما می‌آیند. در همین حال ستاد نیروی هوایی به یک فروند شکاری اف – ۱۴ خود که در حال گشت‌زنی است ماموریت می‌دهد که به سوی شمال پرواز نماید.

در این شرایط بالاخره رادار تبریز موفق شد هواپیما را شناسایی کند. معزی برای گمراه کردن رادار تبریز می‌گوید ما تقصیری نداریم چند نفر از پرسنل نیروی هوایی ما را به گروگان گرفته‌اند. در همین هنگام شهید رجایی که نخست‌وزیر بود به اتفاق شهید فکوری فرمانده نیروی هوایی در پست فرماندهی از قول حضرت امام به آن‌ها تامین می‌دهد، اما خدمه برای کش دادن زمان، بهانه می‌آورند که شخص آقای رجایی صحبت نماید ولی صحبت‌های هیچ یک از مسؤولان کار ساز نیست.

هواپیمای اف – ۱۴ به معزی اخطار می‌دهد برگرد وگرنه شلیک می‌کنم. سرهنگ معزی که خوب خلبان شکاری را می‌شناخته و روزگاری از شاگردانش بود خطاب به خلبان می‌گوید: «هواپیما ربوده شده است. لطفا شما بیا نزدیک ما تا این‌ها شما را ببینند و بترسند.» و در همین اثنا تمام چراغ‌های داخل و بیرون هواپیما را خاموش می‌کند و از بچه‌ها می‌خواهد از قسمت سوختگیری بیرون را نگاه کنند تا ببینند شکاری دیده می شود یا نه؟

 

در همین هنگام بنی‌صدر خطاب به معزی می‌گوید به خلبان شکاری اعلام کن که من داخل هواپیما هستم. آنگاه او ما را نخواهد زد. معزی که از این طرز فکر آقای رییس‌جمهور خنده‌اش گرفته بود، می‌گوید: «قربان خلبان شکاری اگر بداند که چه کسانی داخل هواپیما است، یا شلیک می‌کند یا اگر برگردد حتما اعدامش می‌کنند.» معزی برای پرهیز از گزند موشک‌های هاگ ایستگاه تبریز، به سوی مرز شوری حرکت می‌کند. در همین حال هم دو فروند میگ روس‌ها لب مرز به پرواز در می‌آیند تا به محض ورود به خاک آن‌ها شلیک نمایند.

معزی با اطمینان از این موضوع که هواپیماهای اف –۵ مستقر در تبریز قادر به رهگیری در شب نیستند، از مرز شوروی به صورت نیم‌دایره از کنار تبریز می‌گذرد تا گیر موشک‌های هاگ نیفتد. هواپیمای تام کت همچنان تعقیب بوئینگ ۷۰۷ را ادامه داد. معزی با رفتن به خاک ترکیه، اعلام کرد که قصد نشستن در آنکارا را دارد.

مسؤولان ترکیه به او اجازه نمی‌دهند و با خاموش کردن چراغ‌های باند از آن‌ها می‌خواهند خاک ترکیه را ترک کنند. اف – ۱۴ پشت سر بوئینگ وارد خاک ترکیه می‌شود. معزی به برج ترکیه می‌گوید یک شکاری دنبال من است به ایران بگویید برگردد و آن‌ها چنین می‌کنند و بدین ترتیب شر شکاری از سر آن‌ها کم می‌شود.

بنی‌صدر بار دیگر نطقش باز شده خطاب به معزی می‌گوید: «بگو من داخل هواپیما هستم. چراغ‌های باند آنکارا را روشن می‌کنند.» معزی پاسخ می‌دهد: « قربان من که قصد نشستن به ترکیه را ندارم.» سرهنگ می‌دانست موشک‌های سوریه حتما او را خواهند زد به همین دلیل سعی می‌کند به سمت قبرس و یونان برود. در همین حال رادار سوریه از طریق یو اچ اف می‌پرسد کجا هستید؟‌ سرهنگ معزی به خوبی می‌دانست پاسخ دادن از طریق یو اچ اف، صرفا برای شناسایی موقعیت هواپیما است. تا با اعزام جنگنده‌ها آن‌ها را بر گردانند. به همین دلیل هیچ پاسخی به رادار سوریه نمی‌دهد.

عاقبت با رفتن به سمت یونان و قبرس سر از آسمان پاریس در می‌آورد. مسؤولان فرانسوی اعلام می‌کنند که اجازه نمی دهند. سرهنگ معزی کارکشته‌تر از این ترفندهاست. لذا آخرین حقه خود را رو کرده و به آن‌ها می‌گوید بنزین هواپیما تمام شده است و اگر اجازه ندهید بر روی شهر سقوط خواهم کرد و به این ترتیب آن‌ها را به سمت فرودگاه اورلی پاریس راهنمایی می‌نمایند و در پایان بعد از پشت سر گذاشتن ساعت‌ها پرواز عاقبت در فرانسه پیاده می‌شوند.

فردای آن روز بعد از این که مشخص می‌شود چه خیانت‌هایی شده است. تمام خائنین در هوانیروز دستگیر و محاکمه می‌شوند و به سزای عمل خیانت خود به وطن می‌رسند.

دو روایت دیگر

سرهنگ قاضی عسگر و سرهنگ دهقان دو خدمه هواپیمای نظامی ۷۰۷ نیروی هوایی ارتش، که خود شاهدان عینی ماجرا بودند در بازگشت از فرانسه جزئیات ماجرا را شرح دادند.

سرهنگ دهقان گفت: «در ساعت ۹ شب سرگرم بازرسی قسمت‌های مختلف به جهت آماده کردن هواپیما جهت سوخت‌گیری بودیم، هنگام بازرسی هواپیما متوجه شدم که درب یکی از دو توالت هواپیما قفل است و خواستم این مسئله را به اطلاع مسؤولان برسانم که مردی مسلح مرا دستگیر کرد و مدعی شد که در هواپیما بمب‌گذاری شده و کوچک‌ترین حرکت باعث انفجار آن خواهد شد. پس از چند لحظه دیدم که سرهنگ قاضی عسگر را که در آن زمان همافر بود دستگیر کرده به نزد من آوردند.

به نظر می‌آمد که قبلا فرود این هواپیما به اطلاع دولت فرانسه رسیده بود و پس از صحبت بنی‌صدر با نخست‌وزیر فرانسه که در هواپیما انجام شد، ما در فرودگاه فرانسه به زمین نشستیم.»

سرهنگ قاضی عسگر هم تعریف کرد: «آن شب پس از این‌که هواپیما را بازرسی کردیم، سرهنگ خلبان معزی درب هواپیما را بست و در پاسخ به سوالات من که پرسیدم همافر دهقان مسؤول سوخت هواپیما کجاست؟ گفت: انتهای هواپیما است. من کنجکاوتر شده بودم، خواستم جهت جست‌وجو به قسمت عقب هواپیما بروم که شخصی فریاد ایست داد و گفت که از جایت تکان نخور وگرنه شلیک می‌کنم.

در همان لحظه درب توالت باز شد و دو نفر از داخل آن بیرون آمدند. یکی از آن‌ها مردی بود که ریش داشت و خود را رجوی معرفی کرد و نفر دوم هم شخص لاغراندامی بود. در همان زمان همافر وکیلی و مهندس پرواز هواپیما از پلکان هواپیما بالا آمدند تا دلیل عدم پرواز و تاخیر ما را بپرسند که به محض ورود آن‌ها را نیز دستگیر کردند.

پس از این‌که درها بسته شد، هواپیما به راه افتاد و در حال صعود بود که درب توالت مجددا باز شد و شخص دیگری با چهره عرق کرده و با لباس پرواز بیرون آمد که رجوی او را بنی‌صدر رییس‌جمهور ایران معرفی کرد. ما از این لحظه متوجه شدیم که بنی‌صدر نیز در هواپیماست.

در تمام مدت پرواز رجوی و یک نفر دیگر با اسلحه ما را زیر نظر داشتند و شخص دیگری نیز در داخل کابین مرتبا در تماس با فرانسه بود و ما در عبور از مرزهای هوایی کشورهای مختلف با هیچ مشکلی مواجه نشدیم.»

منابع:

ایران و رهبرانش، کنت کاتزمن

تجربه آمریکایی و ایران، نوشته بری رابین

بنی‌صدر از ظهور تا سقوط. مرکز اسناد انقلاب اسلامی

شکست شاهانه؛ نویسنده ماروین زونیس ترجمه عباس مخبر/ انتشارات طرح نو

درس تجربه، خاطرات ابوالحسن بنی‌صدر /گفت‌وگو با حمید احمدی/ انجمن مطالعات و تحقیقات تاریخ شفاهی ایران در برلین

روایات دو سرهنگ نیروی هوایی نقل از فاطمه نظری کهره، از ظهور تا سقوط بنی‌صدر، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، بهار ۱۳۹۱، صص ۳۲۴ و ۳۲۵