کتاب مردگان نامی جدید برای متونی کهن است که در آیین خاکسپاری مصریان مورد استفاده قرار میگرفت.
برای نخستین بار در دوران پادشاهی نوین مصر (حدود ۱۵۰ پیش از میلاد) از این متون استفاده شد و تا ۵۰ پیش از میلاد هم ادامه داشت. با توجه به این که مصریان باستان به زندگی پس از مرگ باور داشتند، نسخ مصوری از دستنوشتهها را، همراه با سایر وسایل مورد مصرف روزانه در کنار فرد درگذشته به خاک میسپردند تا راحت تر به زندگی پسین بروند.
در دست نوشتهای از این کتاب درباره مرگ اینطور نوشته شده: مرگ تنها پلی برای عبور روح است. مرده بر روی ترازویی قرار میگیرد تا میزانِ خوبی و بدیهایش سنجیده شود. اگر خوبیهایش سنگینی کنند جاودانه میشود اما اگر بدیهایش سنگینی کنند، به سمت خدای افسانهای آموت پرتاب خواهد شد و این پایانی برای ارواح شیطانی است.
در دوران جدید اما تصور انسان از مرگ متفاوت است. انسان مدرن مرگ دسته جمعی بر اثر بیماریها، جنگ، گرسنگی و قحطی را بارها به چشم دیده است. برای مثال در تابلو «بستر مرگ» اثر ادوارد مونک ـ نقاش نروژی ـ که در اواخر قرن ۱۹ ترسیم شده، تصویری متفاوت از مرگ فردی را میبینیم که به سل دچار شده است.
از نیمه دوم قرن نوزدهم، مواجهه انسان مدرن با جنگها، قحطیها و همه گیریها، باعث شد تا نگاه انسان به موضوعات اساسی زندگی تغییر کند. این باعث شد تا به گونه ای متفاوت احساساتش به موضوعات را تعبیر و تجسم کند. در قرنهای گذشته توجه انسان بیشتر به موضوعات معنوی و رمانتیک بود اما در دوران مدرن توجه به مشکلات اجتماعی انسان بیشتر شد. بدین ترتیب مکاتب و تابلوهایی پدیدی آمد که دنبال یافتن معنا و آرامش در ماشین مرگ بودند که روزانه جان هزاران انسان را میگرفت. و این همان اتفاقی است که در تابلو مونک هم رخ داده است.
مونک خودش درباره مرگ گفته است: «بیماری، جنون و مرگ فرشتگان سیاهی هستند که از زمان نوزادی در کنار من بودند و همواره در طول زندگی ام رهایم نکردند.»
مادر مونک وقتی او کودک بود بر اثر ابتلاء به سل درگذشت. علاوه بر این خانواده او میراثی از اختلالات روانی داشتند. خود او گفته است در شب تولد سیزده سالگی اش در تخت خوابش دراز کشیده بود در حالی که از دهانش خون میآمد و تب بدنش را میسوزاند. او در آن لحظه بسیار ترسیده بود و صدایی از درونش به او می گفت که در این لحظه خواهد مرد و خالقش را ملاقات خواهد کرد.
در تابلو «در بستر مرگ» ادوارد مونک، چهرههایی شبیه به ارواح را میبینیم که برخی از آنها دهان ندارند و برخی چشمانشان بسته است. از متوفی چیز زیادی معلوم نیست جز پوششی که بر رویش قرار داده شده. رنگ های قرمز و سیاه بر نقاشی حاکم هستند که حس غریب و وهمناک اثر را بیشتر می کند.
الیزابت کوبلر راس ـ روانشناس آمریکایی ـ در کتاب خود با عنوان «مرگ آخرین مرحله رشد» درباره مرگ مینویسد: ما در جامعه ای زندگی میکنیم که با وجود اجتناب ناپذیر بودن مرگ، مردم از مرگ میترسند و انکارش میکنند. در حالیکه اگر با محدودیت وجودی خود کنار بیاییم، میتوانیم معنای حقیقی زندگی را بیابیم.
الجزیره در پایان درباره تاثیر هنر بر مرگ آورده است: مرگ میان نژادها و ملیتهای گونان تفاوتی قائل نمی شود و سرنوشت محتوم هر انسانی است اما بسیاری هنر را موجب آرامش و تسلی برای این درد لاعلاج یافتهاند. راهی که به وسیله آن میتوان یاد مردگان را زنده نگاه داشت. هنر، شفادهنده ای است که مسائل فلسفی و سوالات وجودی بشر را بیان کرده و شرح میدهد.