نوشته: فیلیپ فورست
ترجمه: مرضیه کردبچه
ناشر: ققنوس؛ چاپ اول 1401
335 صفحه، 85000 تومان
***
فیلیپ فورست، متولد 1962، نویسنده و منتقد ادبی و هنری فرانسوی است که جستارهای بسیاری در زمینهی ادبیات و هنر کلاسیک و نیز آوانگارد در کارنامهی خود دارد. سالهای تحقیق و تدریس او در زمینهی شعر که دامنهای گسترده از آمریکا تا شرق دور را در بر گرفته، به نگاهش در رماننویسی نیز رنگ و بویی شاعرانه بخشیده است. حاصل تلاشش در عرصهی داستان، انتشار پنج کتاب بوده که شاخصترین آنها «کودک ابدی» و «ساریناگارا»، به زبانهای مختلف ترجمه شده و جوایز ادبی فمینا و دسامبر را از آن خود کردهاند. هر دوی این رمانها، از منظری شاعرانه به ستایش زندگی میپردازند. فورست در نوشتن آنها، تحت تأثیر سه چهرهی مهم ادبی و هنری ژاپنی بوده است؛ شاعری به نام کوبایاشی ایسا که از بزرگترین هایکوسرایان قرن نوزدهم به شمار میآید، رماننویسی به نام ناتسومه سوسهکی که از بنیانگذاران ادبیات مدرن ژاپنی است و یاماهاتا یوسوکه، عکاسی که تأثیربرانگیزترین تصاویر را از بمباران ناکازاکی به جهان نشان داد. علاوه بر اینها فورست از اشعار دانته تا شعرای معاصر انگلستان نیز در رمانهایش و به ویژه در «کودک ابدی» که به تازگی به فارسی ترجمه شده، بهره گرفته است.
رمان «کودک ابدی» روایتی از ماههای آخر زندگی دختربچهای به نام پولین است که به سرطان مبتلاست. داستان از منظر پدر این کودک پیش میرود که به شخصیت خودِ نویسنده بسیار نزدیک است و او به نوعی تجاربش را از بیماری صعبالعلاج دخترش، در قالب تصاویری داستانی عرضه کرده است. نویسنده میکوشد از ابعاد متفاوتی به جدال میان مرگ و زندگی بپردازد؛ گاهی دوربین روایتش را به دخترک نزدیک میکند و از چشم کودکی رنجور به دنیا مینگرد و گاهی از نگاه پدر، مادر، تیم پزشکی، هماتاقیها و دوستانش به مسأله وارد میشود. راوی اما همواره همان پدر نگرانی است که در پس انعکاس نظر اطرافیان، هم به بیان دیدگاههای خود از هر آنچه با بیماری دخترش در ارتباط است میپردازد و هم تنشهای حلناشدنی خود را میپوشاند.
آغاز داستان با روزهای خوش سفر به دل جنگل و کوه همراه است، جایی که لحظههای رؤیایی را برای پولین و پدر و مادرش رقم میزند. اما شروعی که برای دخترک تصویر میشود، وعدهی روزهای دشوار را نیز میدهد. اشاره به ابتدای داستان پیتر پَن نیز به همین خاطر است: «همهی بچهها بزرگ میشوند، مگر یکی.» و همینجاست که نویسنده به دوسالگی انسان نگاهی متناقض پیدا میکند. دوسالگی در اینجا آغازِ پایان است و گویی از همین نقطه است که مرگ همپای زندگی پیش میآید و رشد میکند و گاهی در این رقابت تنگاتنگ جلوتر میایستد. در واقع نقطهی پایان از همان آغاز راه ترسیم میشود و مرگ و زندگی در نسبتی بسیار نزدیک به هم قرار گرفتهاند.
پولین در این سفر حکم شاهزادهای را دارد که باید تمامی قصههای فانتزی را تجربه کند و از انواع بازیها سر ذوق بیاید. او به سودای تماشای برف به سرزمینی سردسیر آمده و منظرههای سفیدپوش هیجانزدهاش میکند. پدر از این رضایت خاطرِ دخترش سرخوش است و مدام درصدد پیداکردن بهانههای بیشتری برای حفظ آن است. گشتوگذار در طبیعتی که نشانی از شلوغی و آلودگی شهر ندارد و از جمعیت تهی است، خواندن کتابهایی که لذتی بی حدوحصر میبخشد و فرو رفتن در عالم خیال، سفر تفریحی آنها را رنگی متفاوت میبخشد و معنایی دیگرگونه از گذر زمان در ذهنشان میسازد. اواخر سال است و پولین شادیِ روزهای کریسمس را نیز در این سفر پرخاطره تجربه میکند. حتی لحظهای خالی از قصه و بازی نمیتوان در این گردش طولانی برای دخترک متصور شد. اما گویی در پس همین خندههای صمیمانه، تلخی بزرگی نهفته که مترصد بازگشت آنها از سفر است تا خودش را نشان دهد.
روزهای شروع التهاب بلافاصله پس از سفر به نمایش در میآیند و پولین را از سرزمین رؤیاییاش به تخت بیمارستان میکشانند. دخترک با تشخیص عفونت استخوانی بستری میشود. فضای بیمارستان به نظر خشن و سرد است و هیچ نشانی از عطوفت و ملایمت در آن نیست. بخش ارتوپدی از این نظر سرآمد است و بیمارها هر یک به نوعی به تخت و صندلی چرخدار بسته شدهاند. روند ترمیم زخمها و شکستگیهایشان کند است و بخشی از اعضاء شکل سابق خود را ندارند. هیچ کس با قدمهای تند راه نمیرود و دویدن اینجا به حسرتی ابدی تبدیل شده است. آدمها در رنجی گرفتارند که گویی انتهایی برای آن نمیتوان تصور کرد و پولین ناگزیر به ماندن در چنین فضایی است.
اما آنچه تجربهی چنین سفر پر فراز و نشیبی را در این رمان متفاوت میسازد، تلاشی است که پدر و مادر پولین میکنند تا او را به درکی روشن و منحصر به فرد از مفهوم زندگی و مرگ برسانند. پدر برای عبور دخترش از این تلاطم و رساندنش به نقطهی تعادل از داستانها و اشعار مختلفی بهره میگیرد، به تاریخ نقب میزند، از تجارب چهرههای ادبی و هنری کلاسیک و مدرن دربارهی زندگی و مرگ میگوید و رمان و شعر و کمیک استریپ به پولین میدهد و حتی میکوشد او را به فهم متمایزی از زمان برساند. دخترک تازه به مدرسه وارد شده و هنوز شاید نتواند این حجم از مطلب را به ذهن بسپارد و بفهمد، اما روایت پدر از این مفاهیم پیچیده، چنان با خیال و قصه و نقش و نگار درآمیخته که دختر کوچکش را مشتاق شنیدن میکند؛ تنها تدبیری که میتواند این راه طاقتفرسا را اندکی تحملپذیر کند.