همزیستی و درهمتنیدگی سیاست و فوتبال چندان عجیب نیست؛ آن هم در دنیایی که تمامی وجوه زندگی بشر از سیاست تاثیر میپذیرد. تاریخ فوتبال نیز به این موضوع گواهی میدهد و اگر این پیوند ناگسستنی وجود نداشت، نه روسیه از جامجهانی حذف میشد و نه فیفا بسیاری از موضوعات سیاسی را دستمایه دخالتهای خود در فوتبال کشورها قرار میداد.
اما با وجود این پیوند ناگسستنی، تندکردن آتش سیاست در فوتبال و دمیدن بیش از حد در آن، قطعاً تبعاتی را به همراه دارد. در آستانه نبرد حساس ایران و آمریکا، میبینیم و میشنویم که پیروزی ایران را معادل «لهشدن» آمریکا و «به خاک مالیدهشدن پوزه استکبار» تعبیر میکنند! که این تعابیر اساساً قرابتی با اصل و اساس یک مسابقه ورزشی ندارد و چه بسا رقم خوردن نتیجهای برخلاف انتظار ما، شاید حامل سرخوردگی و یاس در جامعه، علیالخصوص بین فوتبالدوستان باشد.
تردیدی نیست که فوتبال یک امر ملی است؛ با پیروزی تیمملی به هوا پرتاب میشویم و با شکستش آوار بر سرمان خراب میشود، چون تیمملی و بچههایش را از خودمان میدانیم و به برفراشته شدن پرچم کشورمان میبالیم. اما پیوندزدن بیش از حد چنین مسئلهای با سیاست شاید به مثابه یک قیچی دو لبه عمل کند و تصور کنیم اگر لبه تیز قیچی دامان ما را بگیرد، حال چگونه باید زخمها و بریدگیهایش را ترمیم کنیم؟ اگر شکست دادن آمریکا به مثابه «به خاک مالیدهشدن پوزه استکبار» تلقی شود، شکست خوردن مقابل این تیم چگونه تعبیر میشود؟
شکی نیست که حساسیت بیش از حد این جدال به تقابل ایدئولوژیکی ایران و آمریکا و خباثتهای بیپایان ایالات متحده علیه کشورمان بازمیگردد که اگر غیر از این بود، شاید این دیدار وزن و ارزشی معادل دیگر مسابقات داشت. اما بیش از حد سیاسیکردن این دیدار، نه به نفع تیمملی است و به نفع جامعه. یک روی فوتبال برد است و روی دیگرش باخت. نمیتوان بردها را با تعابیر ایدئولوژیک مصادره به مطلوب کرد و باختها را توجیه.
در درجه اول، فوتبال را یک امر ورزشی ببینیم که البته پیامدهای سیاسی و اجتماعی فراوانی دارد. نگاه صرفاً ایدئولوژیک به فوتبال خطای راهبردی و آفتی است که نباید به دامان ورزش ما بیفتد و باید برای زدودن این نگاه، تلاش کرد. قطعاً برد مقابل آمریکا لذتی دوچندان برای ایرانیان دارد اما با فرض شکست مقابل این تیم، دنیا به آخر نرسیده و فوتبال و زندگی ادامه خواهد داشت.