نگاهی به فیلم‌های چهل‌ویکمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر/ ۸ بلد نیستید، لطفا نسازید!

مینو خانی، گروه فرهنگی الف،   4011120037 ۳۹ نظر، ۰ در صف انتشار و ۳۴ تکراری یا غیرقابل انتشار

در هشتمین روز از جشنواره چهل‌ویکم دو فیلم «های پاور» به کارگردانی هادی محمدپور و تهیه‌کنندگی مهدی عظیمی و اباذر جوکار و «اتاقک گلی» به کارگردانی محمد عسگری و تهیه‌کنندگی داوود صبوری در خانه رسانه (پردیس ملت) به نمایش درآمد.

های پاور، تحریف تاریخ

می‌گوید در کودکی فیلم‌های حماسی «حمله به اچ 3» و «عقابها» را دیده و حالا دوست داشته یک فیلم حماسی درباره جنگ بسازد. می‌گوید وقتی فیلمنامه را به ارتش داده آنها او را به شخصی که در عملیات والفجر 8 بود معرفی کرده‌اند و سه ماه با ایشان وقت صرف کرده و خاطرات این شخص را گرفته‌اند و همه شان در نشست مطبوعاتی می‌گویند «دلی کار کرده‌اند». 

ولی این گفتن‌ها تا عمل فاصله خیلی زیادی دارد. هادی محمدپور که اولین فیلم بلند خود را ساخته پا به عرصه پر خطری گذاشته، چرا خطر؟ چون اگر به اصل موضوع باور نداشته باشیم، اگر به اندازه کافی مطالعه نداشته باشیم، نتیجه اثری خواهد شد که هم تحریف تاریخ دارد، هم ضعف‌های جدی در فیلمنامه و هم خلاءهای بد در روایت واقعه. 

فیلم «های پاور» درباره یکی از مهمترین عملیات‌های هشت سال جنگ، عملیات والفجر 8 است که یکی از مهمترین توفیقات نیروهای نظامی ایران، ارتش و سپاه پاسداران، را در تاریخ جنگ هشت ساله ثبت می‌کند؛ عملیاتی که نیروهای زمینی، دریایی و هوایی دست در دست هم بندر فاو را آزاد می‌کنند و به خاک عراق نفوذ می‌کنند. 

می‌گویم حریف تاریخ چون با کوچک‌ترین جستجو در اینترنت می‌فهمیم که رمز عملیات را فرمانده وقت سپاه، آقای محسن رضایی اعلام می‌کند. ولی در این فیلم، کسی که شبیه شهید علی صیادشیرازی، فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش است، اعلام می‌کند و این تحریف تاریخ است. این تحریف با چه هدفی صورت گرفته است؟ اینکه نقش ارتش را پررنگ کنیم؟ که هست. نقش ارتش در تمام عملیات‌های جنگ هشت ساله به همان اندازه سپاه پاسداران پررنگ است. این را تاریخ روزشمار جنگ هشت ساله می‌گوید. در هیچ عملیاتی نمی‌بینیم که سپاه به تنهایی به آن ورود کرده باشد. 

بدترین تحریف تاریخ، سکوت درباره شهید صیادشیرازی است. آن هم در شرایطی که در دو پلانی که ایشان حضور دارند، در حد آکسسوار صحنه هستند و نه تنها کلامی نمی‌گویند، بلکه حتی اسمی هم از ایشان برده نمی‌شود و مخاطبی که چهره ایشان را می‌شناسد از شباهت بازیگر به شهید صیاد می‌تواند حدس بزند که ایشان شهید صیادشیرازی هستند. ضمن اینکه یک سرباز عادی که نمی‌تواند کنار فرمانده‌هان در شورای عالی دفاع باشد یا رمز عملیات را اعلام کند. 

می‌گویم ضعف جدی در فیلمنامه چون خلبان شهید عباس بابایی که به فرماندهی پایگاه رعد منصوب می‌شود، بعد از تک جمله‌ای که کنار شهید ستاری به نیروهای تحت فرماندهی می‌گوید، دیگر در عملیات دیده نمی‌شود. عباس بابایی چه شد؟ 

خلاءهای بد در روایت؛ نیروهای نظامی ارتش چرا وقتی فرمانده خود را می‌بینند، سلام نظامی نمی‌دهند؟ چرا آستین لباس‌هایشان بالاست؟ چرا تا نیمه‌های فیلم هیچ کس هیچ کلاه نظامی که جزیی از لباس فرم‌شان است به سر ندارند؟ چرا اعضای نیروی هوایی لباس آبی به تن ندارند (لباس ها همه خاکی رنگ و به رنگ لباس نیروی زمینی است)؟  

از ضعف‌های جدی در طراحی چهره، لباس و صحنه دیگر نمی‌گویم، فقط ترجیح می‌دهم بگویم: آقا بلد نیستید، اهل مطالعه نیستید، به مفاهیم عمیق جنگ هشت ساله باور ندارید یا آنها را هنوز درک نکردید، فیلم نسازید. تاریخ را تحریف نکنید، یک اثر تصویری ضعیف و پرغلط به کارنامه تصویری جنگ هشت ساله اضافه نکنید. آقا، نسازید. 

اتاقک گلی، گوشه‌ای از عملیات مرصاد یا ترقه بازی کارگردان؟

«اتاقک گلی» دومین فیلم در این دوره از جشنواره فیلم فجر است که موضوع اصلی و محوری آن درباره مجاهدین خلق است. آن زمان که تصمیم گرفته بودند بعد از قطعنامه 598 و پایان رسمی جنگ به ایران بیایند و دو روزه به تهران برسند! به دهکده‌های کردستان حمله می‌کنند و نیروهای نظامی ایران مجبور به دفاع و آزادی اهالی روستاها می‌شوند. در این بین یک عاشق هست که پدر دختر به دلیل اتفاق تلخی که در گذشته افتاده، راضی به این وصلت نیست. اما اتفاقی که در این دهکده رخ می‌دهد، پدر را نرم می‌کند. چون پسر که ظاهرا از ترس سربازی فرار می‌کرده با موقعیتی روبرو می‌شود که «خودی» نشان می‌دهد. 

ظاهرا آنچه در این فیلم رخ داده تجربه واقعی تهیه‌کننده بوده است. اینکه یکی از اهالی سینما، خاطره خود را که بخشی از تاریخ معاصر و خصوصا بخشی از تاریخ جنگ هشت ساله را می‌سازد جای تشکر دارد. چون قطعا بخشی از تاریخ شفاهی آن روزگار در تصویر ثبت می‌شود. همان قطعه پازلی که همیشه گفته‌ام. هر چقدر این قطعات بیشتر باشند،  پازل شناخت جنگ هشت ساله تصویر روشن‌تر و دقیق‌تری پیدا می‌کند. اهمیت این فیلم با پرداختن به جنایات سازمان منحوس و منفور مجاهدین خلق بیشتر می‌شود. 

اما فقط این کافی نیست. ثبت این تاریخ شفاهی نیازمند ابزارها و تاملات بسیاری است. اینکه این خاطره را با سر و صدای زیاد حملات و کشتارها و شهادت‌ها که حتما در زمان وقوع خیلی وحشتناک بوده همراه کنیم به حدی که نفهمیم چه کسی چه می‌گوید و حجم وسیعی از ترقه‌بازی راه بیندازیم که حتی جهت سلاحها معلوم نمی‌شود، کمک زیادی به ثبت واقعه تاریخی نمی‌کند. من مطمئن هستم که آن حجم از شلیک‌ها حتما واقعی بوده است ولی فیلم درباره جنگ، فقط صدای زیاد شلیک و افتادن رزمنده‌ها و مردم مثل برگ درخت نیست. فیلم دفاع مقدسی باید بتواند مفاهیم آن را نیز ثبت کند، چون بدون این مفاهیم فرقی با قهرمان بازی های آمریکایی نخواهد داشت. 

فرمانده سپاه که پشت جبهه مرتب او را در حال حرف زدن با بی‌سیم می‌بینیم، کیست؟ چه می‌کند؟ چرا مثل فرمانده‌هان جنگ هشت ساله خودش در خط اول حمله به دشمن نیست؟ چرا اختیاری از خود ندارد و فقط منتظر دستور فرد بالاتری است؟ چرا طراحی لباس و چهره در بسیاری از صحنه‌ها اینقدر ضعیف است؟ مثلا چند لکه خونی که روی لباس شاهو است یا تکه لکه‌های خونی که روی لباس سفید کسی که کارهای درمانی (نمی‌فهمیم پزشک است، پرستار است یا...؟) را انجام می‌دهد واقعا طراحی لباس است؟ چرا رزمنده‌ها وقتی وارد عملیات می‌شوند تا آخرین لحظه‌ها چهره و لباس نسبتا مرتبی دارند؟ آن رزمنده که از مراسم ازدواج به عملیات آمده چرا در انبار کاه دنبال سوزن (حلقه ازدواجش) می‌گردد؟ این خوب است که حضور و مشارکت مردم منطقه را می‌بینیم، ولی این خوب نیست که اصرار این مردم، فرمانده را راضی به انجام عملیات و ورود به منطقه و آزادی مردم روستا کند. 

اینکه فیلم درباره هر کدام از موضوعات و افراد حاضر در جنگ ساخته شود خیلی خوب است، ولی فراموش نکنیم اگر نتوانیم درک و شناخت درستی از آن واقعه تاریخی بسیار سرنوشت‌ساز را به تصویر بکشیم به ضد آن عمل کرده‌ایم. شخصیت‌های باورنکردنی، رفتارها و کارهای دور از دهن، حجم انبوهی از تیر و ترقه... اینها روایتگر جنگ هشت ساله ما و آن کسانی که از جان و مال‌شان گذشتند تا ما امروز در ایران و ایرانی بمانیم، نیست.