حراء در التهاب شکوه یک معجزه است. زمین گرد نیستی خویش می گردد و آسمان سر به تکریم سبحانی نهاده است... زمان افسون اعجاز دوست ... فلک در مدار بی قراری سرگردان و هستی در تب رخدادی عظیم،آشفته و حیران..
محمد(ص) اما آرام سجاده بندگی گسترانیده و روی خضوع مِن خَشیت الله بر آستان دوست نهاده زبان خشوع به نیایش گشوده با دلی از خوف لرزان و قلبی لبریز از ایمان،خدای ابراهیم را به ستایش می خواند. باشد که مسیحای دوست ، روح حیات در رگهای بندگی اش بردمد و شوق پرواز بالهای خسته اش را قدرت معراج تا از دون خاک بر بلندای افلاک برآید و جان از حصار ناسوت به رهایی ملکوت رساند.
شب، ظلمت و تنهایی احمد. نسیمی می وزد و تاریکی سکوت زمان را بر جغرافیای به خواب غفلت رفته مکه می گستراند.محمد را بیقراری فروغی است که می داند روزی از افق سرمدی برخواهد آمد و بیکرانه های ابدی را نور هدایت می افروزد. بندهای بردگی می گسلاند و طاغوتهای جاهلی در هم شکند. تا هبل های عصبیت فرو ریزند و اشرافیت دروغین رنگ بازند.
اینک مبعث و محمد انتخاب حضرت دوست تا این شب ظلمت را به نور قران خط بطلان کشد بر حقارت دوران.
بخوان محمد،بخوان به نام او که خلقت را پدید آورد و هستی را.
بخوان به نام او که از صلصال کالفخار انسان را حیات و زندگی بخشید و قلم تدبیرش تقدیر ها را رقم زد. مبعث میقات حضرت کریم با امی مکه. میعاد حضرت سبحان با امین الله در ام القرای وحی.بخوان به نام خالق احمد.همان محمود بی همتا. همان معبود عابدها. همان رب الجلیل موسی عمران. همان رب الودود حضرت داوود . همان یکتا که یوسف را زقعر چاه عز پادشاهی داد...
بخوان احمد خدایت را قُمْ فَأَنْذِرْ