چندی پیش سالروز شهادت استاد مرتضی مطهری بود که به احترام و پاسداشت این معلم همیشگی جامعه ما ، روز معلم نامیده شده بود و در همه جای کشور مراسم مختلفی برگزار و دانش آموزان و دانشجویان از معلمان خود قدردانی کردند، نمی خواستم در چنین روزی زبان به نقد بگشایم و از نظام آموزشی و معلمان و ... نقد کنم، اما اکنون که شور و هیجان این روز خوابیده و فضا مساعدتر شده لازم است نکاتی را برای تأمل بیشتر بیان کنم:
باید از غالب معلمان تشکر کرد و از زحمات آنها سپاسگزار بود، اما در مورد عده ای که تعدادشان کم هم نیست عادلانه قضاوت کرد و زبان به بیان ایرادات و نواقص گشود تا این مسیر تکرار نشود.
بارها گفته شد که نظام آموزشی ما فاقد توانمندی و قدرت لازم برای پرورش است و غالب افرادی که توانستند ظهور کنند و در سطح جهانی شکوفا شوند یا از همت خودشان بوده یا در نظام های آموزشی دیگر شکوفا شدند و به نتیجه دلخواه رسیدند. ابتدا از تجربه مسابقات بین المللی قرآن دانشجویان مسلمان بگویم، وقتی از نفر اول مسابقات که یک ایرانی بود، از میزان تأثیر آموزش قرآن در آموزش و پرورش پرسیدم، پاسخ داد: از آموزش قرآن در مدارس که نمی توان به چنین نتیجه و سطحی رسید. همین موضوع را در آموزش زبانهای خارجی هم می بینیم، هیچ دانش آموزش به صرف حضور در کلاس های زبان عربی و زبان انگلیسی توانایی فهم و درک یا مکالمه و خواندن این زبان نخواهد رسید. برای موفقیت آموزش این زبانها حتما باید در آموزشگاه هایی که بیرون از محیط مدرسه هستند، استفاده کرد.
مورد دوم این است که به چه دلیل آموزش زبان عربی به عنوان زبان دوم و دینی ما، اینقدر دیر شروع می شود. عملا از دوره دبیرستان به اوج خود می رسد که سنی از دانش آموزان گذشته و به اعتقاد کارشناسان برای فراگیری زبان های دیگر باید از سنین پائین تر شروع کرد.
موضوع دیگر فقدان درس مهمی مانند موسیقی است که در بیشتر کشورهای پیشرفته تدریس می شود اما در کشور ما خبری از آن نیست. مهمتر اینکه به جز رشته هنر دیگر رشته ها حتی در دوره دبیرستان درسهایی برای آشنایی با این علم مهم که سابقه دیرینه ای در فرهنگ و تمدن اسلامی دارد و دانشمندان بزرگ ما از فارابی و ابن سینا و ... در این زمینه کتابهای مهمی نوشتند، ندارند.
نکته دیگری که بارها گفته شده و باز اینجا باید بر آن تأکید کنم، تکیه بر حفظیات و عدم اعتماد به نفس به دانش آموزان برای طراحی سؤالات خوب و با کیفیت، پژوهش محور، مسأله محور، تلاش برای حل مسأله، تمرکز بر تفکر نقاد و مسائلی از این دست است. نظام آموزشی و معلمان سعی می کنند دانش آموزان کتابها را بخوانند و مطالب آن را فرا بگیرند و اصرار زیادی به حفظ فرمولها در دروس مختلف و حل مسائل ذهنی و ... هست در صورتی که در دنیای واقعی می توان فرمولها را بدون حفظ کردن استفاده کرد و یا از ماشین حساب و رایانه و ... استفاده کرد. امروزه برنامه های یارانه ای وجود دارد که بسیاری از کارها را به صورت اتوماتیک وار انجام می دهند و هیچ نیازی به حفظ کردن این مسائل نیست، حتی استفاده از ماشین حساب در بسیاری از امتحانات هم ممنوع است که به نظرم توجیهی ندارد.
درس انشاء با بی اهمیتی تمام گذشت و هیچ معلمی از معلمان ما توانایی تدریس این درس را نداشتند، شاید فکر می کردند نویسندگی قابلیت آموزش و رشد ندارد و باید ذاتا در وجود انسان باشد. حالا که دقت می کنم چقدر این درس مهم است و الان دانشجویان و حتی اساتید ما چقدر در نوشتن مشکل دارند،(البته خودم را هم از این نقیصه جدا نمی دانم)، الان دیگر فرصتهای ما سوخته و از بین رفته اما مسئولان دانش آموزان جدید را دریابند و معلمان تخصصی برای این درس بگمارند، چه نویسندگان بزرگی داشتیم و چه کتابهای بزرگی بر جای گذاشتند، دریغ و درد که اینها از ما دریغ شد و جز چند متن کوتاه شده از آنها در کتب درسی ما نبود.
هنر هم چنین وضعیتی داشت، یادم هست دوره راهنمایی، معلم ریاضی را برای درس هنر ما انتخاب کردند تا از این فرصت برای پیشرفت درس ریاضی استفاده شود، چه مسئولان و مدیران دلسوزی داشتیم. دوستی خاله خرسه بود، فکر می کردند توانایی دانش آموزان در دروس ریاضی و علوم خلاصه می شود. درس ورزش هم دست کمی از این دروس نداشت، نه امکاناتی بود و نه معلم توانایی. اگرچه وضعیت از دروس دیگر بهتر بود اما چندان توفیقی نداشت، در صورتی که ورزش در کشورهای پیشرفته در مقاطع دانش آموزی و دانشجویی رواج دارد.
وضعیت کتابهای درسی نسبت به زمانی که ما دانش آموز بودیم (حدودا 35 سال پیش)، بسیار بهتر شده است اما هنوز دانش آموزان و دانشجویان آن طور که بایسته و شایسته است با تفکر نقاد و آموزش خلاقیت محور و آموزش گفت وگو محور روبرو نیستند و اصولا بیشتر معلمان توانایی لازم برای تدریس این گونه را ندارند. این عوامل را باید در کنار مسائلی مانند تعداد زیاد دانش آموزان در یک کلاس، حقوق پائین معلمان و ... قرار داد تا نتیجه بگیریم معلم توانایی و آزادی فکری لازم برای اداره چنین تعداد دانش آموز و رسیدگی به تکالیف و آموزش آنها را ندارد.
بیشتر معلمان شغل معلمی را به عنوان یک گزینه از میان گزینه های متفاوت انتخاب نکردند، عده کثیری از سر اضطرار و ناچاری و بیکاری و ... مجبور شدند این شغل را برگزینند و چون معلمی، شغلی است که به عشق و علاقه زیاد نیاز دارد وقتی این امر مهم وجود نداشته باشد مسلما نتیجه چندانی هم ندارد.
در فرهنگ اسلامی ایرانی ما، شغل معلمی بسیار پاس داشته می شود، چون به قول امام راحل(ره) معلمی شغل انبیاء است. معلمان را شمع فروزانی می پنداریم که از شور و حرارت عشق این کار خود را برای تربیت دانش آموزان پیر و زمین گیر می کنند، همین تقدس و ... باعث شد که مثل بسیاری از مسائل در این فرهنگ نادرست گرفتار شویم که یکبار بیائیم و نهاد آموزش و پرورش و معلمان را نقد کنیم.
معلمان ما خصوصا در آن دوره ای که ما دانش آموز بودیم، درک درستی از وضعیت کشور ما در منطقه، جهان اسلام و خصوصا جهان نداشتند، به ما چیزی از وضعیت جهان مدرن نیاموختند. شاید ما که دانش آموزان روستایی بودیم از نعمت چنین معلمانی بی بهره بودیم، شاید در شهرهای بزرگ خاصه در پایتخت وضع فرق می کرد اما به هر حال هنوز هم معلمانی که در مناطق محروم تدریس می کنند با معلمان مناطق درجه یک کشور تفاوت بسیاری دارند.
از نکات مهم مورد غفلت در مدارس، روشهای تحقیق و مطالعه است، در این موارد چیزی به ما نگفتند و هیچ نیاموختیم. در دانشگاه ها هم وضعیت بهتری وجود نداشت. اصولا کارهای دانشگاهی و غیردانشگاهی ما در حد کپی و حاشیه هست. شاید برخی ایراد بگیرند و مرا متهم به سیاه نمایی و .... کنند، اما واقعیت فراتر از آمار و ارقام هایی است که به عنوان تولید علم و چاپ مقاله در ISI و ... می دهند. وضعیت اسفبار تبلیغات نوشتن مقاله و پایان نامه و ... در میدان انقلاب و بازار کتاب شاهدی بر این مدعاست. در مورد این موضوع کارشناسان و اساتید برجسته بحث کردند که مجال پرداختن به آنها در این مجال نیست، فقط به ذکر این نکته بسنده می کنم که تولید مقالات شاخص مهمی در تولید علم نیست، اگر هم باشد تنها یکی از شاخص هاست و باید در کنار موارد دیگری مانند کاربردی و ناظر به حل مسائل جامعه باشد.
نظام آموزشی ما که هر از چند گاهی با عوض شدن دولت و وزیر مربوطه عوض می شد، به طوری که ما خودمان نمی فهمیدیم در چه شرایطی درس خواندیم و دیپلم گرفتیم، از نظام قدیم و نظام جدید و پیش دانشگاهی گرفته تا تبدیل شدن به دبیرستان اول و دوم و متوسطه اول و دوم و ... . هر وزیری آمد و راه و روشی که می پنداشت درست است را روی ما دانش آموزان پیاده می کرد و وزیر بعدی هم همین طور، امان از کار کارشناسی و بادوام و اصولی.
به هر حال غیر از اینها که گفتم دلم از دوران انتخاب رشته برای ورود به دبیرستان پر است، یکی نبود که علوم انسانی را بشناسد و برای ما قدری توضیح دهد براساس معدل و آینده شغلی وارد رشته علوم تجربی شدیم، نه شناختی از فرهنگ برای ما مهم بود، چون اصلا این مسائل را درک نمی کردیم و کسی هم نبود که این مسائل مهم را برای ما بازگو کند. نه تاریخ و زبان و فرهنگ کشور خود را شناختیم و نه کشورهای دیگر و جهان را.
نه منطق خواندیم و نه فلسفه. نمی دانم چه کسی و با چه دلیلی این دو درس مهم را فقط برای رشته ادبیات و علوم انسانی واجب دانسته و رشته های دیگر مانند علوم تجربی و ریاضی و فنی حتی اطلاعی از این رشته ندارند. دبیرستان های نمونه ریاضی وجود داشت، اما نمونه تجربی و علوم انسانی وجود نداشت، نمی دانم از چه کسی گله کنم و از چه بگویم، توسعه کشور را فقط از طریق علوم ریاضی ممکن می دانستند و به خاطر اهمیت این رشته، اهمیت علوم دیگر را در درجه های بعدی قرار داده بودند! هنوز تدریس منطق و فلسفه در دیگر رشته ها وجود ندارد، در گفتگوهایی جداگانه با دو نفر از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی این موضوع را مطرح کردم تا جواب قانع کننده ای بیایم، گویا خودشان هم معترض وضع موجود بودند اما چاره ای نیافتند!
امروزه که افتخار خدمت به دانشجویان و هم صحبتی با آنها نصیبم شده، عمق فاجعه را بیشتر درک می کنم، حتی دانشجویان رشته های علوم انسانی فهم و درکی از وضعیت ما در دنیای معاصر دارند، نه درکی از جهان جدید و مدرنیته دارند و نه اطلاعی از مواجهه تمدن اسلامی با تمدن غرب. نه آشنایی با زبان و فرهنگ و تمدن خودشان دارند، نه جهان با ویژگی های جدیدش را می شناسند، نه فلسفه معاصر غرب را می شناسند و نه دنیای اسلام را. درست است که علوم تخصصی شده، اما به هر حال دانشی عمومی و دانستن کلیتی از علوم واجب و ضروری است، خصوصا در زمینه منطق و فلسفه که مادر علوم هستند، امروزه بسیاری از روشهای تحقیق در علوم مختلف از فلسفه نشأت گرفته است.
به یاد این جمله داریوش شایگان می افتم که گویی به تعطیلات تاریخی رفته ایم، ما را چه شده است؟! کجاست آن تمدن ایران باستان و کجا رفت آن تمدن اسلامی ایرانی، کجاست فارابی، کجاست ابن سینا، کجاست خواجه نصیر؟!. چه بلایی سر ما آمده است؟! ما اصلا نمی دانیم در کجای تاریخ ایستاده ایم و وظیفه و نقش تاریخی ما چیست؟ به فکر دوران کوتاه مدت و درگیر معیشت روزانه ایم، گویی خواب طولانی ای بر ما چیره شده است؟!
ما هنوز قدرت تفکر نداریم، حتی نمی توانیم مسائل، مشکلات و معضلات خود را شناسایی کنیم. ابتدا باید مسائل خود را بشناسیم، تا بعدا به فکر حل آن باشیم. ما اصولا در نظام آموزشی یاد نگرفتیم که مسائل خود را شناسایی کنیم، همواره با احساس خود با موضوعات برخورد کردیم، راه نقد را بر خود بسته ایم، اهل گفتگو نیستیم، اهل تفکر نقاد نیستیم، چیزهایی را برای خود چنان بزرگ و حتی مقدس کردیم که نمی توانیم در مورد نقد آنها فکر کنیم، شاید حتی بتوان گفت هنوز فکر کردن بلد نیستیم. منظورم فکر آکادمیک و علمی است، روش منطقی و نتیجه گیری از مقدمات و مشاهدات است، نه این که در خیابان و در مترو و اتوبوس و تاکسی، هر کسی به خود اجازه می دهد در مورد هر چیزی نظر دهد، در چند دقیقه وضعیت فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مملکت را نقد می کنند و راه حل ارائه می دهند. این چیزها که فکر کردن نیست.
به هر حال نکته پایانی اینکه نظام آموزشی و معلمان ما، تفکر و تأمل را به ما نیاموخته اند و در این راه کمبودهای زیادی داریم، شیوه و مهارت های زندگی را به ما آموزش ندادند. اگر بخواهم از اول ابتدایی تا کنون معلمان و اساتید دانشگاه را مورد واکاوی قرار دهم، تنها می توانم به چند مورد اشاره کنم که این توانایی ها را داشتند، هم علم داشتند و هم دنیای جدید را می شناختند و مسائل و معضلات را می فهمیدند و سعی می کردند به نوبه خود کاری برای حل این معضلات انجام دهند. روز معلم را به این معلمان راستین تبریک می گویم و از خداوند برای آنها سلامتی و اگر فوت کردند، غفران و رحمت الهی طلب می کنم.
دانش آموزان آینده ساز کشور نیستند، این معلم ها هستند که آینده ساز واقعی کشور هستند، آنها دانش آموزان را تربیت می کنند و به او می آموزند. پس در درجه اول خود باید مسلح به علم روز باشند و شیوه های جدید آموزش و تدریس را بدانند. امروزه بسیاری از نخبگان و دانشجویان بااستعداد کشور را ترک میکنند و در کشورهای دیگر به موفقیتهای علمی بزرگی میرسند و خلاقیتهایشان در آنجا بروز می کند. به امید روزی که بتوانیم مشکلات را تشخیص دهیم و راه حلی بیابیم و تمدن بزرگی را بسازیم که از باد و باران نیابد گزند.
پژوهشگر مهمان مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه*