احیای قهرمان در سینما؛ ضرورتی انکار ناپذیر!

اکبر نبوی، گروه فرهنگی الف،   4020317033 ۸ نظر، ۰ در صف انتشار و ۲ تکراری یا غیرقابل انتشار

۱ـ گپِ امروز و دیروز نیست. سالهاست که آن را کُشته‌ایم، بر جنازه‌اش نماز نکرده‌ایم و گذشته‌ایم و تا امروز که همچنان و با تلاشی شگفت می‌کوشیم ضرورت‌های انکار ناپذیر حضورش را نبینیم و همچنان بگذریم. ظاهرا خرسندیم که با نفی و ردِ آن، شعور ملتی را از اسارتی موهوم و دست و پاگیر و کاهنده رهانده‌ایم. 

۲ ـ آری! قهرمان را در درام‌های سینمایی و تلویزیونی کشته ایم و در داوری و نقدهای خود، ارزش‌های آن را از بیخ و بن نادیده گرفته‌ایم. یادمان رفت ــ و شاید از یادمان بردند ــ که قهرمان، بخشی از حافظه‌ی جمعی را بنیاد می‌گذارد. خاطره می‌سازد و در عین حال، خاطره‌های قومی را نیز بارور می کند. قهرمان‌های تاریخی و دور و دراز را زنده نگه می‌دارد. پیوندهای اجتماعی را تحکیم می‌بخشد. و... و قهرمان در آرامش روانی و تسکینِ بخشی از آلام روحیِ ناشی از ناگزیری‌ها زیست و زندگی، دارو و درمان کارآمدی است.
و یادمان رفت که بی‌قهرمانی، ترویج بی‌اُفُقی است. گسترش بی‌آرمانی است. کشتن امید و آرزوست. نابودی کار و تلاش و کوشش است. تکثیر خمودگی و سستی و خوابزدگی است.
 
۳ ـ نفی قهرمان فردی و تاکید بر «جمع قهرمان» در آثار سینمایی و تلویزیونی، از نظر من سه دلیل می‌تواند داشته باشد: الف ـ گمان می‌کنم مهمترین دلیل، ناشی از حضور همچنان سنگین و پرقدرت فرهنگ و ادبیات چپ مارکسیستی در حوزه‌ی درام و دارم‌پردازی کشورمان باشد. نمی خواهم بگویم که این حضور و تن دادن به آن، آگاهانه و بر پایه‌ی موافقت و همراهی معرفتی است. اما رسوبات کهنه و مانده از روزگار تسلط آن فرهنگ و ادبیات بر بیش از نیمی از جمعیت زمین،کار خود را می‌کند. هنوز رئالیزم سوسیالیستی تفکر غالب آثار دراماتیک کشور ماست. و ما بی آنکه بخواهیم و بدانیم در دایره‌ی آن فرهنگ، فیلم و سریال می‌سازیم. ب ـ گرفتار شدن در بازی‌ها و ادا و اطوارهای شبه‌روشنفکرانه، که بسیاری از بخش ها و ساحت‌های زندگی فردی و جمعی ما را متاثر کرده است، دلیل دیگری است که برای این بیماری می‌توان برشمرد. شبه روشنفکران، علی‌رغم اینکه بسیار دوست دارند قهرمان جامعه باشند و برای رسیدن به این مرتبه بر هیچ تلاش و ترفندی چشم نمی‌بندند، به ظاهر، قهرمان‌ها را نفی می‌کنند و بر همه ی ظرفیت‌های اجتماعی که قابلیت قهرمان شدن دارند، می‌تازند. در این مسیر، برای آنها تفاوت نمی‌کند که قهرمان‌های واقعی را انکار کنند و یا از شکل گیری قهرمان در آثار دراماتیک جلوگیری نمایند. ج ـ فقدان درک و دریافت و معرفت موثر و واقعی نسبت به نقش و کارکرد قهرمان در درام و تاثیر برانگیزاننده‌ی آن در کنش‌های فردی و اجتماعی، سومین دلیل برای بی توجهیِ دریغ انگیز به حضور قهرمان در آثار نمایشی است. 

۴ ـ باید تاکید کنم که منظور و مراد من از ضرورت احیای قهرمان در سینما و تلویزیون، به هیچ روی متوجه ستاره و جریان ستاره‌سازی نیست. اتفاقا یکی از مشکلات زیان‌بار سینمای کشور، وجود برخی از به ظاهر ستاره‌هایی است که در منش و کنش دراماتیک، ارزش و جایگاه ستاره شدن را ندارند و به خاطر فقدان قهرمان‌های سینمایی، موقعیتی غیرواقعی و حضوری خسارت‌آفرین پیدا کرده اند. گرچه انکار نمی‌کنم که قهرمان در سینما می‌تواند با گذشت زمان و با قرار گرفتنِ درست در آثار دراماتیک، به ستاره نیز تبدیل شود. در این صورت و در چنین شرایطی، قهرمان‌های ستاره، حتی می‌توانند حضوری خجسته و پیش‌برنده هم داشته باشند. یادمان باشد که ستاره‌ها، الزاما ظرفیت و ارزش قهرمان شدن را ندارند، و چنانچه با رنگ و فریب رسانه‌ای و تبلیغاتی، چند صباحی جایگاه قهرمان‌ها را غصب کنند، با گذشتِ زمان از حافظه‌ی جمعی و خاطره‌ی فردی حذف می‌شوند و نامی از آنها نیز باقی نمی‌ماند. در حالی‌که قهرمان‌ها، زیست و حضوری درازمدت و تاثیرات مثبتِ عبور کرده از زمان دارند.