در دوران نوجوانی که برای خرید نان به نانوایی مراجعه می کردم تقریبا هرروز شاهد جروبحث صاحب نانوایی با مشتریان بودم. علت مناقشه هم همیشه آن بود که صاحب نانوایی گاه و بیگاه به دوستان و آشنایان خود خارج از صف نان می داد. علیرغم اعتراضاتی که می شد صاحب نانوایی در رفتارش هیچگاه تغییری نداد. او مصرانه معتقد بود به عنوان صاحب نانوایی، حق دارد خارج از صف به هر فردی که می خواهد نان بدهد و کسی هم حق اعتراض ندارد.
بزرگتر که شدم، دیدم افراد بسیاری در جامعه ما تقریبا اعتقادی شبیه به اعتقاد صاحب نانوایی دارند. کارمند بانک خارج از سیستم نوبت دهی کارهای یک مشتری خاص را انجام می دهد. رئیس اداره، عمویش را در اداره همراهی می کند تا کارهایش بدون معطلی و خارج از روالی که برای ارباب رجوع تعریف شده است انجام شود. آقای مدیر کل یک نفر را که اصلاً در صف متقاضیان استخدام نبوده است، استخدام می کند. شرکت خودروساز خارج از روش رایج فروش خودرو (ثبت نام در سایت و قرعه کشی) به نهادها و سازمانهایی خاص خودرو با شرایط عالی میفروشد. بانکها به کارکنان خود خارج از فرایندهایی که برای مردم عادی تعریف کرده اند، وام میدهند....از مثالهای فراوانی که برای موضوع یافت می شود می توان فهمید که قبح اینکارها از بین رفته است. تا جاییکه علناً مصوب می شود که فرزند اعضای هیات علمی دانشگاه ها برای جابجایی از امتیازاتی برخوردار خواهد بود که یک دانشجوی عادی فاقد آن است.
در این شرایط آیا بهتر نیست به این معضل اجتماعی که همه افراد مکرراً با آن برخورد می کنند بصورت شفاف پرداخته شود؟ یا گستاخانه اعلام نماییم که صف، فقط مخصوص افرادی است دوست و آشنایی در نانوایی و بانک و سازمان ندارند. یا صادقانه بپذیریم همه افراد محترم و برابرند و تقاضاهای خارج از صف نداشته باشیم.