1- ديپلماسي خارجي كشور در دولت گذشته دچار بيماري بود. رهبر معظم انقلاب اسلامي سعي كرد با نسخه هاي شفابخش اين بيماري را معالجه كند اما بيماران اين حوزه حاضر به عمل كردن به نسخه نبودند.اولين بيماري؛ خودناتوانپنداري و توهم بلامنازع بودن آمريكا بود. رئيس ديپلماسي دولت در كسوت رياست جمهوري و كارگزاران او در وزارت خارجه از تواناييهاي جمهوري اسلامي و اقتدار ملي بيخبر بودند يا خود را به بيخبري ميزدند. معتقد بودند آمريكا با يك بمب همه اقتدار نظامي و تواناييهاي ما را نابود ميكند. آنها واقعيتهاي روشن شكستهاي آمريكا در غرب آسيا، فرسودگي ناتو در افغانستان و عراق را نميخواستند بپذيرند. با اين باور غلط در مذاكرات شركت ميكردند .
محصول آن مذاكرات چيزي جز خسارت محض نبود.دومين بيماري فكري آنها اين بود كه ؛ ميشود به آمريكا اعتماد كرد.با آنكه سلوك آمريكا در روابط بينالملل سرشار از بدعهدي و بدگماني و بدعملي بود.معلوم نبود اين حضرات اين اعتماد را از كجا آوردهاند؟رفتند و نشستند و برخاستند حتي به خودشان اجازه ندادند متني را كه آمريكاييها تهيه كردند روي برخي كلمات و واژگان تأمل كنند. معتقد بودند امضاي كري سند است!سومين بيماري آنها توهم دست به ماشه بودن آمريكا بود. آنها معتقد بودند با مذاكرات ميتوانند دست آمريكا را از ماشه بردارند . ميگفتند مذاكره ، خشونت آمريكا را كاهش ميدهد و آنها را نرم خواهد كرد! با آنكه از «ماشه» ميترسيدند «مكانيزم ماشه» را آمريكاييها با مهارت ديپلماتيك در برجام آوردند در حالي كه ماشهاي در كار نبود. غلاف آمريكاييها اصلا شمشير نداشت، آنها مشغول طراحي فرار از افغانستان بودند.چهارمين بيماري ديپلماتهاي ما اين بود كه نميدانستند قصّه اجماع جهاني عليه ايران دروغ است.
آمريكاييها با روسها و چينيها مشكلات زيادي دارند و بين آنها شكافهايي است كه در مرز جنگ نظامي هستند. ديپلماتهاي ما از اين شكاف براي مذاكرات نتوانستند استفاده كنند از همه مهمتر از وضع نابسامان سياست و اقتصاد و فضاي اجتماعي داخل آمريكا هم بيخبر بودند. كارشناسان آمريكايي در جلسات پنتاگون ، سيا و وزارت خارجه اعتراف ميكردند؛ طراحي هاي آنها در غرب آسيا شكست خورده و رژيم صهيونيستي در محاصره نيروهاي مقاومت است. جمهوري اسلامي در ميدان حرف اول را ميزند و ماندن در افغانستان خودكشي است! اما برخی ديپلماتهاي ما روايت بيبيسي و سيانان را در چهرهپردازي اقتدار غرب و بهويژه آمريكا را قبول داشتند. به نقدهاي مشفقانه رجال سياسي، توجه نميكردند نقد آنها را با فحش و ناسزا پاسخ ميدادند و هيچ نظر كارشناسي براي رد نظريات منتقدين نداشتند، آنها رفتند تمام تخممرغهاي خود و جبهه اصلاحات را در سبد برجام گذاشتند و به مردم ، افقي را نشان دادند كه واقعي نبود.
مردم فهميدند آنها صداقت ندارند يا حداقل در مسائل مربوط به روابط بينالملل و ديپلماسي خارجي جاهل هستند. اگر بخواهيم يك تعبير درست از اين وضعيت داشته باشيم مي شود آن را در دو كلمه «فلاكت ديپلماتيك» نامگذاري كنيم!وقتي مردم فهميدند همه آنچه كه آنها در مورد برجام گفتند سراب است و برخلاف قانون و شروط مجلس عمل كردند، برخلاف هدايتهاي رهبري و شوراي عالي امنيت ملي عمل كردند به آنها پشت كردند و در انتخابات 1400 به آنها رأي ندادند. آنها عوض پندآموزي از اين كلاهبرداري غرب كه سرمايه اجتماعي آنها را به باد داد، آمدند، شوراي نگهبان را متهم به مهندسي انتخابات كردند.برجام، دولت روحاني را به «فلاكت ديپلماتيك» و اصلاحطلبان را به «هلاكت سياسي» انداخت.
2- اصلاحطلبان و اعتداليون به جاي پرسشهاي مردم كه چه شد آن سيب و گلابي كه از باغ برجام وعده داده بوديد؟ چرا به تعهدات برجامي خود عمل و ميلياردها دلار آب سنگين و غنيسازي 20 درصد را نابود كرديد، در حالي كه حتي يك تحريم هم برداشته نشد و بر حجم آنهم افزوديد، رفتند دنبال پروژه «اصلاحات ساختاري» ! اصلاحات ساختاري، اسم رمز جرياني شد كه جلوي پرسشهاي بيپاسخ مردم را بگيرد!حرف اصلاحطلبان ساختارشكن چيست؟
ميگويند رئيسي بايد استعفا بدهد چون كشور را از «فلاكت ديپلماتيك» درآورده است و روابط جمهوري اسلامي را با 5 قاره تنظيم كرده است. او اثبات كرده است و ثابت كرد روابط خارجي را بدون اذن آمريكا و سه كشور شرور اروپايي مي شود تنظيم كرد ، بدون اف اي تي اف ، تحريمها را دور زد و با جهان تعامل سازنده داشت.رئيسي ثابت كرده است می توان با بهرهگيري از شكاف قدرتهاي جهاني ، كشور را امن، مستقل و مقتدر با سامانه دفاعي مبتني بر بازدارندگي همهجانبه نگه داشت.
3- اصلاحطلبان با شكست پروژه و پروسه برجام، بدنه اجتماعي خود را از دست دادهاند. آنها به دنبال سرمايه اجتماعي جديد هستند. انتخاب يك زن به عنوان رئيس جبهه اصلاحات و داراي پرونده محكوميت سياسي با پرچمداري حجاب اختياري معنايش اين است كه ميخواهند از پيادهنظام غرب در آشوب پاييز سال گذشته سربازگيري كنند. البته اين سربازگيري كمكي به احياي سرمايه اجتماعي آنها نميكند!اصلاحطلبان گرفتار بحران گفتماني، انديشگي، بيآیندگي و كارآمدي هستند. اين بحران ها آنها را به ورشكستگي سياسي رسانده است.لاتبازي سياسي حجاريان و تاجزاده مبني بر شروط شركت در انتخابات، يك بازي براي سرپوش گذاشتن روي بربادرفتن سرمايه اجتماعي اصلاح طلبان است!يك مشت مجرم سياسي باسابقه سربازي در پادگانهاي جنگ نرم دشمن عليه ملت با توهم «خوداكثريت بيني» با سوءاستفاده از آزادي در كشور براي حضور در انتخابات شرط ميگذارند.
فهم آنها از دموكراسي و جمهوريت يك فهم فاشيستي است!آنها هيچ اصلي جز اصول غيرقانوني خود قبول ندارند. اولا : امسال بهدليل ورشكستگي سياسي و بهانهجويي شروط، در انتخابات شركت نميكنند ثانيا : اگر شركت كردند و شكست خوردند مثل سال 88 ادعا ميكنند، تقلب شده، دموكراسي فقط به شرط چاقو مورد قبول است ما نتايج را قبول نداريم!