به گزارش مهر، تاریخ معاصر ایران مملو از شخصیتهای کوچک و بزرگی است که فارغ از نقشی که در رقم خوردن تحولات سیاسی و اجتماعی داشتهاند، هر یک منش و مشخصه رفتاری خاص خود را در حافظه جمعی ایرانیان نمایندگی میکنند. طیب حاجرضایی یکی از همین شخصیتهاست که یادآوری نامش با صفاتی همچون «مرام»، «معرفت»، «آزادگی» و مهمتر از همه «عشق به امام حسین (علیهالسلام)» عجین است.
«طیب» که بود؟
«مرحوم طیب حاجرضایی که شهره بود، هر نوع بدی را در آن زمان انجام داده، در عین حال چند امتیاز داشت؛ یکی اینکه در دهه عاشورا چند روضهخوانی داشت و در این دهه به سر خودش گل میمالید و جلوی در حسینیه مینشست.» زندهیاد حبیباله عسگراولادی که از چهرههای شناختهشده عرصه مبارزات انقلابی، در مصاحبهای اینگونه به معرفی طیب میپردازد و ادامه میدهد: «یکی دیگر از کارهایش این بود که در یکی از شبهای سوم یا هفتم یا شب اربعین امام حسین (علیهالسلام)، دستهای حرکت میداد که تمام هیات و دستجات معروف هم کمک میکردند و این دسته، یک دسته بسیار بزرگی بود و خود طیب در آنجا گل به پیشانی مالیده، در جلوی دسته حرکت میکرد.»
اما نام طیب حاجرضایی با ۲ رویداد تاریخی در تاریخ معاصر ایران گره خورده است، یکی کودتای ۲۸ مرداد که طیب در میان حامیان شاه و علیه دکتر مصدق در آن ایفای نقش کرد و یکی قیام ۱۵ خرداد که این بار او در حمایت از امام خمینی (ره) و علیه شاه به خیابان آمد که این دومی به قیمت جانش تمام شد. اتفاقاً آنچه مسیر زندگی طیب حاجرضایی را در قیاس با دیگر قلدرهای حاضر در کودتای ۲۸ مرداد مانند شعبان بیمخ، متمایز کرده است، همین سرنوشت متفاوتی است که او بهواسطه ارادت ویژهای که به دستگاه اباعبدالله (علیهالسلام) داشت، برای خود رقم زد.
طیب که متولد سال ۱۲۹۰ بود، در سال ۱۳۴۲ و در حالی که تنها ۵۲ سال داشت، به اتهام مشارکت در قیام ۱۵ خرداد، از سوی دستگاه پهلوی محاکمه و به اعدام محکوم شد. آبانماه همان سال هم این حکم در پادگان حشمتیه تهران اجرا و او با چشمانی بسته تیرباران شد.
«طیب» چه کرد؟
آنچه جایگاه طیب را بهرغم سابقه ارادتش به شاه و حتی خدمت به دربار در واقعه ۲۸ مرداد، متمایز کرده است، مربوط به ایستادگی او بر باورها و خطوط قرمز اعتقادیاش بود.
مسعود دهنمکی که در کنار کارگردانی سینما و در مقام یک پژوهشگر کتابی با عنوان «طیبخان» را با نگاهی به زندگی طیب حاجرضایی تدوین کرده است، در بخشی از این کتاب روایتی جالب درباره کنشهای مذهبی او به ویژه در ایام محرم ارائه میکند. دهنمکی آورده است: «بنابر اظهارات شاهدان عینی، در آن روزگار بیش از سی علامت کوچک و بزرگ، پیشاپیش دسته طیب حرکت میکردهاند و او این شکوه و عظمت بینظیر را بیهیچ منت و توقعی در اختیار نهضت قرار داد. شیخحسن عبداللهی درباره چاپ تصاویر امام (ره) میگوید: یک روز طیبخان به من گفت: میتونی یک مقدار عکس آقا برام بیاری، میخوام تو دسته رو علمها بزنم … طیبخان میدانست که در کار چاپ هم هستم، من رفتم از یک چاپچی چند عکس امام (ره) گرفتم و تکثیر کردیم و زدیم روی علم و پرچمها … رژیم تمام امکانات و افراد خود را در قالب مأموران مخفی، در بین عزاداران بهمنظور کسب اخبار و آمادگی لازم، بهکار گرفته بود.»
در ادامه همین روایت تاریخی، میخوانیم: «سران حکومتی طبق یک عرف و سنت نانوشته، معمولاً برای خودنمایی در تکیهها و در هیات افراد سرشناسی همانند طیب، حسین رمضانیخی یا شعبان جعفری حاضر میشدند. شب تاسوعای ۱۳۴۲ نیز نخستوزیر به همراه معاون خود، در خیابان و درست در مسیر حرکت دسته طیب حاضر شدند. اسدالله عَلم با مشاهده عکسهای امام بر روی علامتهای هیت طیب، بهشدت عصبانی شد و آراسته [برخی هم گفتهاند رسول پرویزی] را سراغ طیب میفرستد و از او میخواهد که برای حفظ موقعیت خود هم که شده، عکسهای امام را جمعآوری کند، اما طیب با قاطعیت کامل از این کار امتناع کرده و به او میگوید: این عکس مرجع شیعیان است، اگر میتواند خودش آنها را جمع کند و من با باورهای مذهبی مردم درنمیافتم.»
بیژن حاجرضایی، فرزند طیب، بعدها در گفتگویی درباره علت نصب تصاویر امام خمینی (ره) روی علامتهای هیات پدرش چنین گفت: «دهه اول محرم، سال آخری که پدرم در قید حیات بودند، ما تعداد زیادی از عکسهای حضرت امام را (که بسیار زیبا هم بود) در شب تاسوعا و روز عاشورا، روی علامتها، بیرقها، کُتَلْها و پرچمهای مختلفی که این دسته عظیم با خودش حمل میکرد، نصب کرده بودیم. یکی از سؤالات و اتهامات درباره ایشان، نصب این عکسها بود؛ چون آنها تصور میکردند که پدر من با این کار میخواهد آشوبی بهپا کند، در صورتیکه اینطور نبود. به این خاطر بود که آقای بروجردی فوت شده بودند و کسانیکه مقلد ایشان بودند، خواستار یک نفر بهعنوان مرجع تقلید جدید بودند. مرحوم پدرم به دلیل علاقه و احترامی که به جامعه روحانیت، بهخصوص روحانیت شیعی و آقای بروجردی داشت و چون به ایشان گفته بودند که امام خمینی (ره) نایب آقای بروجردی است، اجازه داده بود که عکسها را روی علامتهای دسته نصب کنند. در روز عاشورا و شب تاسوعا، شاید صدها عکس از حضرت امام (ره) بود که به شیشه مغازهها، دست بچهها، روی علامتها، کتلها، و بیرق هیاتهای مذهبی نصب کرده بودند.»
تنش میان طیب حاجرضایی با مأموران امنیتی رژیم پهلوی از همین فعالیتهای مذهبی و باورمندیاش به روحانیت شیعه کلید خورد و در واقعه ۱۵ خرداد به اوج خود رسید. دستگاه پهلوی که پیشتر با پرداخت پول و امتیازات ویژه به طیب او و دارودستهاش را در تاریخ ۱۸ مرداد و علیه مصدق به خیابان آورده بود، اصرار داشت این بار هم طیب اعتراف کند که برای حضور اعتراضیاش در خیابان در قالب قیام ۱۵ خرداد، از امام خمینی (ره) پول دریافت کرده است. این همان اتهامی است که در صورت اعتراف به آن طیب میتوانست جان خود را نجات دهد اما او که در مقام یک معترض به اقدام رژیم پهلوی، به خیابان آمده بود، به اقدام خود باور داشت و حاضر نشد روی اعتقاداتش پا بگذارد.
«طیب» و روایتهای امروز
زندگی طیب حاجرضایی بهرغم ظرفیت دراماتیک بسیار بالایی که دارد، هنوز بهصورت مستقیم دستمایه تولید یک اثر داستانی قرار نگرفته و اکثر تولیدات مستندی که در بخشی از آنها اشارهای به او شده است، قالبی گزارشی داشتهاند. در این میان مستند «سه سال و سه روز» را میتوان یکی از آثار شاخص دانست. مستندی به کارگردانی احمد کشاورز و تهیهکنندگی مهدی مطهر که از محصولات خانه مستند انقلاب اسلامی محسوب میشود و روایتی جذاب از زندگی و زمانه طیب در آن به تصویر کشیده شده است.
«صبح اعدام» به کارگردانی بهروز افخمی که این روزها مراحل تصویربرداری را پشتسر میگذارد را میتوان جدیترین دورخیز سینمای ایران برای بهتصویر درآوردن این شخصیت تاریخی دانست. فیلمی که بهگفته افخمی اقتباسی از گزارش خبرنگار روزنامه کیهان از مراسم اعدام طیب و حاج اسماعیل رضایی است و از این منظر نمیتوان آن را هم روایتی کامل از زندگی طیب حاجرضایی دانست.
این فیلم که از محصولات مشترک سازمان سینمایی سوره و بنیاد سینمایی فارابی محسوب میشود، قرار است در جشنواره چهلودوم فیلم فجر رونمایی شود و مسعود شریف در آن ایفاگر نقش «طیب» است.
آنچه از موضعگیریهای بهروز افخمی درباره این پروژه برمیآید تمرکز او بر جنبه اعتراضی و در عین حال ایستادگی بر باورها در زندگی «طیب» است و «صبح اعدام» با همین زاویه نگاه در حال آمادهسازی برای رونمایی در فجر است؛ روایتی تاریخی از آخرین ساعتهای زندگی معترضی که بیش از هر چیز به «حسین (علیهالسلام)» باور و ارادت داشت و پای این ارادت، جانش را داد.