نامی زیبا بر تصمیم های نازیبا !

زینب خدایی، گروه اجتماعی الف،   4020623045 ۹ نظر، ۰ در صف انتشار و ۳ تکراری یا غیرقابل انتشار

«شهر هنر در شهر جدید پرند تاسیس می‌شود». اخیرا محمد‌مهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در گفتگوی ویژه خبری، با اعلام این خبر، گفت که شهرهنر در پرند به زودی محلی برای سکونت هنرمندان، نویسندگان و روزنامه‌نگاران خواهد بود.

گویا بنا به گفته وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، برنامه تامین مسکن ملی هنرمندان قرار است در شهری اجرایی شود که حدودا 35 کیلومتر ازغرب تهران فاصله دارد. آن هم درحالی که غالب هنرمندان، روزنامه‌نگاران و نویسندگان در مراکز شهر تهران مشغول به کار‌ند و بر فرضِ محالِ تمایل به مهاجرت معکوس، باید روزانه مسافتی فرسایشی را از خانه تا محل کار و بالعکس، طی کنند.

اما این تنها ایراد طرح مشترک وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و وزارت راه و شهرسازی نیست؛ کارشناسان شهرسازی معتقدند که تجمیع اصناف و طبقات خاص در یک محدوده و جدا کردن آن‌ها از بدنه جامعه، اساسا راه به جایی جز دامن زدن به شکاف‌های طبقاتی و اجتماعی نخواهد برد.

توسعه منفصل

ماجرای تمام نشدنی چالش‌های سکونت در شهرهای جدید نظیر پرند که غالبا با هدف جلوگیری از گسترش و توسعه محدوده شهر و به منظور سرریز جمعیت به خارج از تهران طراحی و ساخته می شوند، مسئله امروز و دیروز نیست. طی چند سال اخیر با افزایش هزینه‌ اجاره بها و تامین مسکن در پایتخت، سیاستگذاران و برنامه ریزان شهری برای حل معضل مسکن به توسعه منفصل و ایجاد شهرهای اقماری در اطراف تهران روی آورده‌‍‌اند. 

در جریان چنین سیاستی مردمی که دیگر توان دست و پنجه نرم کردن با گرانی های روزافزون مسکن در تهران را ندارند، ناچارند مسیرهای هر روزه چندساعته برای رسیدن به محل کار را به جان بخرند تا در انتهای روز، خوابگاهی برای به صبح رساندن شب داشته باشند. سیاستگذاران نیز خوشحال خواهند بود از اینکه به هرنحوی، چند صفر به آمار ساخت مسکن‌ اضافه‌ کرده‌اند! اما غافل از این که حل اساسی ابر بحران مسکن در تهران از مسیر بازکردن کمربند محدوده شهری می‌گذرد نه ایجاد شهرهای اقماری که با بی توجهی به اشتغال‌زایی و درآمدزایی مناسب، دستِ کمی از بیرون راندن مردم از شهر ندارد.

بهزاد عمران‌زاده رییس اندیشکده شهر ایرانی-اسلامی در همین‌باره به الف می‌گوید: «تجربه صد ساله ما در حوزه شهرهای جدید نشان می‌دهد که عموما این شهرها مبتنی بر پایگاه اقتصادی و هویتی و اجتماعی درستی بنا نشده‌اند و به جز موارد انگشت شماری موفق عمل نکرده‌ و تجربه‌های شکست خورده محسوب می‌شوند. یکی از مشکلات اساسی شهرهای جدید مثل پردیس، هشتگرد، اندیشه و پرند نیز این است که به شهرهای خوابگاهی تبدیل شده‌اند چرا که شرایط فعالیت اقتصادی و اشتغال متناسب با ساکنین در این شهرها فراهم نشده و تنها نقش سربار مادرشهر یعنی تهران را ایفا می‌کنند.»

هنوز که هنوز است خبری از مترو نیست

با همه این تفاسیر اما اخیرا وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی خبر از تاسیس شهر هنر برای سکونت هنرمندان در یکی از همین شهرهای اقماری داده است. آن هم درحالی که غالب هنرمندان، روزنامه‌نگاران و نویسندگان در مراکز شهر تهران مشغول به کار‌ اند و بر فرضِ محالِ تمایل به مهاجرت معکوس، باید روزانه مسافتی فرسایشی را در نبود حمل‌ و نقل عمومی مناسب، از خانه تا محل کار و بالعکس طی کنند.

آمارهای موجود نشان می‌دهد که روزانه بین 30 تا 40 هزار نفر بین پرند و تهران در رفت و آمد هستند. جمعیت پرند تا سال 1405 نیز چیزی حدود 700 هزار نفر برآورد شده است که این یعنی رفته رفته بر آمار گزاره اول افزوده خواهد شد. اما با این وجود از سال 1384 که مطالعات پروژه متروی پرند توسط وزارت راه و شهرسازی وقت آغاز شد، جز وعده وعید و امروز و فردا کردن‌ها خبری از راه‌اندازی و افتتاح متروی پرند نبوده است. اخرین وعده محقق نشده نیز به خرداد ماه باز می گشت که دقیقا 3 ماه از موعد آن گذشته است. 

البته به تازگی پس از ۱۸ سال  گفته شد که متروی پرند قرار است در همین روزها، در هفته دولت به بهره‌برداری برسد که موکول به اول مهر شد. اگر این خبر هم در بهترین حالت، عملی شود و به سیاهه حرف‌های باد هوا نپیوندد، باز یک سوال مهم بی‌پاسخ می‌ماند؛ اینکه اساسا چرا به جای باز کردن کمربند محدوده شهر تهران و توسعه متصل شهر، ۱۸ سال زمان، نیروی کار و هزینه‌های گزاف مادی، فرهنگی و اجتماعی صرف می‌شود تا شهرهای جدید آن هم با اما و اگرهای فراوان در خارج از محدوده شهر ایجاد شوند؟ 

حق توسعه شهر در اختیار مالکان زمین‌های شهری

مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی نیز در گزارش اخیر خود که به ارزیابی لایحه برنامه هفتم توسعه از منظر تامین مسکن برای گروه‌های کم درآمد پرداخته بود، به این موضوع اشاره کرده که نتیجه سیاست‌های مسکن در سال‌های گذشته بیرون‌راندن قشر متوسط و ضعیف از شهرها و بیشتر شدن تعداد مستأجران در شهرها بوده است: «ماجرا این است که دولت‌ها به‌جای آنکه ساخت و سازهای شهری را با اهداف کلان مسکونی-اجتماعی-اقتصادی خود همسو و همگام کنند و درصدد تأمین مسکن گروه‌های کم‌درآمد  درون شهرهای موجود باشــند، کوشیده‌اند بیرون از این شهرها (به ویژه در شهرهای جدید) اقدام به تأمین مسکن برای گروه‌های هدف طرح‌های ملی کنند نتیجه آن شده که به ‌جای آنکه دولت درصدد باشد فرصت‌های زندگی را که پیوندهای ناگسستنی با مکان زندگی دارد در شهرهای موجود و برای همه ساکنان شهرها ایجاد کند، تعمیق بخشد و یا دست کم حفظ کند، حقوق توسعه مسکونی را به صورت نامشروط در اختیار مالکان زمین‌های موجود شهری قرار داده و تأمین مسکن گروه‌های نابرخوردار را به بیرون از شهرها انتقال داده است.»

شهر هنر در خدمت جدایی‌گزینی اجتماعی

اما این تمام ابعاد پنهان تاسیس شهر هنر نیست؛ بهزاد عمرانزاده رئیس اندیشکده شهر ایرانی-اسلامی در گفتگو باالف در باره تاسیس شهری اختصاصی برای هنرمندان به مفهوم جدایی‌گزینی اجتماعی اشاره می‌کند و می‌گوید: «شهر هنر اسم قشنگی است اما به نظر می‌رسد ایجاد چنین شهری بی‌هنری محض است. در خصوص این شهر علاوه بر اینکه تمام نقدهای وارده به شهرهای حاصل از توسعه منفصل وارد است، اشکال اساسی دیگری نیز وجود دارد و آن جدایی گزینی جغرافیایی و فضایی است. جدا کردن برخی اصناف یا طبقات خاص از بدنه اصلی جامعه و متمرکز کردن‌ آن‌ها در جغرافیایی خاص، به مرور باعث جدایی‌گزینی اجتماعی می‌شود. جدایی‌گزینی اجتماعی هم باعث شکل‌گیری الگوهای رفتاری متفاوت توسط این افراد می‌شود و این الگوهای رفتاری نهایتا شکاف‌های اجتماعی موجود در جامعه را تعمیق می‌کند.
اگر قرار باشد روزنامه‌نگارها، بازیگرها، ورزشکارها و سیاستمدارها هر کدام محدوده جغرافیایی و فضایی اختصاصی خودشان را داشته باشند، به مرور الگوهای رفتاری خاصی در آن منطقه شکل می‌گیرد که همبستگی و انسجام اجتماعی را از بین می‌برد. همین‌حالا هم یکی از آسیب‌های فرهنگی اجتماعی در شهرهای بزرگ، وجود دوگانه‌های شهریِ شمال‌نشین-جنوب‌نشین است که اساسا شکاف بین دارا و ندار را بازنمایی می‌کند. اگر سیاستگذاران هم به صورت برنامه‌ریزی شده با اجرای چنین طرح‌هایی جدایی‌گزینی اجتماعی را تشدید و آسیب‌ها را دوبرابر کنند، دیگر حرفی برای گفتن باقی نمی‌ماند. یکی از شاخصه های اصلی معماری و شهرسازی ایرانی-اسلامی در طی تاریخ محله‌محور بودن بوده است. در این محله‌ها چیزی به شکل جدایی‌گزینی طبقاتی و اجتماعی به هیچ وجه وجود نداشت. ساکنین شهرها از طبقات اجتماعی و اقتصادی متفاوت در کنار هم زندگی می‌کردند و این عاملی برای تقویت همبستگی اجتماعی و حفظ احساس تعلق به محل زندگی می‌شد. در واقع شهر خوب شهری است که همه‌شمول باشد. به این معنا که شهرها و محلات شهری باید به نحوی ساخته شوند که فارغ از زبان، قومیت، مذهب و طبقه اقتصادی و اجتماعی پذیرای همه مردم باشد و این سیاست اخیر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مبنی بر تاسیس شهری مختص به اصناف خاص آن هم در شهری اقماری، در حکم جدا کردن رسمی بخشی از مردم از متن جامعه و مغایر با ویژگی همه‌شمول بودن یک شهر است.»