خودتحقیری در انتخاب معمار آرامگاه فردوسی؛ معمار فرانسوی آری، «حسین لرزاده» نه!

  4020631004 ۲۶ نظر، ۰ در صف انتشار و ۷ تکراری یا غیرقابل انتشار

«ذکاءالملک فروغی» انتظار دیدن هر طرحی را برای مقبره فردوسی داشت جز یک طرح شبیه آثار باستانی مصر! او که از مواجهه با طرح «آندره گدار» فرانسوی، برآشفته شده بود، گفت:«اهرام مصر چه ارتباطی با شاعر ایرانی دارد؟!» نهیب نخست‌وزیر کافی بود برای صدور دستور تخریب بنای نیمه‌کاره گدار. در ادامه، مقرر شد یک معمار ایرانی طرحی برای مقبره فردوسی ارائه کند. «حسین لرزاده» ۲۶ساله، همان معمار گمشده این داستان بود...

به گزارش فارس، خودتحقیری را می‌توان یک بیماری مزمن در تاریخ ایران دانست. انگار از وقتی مرزهای این سرزمین به روی مسافرانی از ینگه دنیا باز شد، ویروسی به جان بخشی از جامعه ایران افتاد که حاصلش، وادادگی در مقابل هر چیزی بود که رنگ و بوی فرنگ داشت. مرور تاریخ معاصر ایران نشان می‌دهد این ویروس در طول تاریخ نه‌تنها ضعیف نشده و چاره‌ای برای واکسینه شدن جامعه در مقابل آن صورت نگرفته، بلکه هر روز سویه جدیدی از آن در حوزه‌های مختلف رونمایی می‌شود و زخم جدیدی بر پیکر فرهنگ و تمدن ایران می‌زند. شهریورماه هر سال، یادآور جای خالی یکی از چهره‌های ماندگار حوزه معماری ایران است که در عمر ۹۸ ساله خود، بارها طعم تلخ خودتحقیری برخی افراد موثر در عرصه فرهنگ و هنر را چشید اما همچنان به فرهنگ و هنر اصیل این سرزمین وفادار ماند و تا دستان هنرمندش رمق داشت، برگ‌های زرین به کتاب معماری ایران‌زمین اضافه کرد.

نوزدهمین سالگرد درگذشت استاد «حسین لرزاده»، بهانه مغتنمی است برای بازخوانی ماجراهایی که از یک سو، با خودتحقیری غربزدگان وطنی و از سوی دیگر با اثبات حقانیت بزرگمرد عرصه معماری ایران، همراه است.

«آندره گدار»، معمار و باستان شناس فرانسوی

معمار فرانسوی کجا و آرامگاه معمار زبان فارسی کجا؟!

هزارمین سال میلاد حکیم ابوالقاسم فردوسی، مصادف با سال ۱۳۱۳، بهانه‌ای بود برای از غربت درآوردن معمار زبان فارسی. اینطور بود که اهالی حوزه فرهنگ و ادب ایران از چند سال قبل به تکاپو افتادند برای اجرای برنامه‌ها و طرح‌های ویژه، تلاش‌هایی که حاصلش برگزاری جشن‌های هزاره فردوسی با دو خروجی مهم بود؛ یکی، برگزاری کنگره علمی ادبی با حضور ۴۰ نفر از دانشمندان و ادیبان ایرانی (ازجمله بدیع‌الزمان فروزانفر، محمدتقی بهار، عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی و...) و ۴۰ نفر از ایران‌شناسان برجسته از ۱۷ کشور و دیگری، ساخت مقبره فردوسی در منطقه طوس.

ایده ساخت یک آرامگاه آبرومندانه برای حکیم سخن البته از قبل‌تر شکل گرفته بود؛ از سال ۱۳۰۱ و پایه‌گذاری انجمن آثار ملی. پیگیری‌های اعضای انجمن، چند سالی طول کشید و عاقبت در سال ۱۳۰۴، طرح اولیه بنای آرامگاه فردوسی پایه‌ریزی شد. حالا نوبت انتخاب معمار برای این طرح بزرگ ملی بود که خودش ماجراها داشت و چند سال زمان برد. بعد از اینکه چند معمار ایرانی ازجمله «کریم طاهرزاده بهزاد» طرح‌هایی برای ساخت مقبره ارائه دادند، در کمال تعجب، قرعه فال به نام «آندره گُدار»، معمار و باستان‌شناس فرانسوی افتاد که در سال ۱۳۰۷ به دعوت دولت وقت، برای راه‌اندازی اداره باستان‌شناسی وارد ایران شده بود!

طرحی که آندره گدار برای مقبره فردوسی اجرا کرده بود

اهرام مصر چه ارتباطی با شاعر ایرانی دارد؟!

گدار گرچه در سال‌های بعد و به‌واسطه آشنایی و انس با فرهنگ ایرانی، یادگارهای ارزشمندی در حوزه معماری ایران ازجمله ساختمان قدیمی کتابخانه ملی در خیابان سی تیر و آرامگاه حافظ در شیراز از خود به جا گذاشت، اما وقتی در سال ۱۳۱۰ و در یکی از اولین ماموریت‌های مهمش، عهده‌دار ساخت مقبره فردوسی شد، نتوانست از این آزمون مهم، سربلند بیرون بیاید. معمار فرانسوی براساس طرحی که آماده کرده بود، کار ساخت مقبره را تا نیمه هم پیش برد اما با ورود نخست‌وزیر به ماجرا، نقشه‌هایش نقش بر آب شد.

با توقف عملیات ساخت عمارت موردنظر گدار، قرار شد یک معمار ایرانی برای ساخت آرامگاه فردوسی، طرح ارائه کند

«ذکاءالملک فروغی»، که همزمان ریاست انجمن آثار ملی را هم برعهده داشت، انتظار دیدن هر طرحی را برای مقبره فردوسی داشت جز یک طرح شبیه اهرام مصر! اینطور بود که در مواجهه با طرح آندره گدار، برآشفته شده و گفته‌بود: «اهرام مصر چه ارتباطی با شاعر ایرانی دارد؟!» نارضایتی و نهیب نخست‌وزیر کافی بود برای صدور دستور تخریب بنای نیمه‌کاره گدار. در ادامه، جلسه‌ای برای چاره‌جویی درباره سرنوشت مقبره فردوسی در انجمن آثار ملی تشکیل شد و اعضای انجمن که انگار تازه یادشان افتاده بود معماران چیره‌دستی در ایران وجود دارد، تصمیم گرفتند یک معمار ایرانی طرحی برای مقبره فردوسی ارائه کند.

«حسین لرزاده»، چهره ماندگار معماری ایران در جوانی

وقتی جوان ۲۶ ساله ایرانی، جایگزین «آندره گدار» می‌شود

حالا چه کسی قرار بود بار زمین مانده آندره گدار فرانسوی را بردارد؟ اسم «حسین لرزاده» ۲۶ ساله که از گلدان بیرون آمد، هیچ دستی در انجمن آثار ملی به مخالفت بالا نرفت. بعد از تجربه تلخ اولیه در ساخت مقبره فردوسی، چشم‌ها انگار برای دیدن توانمندی‌های معماران ایرانی، شست‌وشو شده بود. کارنامه لرزاده جوان هم البته آنقدر پر و پیمان بود که جایی برای چون و چرا باقی نمی‌گذاشت. تعمیر عمارت محروقه مجلس شورای ملی و اجرای سردر دارالفنون، دو تجربه ارزشمندی بود که برای اثبات مهارت و شایستگی او کفایت می‌کرد. لرزاده را «ارباب کیخسرو شاهرخ»، نماینده اقلیت زرتشتی در مجلس شورای ملی به انجمن آثار ملی معرفی کرده بود که شاهد هنرنمایی معمار جوان داستان ما در تعمیر عمارت سوخته مجلس بود؛ کاری که مهندس «فورد» فرانسوی در انجامش ناکام مانده بود...

کتاب خاطرات خودنوشت استاد حسین لرزاده

«فورد» فرانسوی: اگر لرزاده ساختمان مجلس را تعمیر کند، از ایران می‌روم

قبل از ادامه داستان لرزاده و مقبره فردوسی، خالی از لطف نیست گریزی بزنیم به ماجرای هماوردی او با یک معمار فرانسوی دیگر. ماجرا به آتش گرفتن بخشی از مجلس شورای ملی برمی‌گردد که بنا بر قاعده «مرغ همسایه، غاز است»، باز هم سر و سامان دادن به آن، به یک معمار خارجی سپرده شده بود؛ این بار، مهندس «فورد» فرانسوی. این ماجرا در کتاب «ماجرای معماری سنتی ایران در خاطرات استاد حسین لرزاده»، به این شرح آمده: «مجلس شورا آتش گرفته بود و قسمتی از آن سوخته بود. همین بود که سر و کله قربان قصری معمار پیدا شد تا مرا ببرد عمارت محروقه را تعمیر کنم. پس از آتش گرفتن مجلس، برای تعمیرات،‌ قربان قصری گرفتار مهندسی شده بود به اسم مسیو فورد. گویا فرانسوی بود. به دستور وی، ساختن سقف سالن بزرگ تنفس را شروع کرده بودند. وقتی که مرا بردند، مسیو فورد، سقفی ساخته بود فلزی و هر چه به او گفته بودند که این اسکلت ضعیف است، قبول نکرده بود و طاق را زده بود. من هم که رسیدم، همین را به او گفتم اما قبول نکرد.

استاد لرزاده و چند نمونه از آثار چشم نوازش(مسجد اعظم قم، کاخ مرمر، سردر دارالفنون و مسجد سپهسالار)

مدتی که گذشت،‌ سقف شکم برداشت. داشت خراب می‌شد و می‌ریخت، مهندس فورد هم قبول نمی‌کرد که کار، خراب است. انگار غرورش بود که داشت فرو می‌ریخت. و شکایت کرده بود که اینها مرا نمی‌خواهند و از کارم عیب می‌گیرند، اما سقف دیگر شکاف برداشته بود. در جلسه‌ای که تشکیل شد، چند نفر وکیل مجلس بودند و قربان قصری و من. دیگر کار از کار گذشته بود، باید فکر چاره می‌شد. کار را سپردند به من. گفتم که از سابقه کار خبر ندارم ولی خطر، حتمی است. نمی‌خواستند ساختمان را خراب کنند، باعث آبروریزی می‌شد. به من گفتند که نمی‌خواهیم کار ساخته را خراب کنیم. گفتم بدون تخریب، از فرو ریختن سقف جلوگیری می‌کنم به شرط آنکه اختیار تام داشته باشم. اختیار تام دادند. لوازم که آماده شد، وسط سقف را چوب زدم و از پشت شروع کردم به زدن خرپا...»

خلاصه لرزاده جوان، یک خرپای چوبی زیر سقف زد. بعد از نصب خرپا، با جک، سازه فلزی را بالا بردند و سقف، ۲۰ سانتی‌متر بالا رفت و فضا برای انجام تعمیرات فراهم شد؛ آن هم بدون تخریب سازه قبلی. پایان این ماجرا هم، حکایت جالبی است که خواندنش از قول خود استاد لرزاده، شیرین‌تر است: «مهندس فورد، حیرت کرده بود. باور نمی‌کرد که از عهده کار برآیم. گفته بود اگر لرزاده این سقف را بالا ببرد، من دیگر ایران نمی‌مانم. من سقف را بالا بردم و مهندس هم به قولش وفا کرد و از ایران رفت»...

مقبره فردوسی با طرح حسین لرزاده در مرحله سنگ کاری

آرامگاه چشم‌نواز ایرانی برای شاعر پرآوازه ایرانی

لرزاده ۲۶ ساله در سال ۱۳۱۱ مأمور ساخت مقبره فردوسی شد. ذکاءالملک فروغی در بازدیدی که از محل مقبره داشت، به لرزاده تاکید کرده بود: «باید مقبره را به سبک ایرانی هخامنشی بسازی.» لرزاده هم با درس گرفتن از تجربه گدار، ابتدا طرحی به‌صورت ماکت آماده کرد و پس از تصویب آن، شروع به کار کرد. معمار جوان باانگیزه تهرانی را در آن ماموریت بزرگ، گروهی از بهترین‌های زمان در رشته‌های مختلف هنری و ساختمانی، همراهی می‌کردند که همگی برای بنا کردن آرامگاه حکیم طوس، سنگ‌تمام گذاشتند؛

یک تصویر از مراحل اولیه ساخت مقبره فردوسی(در شرح تصویر، ارباب کیخسرو شاهرخ، نماینده مجلس شورای ملی، در کنار حسین لرزاده معرفی شده است)

عمادُ‌الکتّاب قزوینی، استاد مسلّم خوشنویسی، با خط خوش بی‌نظیرش، بنای مقبره فردوسی را جلوه دیگری بخشید. «عباس دهشیدی» و «غلام‌علی دهشیدی» کار کوره‌پزی عمارت فردوسی را برعهده گرفتند. حجّار مقبره حکیم طوس هم، «حسین حجّارباشی زنجانی» معروف به «حسین ترکه» بود که پیش از آن، حجّاری کاخ «شهوند» را انجام داده‌بود. با عشق و همتی که آن مجموعه هنرمند و چیره‌دست به خرج داد، مقبره فردوسی در مدت ۱۸ ماه تکمیل و برای جشن هزاره فردوسی در سال ۱۳۱۳ آماده شد.

تصویر آرامگاه فردوسی در روز افتتاح در سال ۱۳۱۳

آرامگاه باشکوه حکیم ابوالقاسم فردوسی؛ امروز

حالا بشنوید از احوالات مهمانان مراسم، وقتی به بازدید از بنای آرامگاه فردوسی در طوس رفتند. آن مقبره باشکوه، چنان چشم مهمانان را خیره کرده و تحسین‌شان را برانگیخته بود که با تردید سراغ ارباب کیخسرو رفتند که نماینده مجلس شورای ملی در پروژه ساخت این مقبره بود و از او سؤال کردند این بنای چشم‌نواز، حاصل هنر و مهارت معماران ایرانی است یا خارجی؟ آقای نماینده در جواب آنها، صاحب کار را فراخواند و با معرفی او به حاضران، با افتخار گفت: «این عمارت به دست یک معمار ایرانی به نام حسین لرزاده ساخته شده است.»

مدالی که در سال ۱۳۱۳ به پاس زحمات حسین لرزاده در طراحی و ساخت مقبره فردوسی از طرف انجمن آثار ملی به او اهدا شد

ماجرای آن دیدار، در خاطرات خودنوشت مرحوم استاد لرزاده هم، ثبت شده است: «مرا احضار کردند. با لباس کار به آنجا رفتم و به سؤالات آن‌ها پاسخ دادم و مورد تشویق نخست‌وزیر، ذکاءالملک فروغی قرار گرفتم.» خیلی طول نکشید که هنرنمایی لرزاده در طراحی و ساخت آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی، با جوایز معنوی ارزشمندی، ماندگار شد. انجمن آثار ملی با صدور حکمی که به امضای نخست‌وزیر رسیده‌بود، از خدمات حسین لرزاده در ساخت آرامگاه فردوسی تقدیر کرد. علاوه‌براین، یک قطعه مدال فردوسی هم به معمار جوان اهدا شد.

کاخ «مرمر»(استاد لرزاده در زمان پهلوی اول، گنبد این کاخ را ساخت)

به‌روز‌رسانی سیستم تهویه کاخ مرمر؛ خارجی‌ها گفتند نمی‌شود اما لرزاده انجامش داد

ماجرا‌های استاد لرزاده با خودتحقیر‌های داخلی، به این دو تجربه درخشان، ختم نشد و چند سال بعد، مسؤولانی که از‌امید بستن به خارجی‌ها راه به جایی نبرده بودند، دوباره دست نیاز به سمت او دراز کردند. ماجرا از این قرار بود که مدتی بعد از به قدرت رسیدن محمدرضا پهلوی، شاه دستور داد در کاخ مرمر، شوفاژ و تهویه تعبیه شود. رجال حکومتی و متولیان رتق و فتق امور دربار، این بار هم طبق معمول، در قدم اول به سراغ مهندسان خارجی رفتند و از آن‌ها خواستند دستور وارده را انجام دهند اما هیچ‌کدام از آن‌ها قبول نکردند! درباریان که علت را پرسیدند، مهندسان اروپایی گفتند: حیف این گچ‌بری‌ها و سنگ‌های نفیس است که خراب شوند. ازآنجاکه ناچاریم برای کار گذاشتن لوله‌ها، کف اتاق‌هایی که سنگ شده است را بکنیم، بعد از تعمیر، سنگ و نما دو دست می‌شود...

چند نما از فضای داخلی و تزیینات کاخ مرمر

القصه، وقتی مهندسان پرمدعای خارجی حاضر نشدند زیر بار چنین ماموریت حساسی بروند و نماینده‌های دربار مستاصل ماندند که چه کنند با امر همایونی، تازه یاد معمار زبردستی افتادند که در گوشه‌ای از جنوب پایتخت، بی‌سر و صدا مشغول خلق آثار خیره‌کننده بود. سراغ لرزاده که فرستادند و ماجرا را شرح دادند، باز هم ناجی آن‌ها شد. استاد که سال ها قبل و در زمان پهلوی اول، گنبد کاخ مرمر را در اوج زیبایی طراحی کرده و ساخته بود، قبول کرد سفارش را انجام دهد؛ بدون اینکه نمای دیوار‌ها و سنگ‌فرش اتاق‌های کاخ مرمر خراب شود.

استاد «لرزاده» در اواخر عمر

معمارباشی را به اجبار سر کار‌های حکومتی می‌بردند

البته معمار جوان قصه ما که خیلی زود پا جای پای اساتید بزرگش گذاشته و در عالم معماری، سری میان سر‌ها درآورده بود، دل خوشی از حضور در کار‌های حکومتی نداشت و ترجیح می‌داد همچنان با طراحی مساجد و تزیین این خانه‌های نورانی با هنر بی‌نظیرش که تا آخر عمرش به ۸۴۲ مسجد رسید، «معمار محراب‌ها» باشد. «شهناز لرزاده»، دختر استاد لرزاده درباره نارضایتی پدرش از حضور در کار‌های حکومتی اینطور می‌گوید: «آقا را به زور سر کار‌های حکومتی بردند و به عنوان معمار استخدام کردند. چاره‌ای نبود، باید می‌رفت اما هیچ‌وقت پولی را که از اداره می‌گرفت، به خانه نمی‌آورد و خرج زندگی و خورد و خوراک خانواده نمی‌کرد. می‌گفت: این پول‌ها شبهه دارد. من نمی‌دانم چیه و از کجا آمده...

چند نما از شاهکار استاد لرزاده در مسجد سجاد(ع)(گیتی سابق)

نزدیک پیروزی انقلاب، باز از اداره فرستادند دنبال آقا که بیایید برای همکاری. آقا گفت: نمی‌توانم. دیگر توانایی ندارم... آن ایام آقا با پول خودش ماشین خریده بود و راننده هم داشت. اما وقتی به اداره جواب منفی داد و گفت دیگر همکاری نمی‌کند، آن ماشین شخصی‌اش را برد و تحویل اداره داد تا کسی فکر نکند ماشین را با پول اداره خریده و دارد از آن سوءاستفاده می‌کند.»

چند نما از فضای داخلی و تزیینات کاخ مرمر

وقتی یک مقنی ساده، هم‌دست لرزاده در کاخ مرمر شد

اما ماجرای به‌روز‌رسانی سیستم تهویه کاخ مرمر به کجا رسید؟ استاد حسین لرزاده در کتاب خاطراتش به تفصیل درباره این سفارش کار خاص، توضیح داده است. معمار جوان اما پخته آن روز‌ها، برای باز کردن گره سیستم شوفاژ و تهویه کاخ مرمر، دست به دامن مهارت‌ها و قلق‌های معماری سنتی ایران شد و سراغ یک مقنی کاربلد و البته لاغراندام فرستاد. استاد، ابتدا مسیر لوله‌کشی را در اتاق‌ها معین کرد و بعد، از مقنی لاغراندام خواست که جای لوله‌ها را در زیرِ زمین سوراخ کند؛ درست مثل یک موش! و به او تأکید کرد؛ هرچه باریک‌تر، بهتر. مقنی قانع و باصفا در جواب درخواست استاد لرزاده، فقط یک جمله گفت: «معمارباشی! اگر این کار را انجام بدهم، یک لحاف‌کرسی برایم می‌خری؟» استاد لرزاده هم، فراتر از خواسته مقنی را به او وعده داد و گفت: «اگر درست انجام دهی، برایت یک دست لباس هم می‌خرم.»

جای لوله‌ها مشخص شد و مقنی در همان مسیر و طبق نقشه استاد، راه باریکی برای نشاندن لوله‌ها حفر کرد. از اتاق‌های مجاور هم که سنگ‌فرش نبود، با حفر کانال، لوله‌ها وارد و جاگذاری شد. به‌این‌ترتیب، با درایت استاد لرزاده در استفاده از قواعد معماری سنتی ایرانی، کار محال مهندسان خارجی، ممکن شد و بدون اینکه تخریبی در کاخ مرمر صورت بگیرد و خراشی به سنگ‌فرش اتاق‌ها و تزیینات زیبا و گرانقیمت دیوار‌ها وارد شود، لوله‌کشی‌های لازم برای نصب شوفاژ و سیستم تهویه به‌روز انجام شد. معمارباشی کاردرست داستان ما هم در پایان کار، از جیب خودش یک لحاف‌کرسی برای مقنی زبر و زرنگ خرید.»