نوبل صلح، بردگی فکری و سرگیجگی «ور»ها!

حسین علی زاده، گروه فرهنگی الف،   4020719026 ۹ نظر، ۰ در صف انتشار و ۹ تکراری یا غیرقابل انتشار

پس از گذشت ۵ روز از اهدای جایزه نوبل صلح به «نرگس محمدی»، دو رهبر  فکری و سیاسی اصلاحات، یعنی عبدالکریم سروش و سید محمد خاتمی هنوز به آن واکنشی نشان نداده اند. برای اطمینان بیشتر در گوگل جستجو می کنم: «سروش، نرگس محمدی»؛ تا ببینم دکتر سروش در گوشه و کنار چیزی  درباره این نوبل گفته است؟؛ اولین نتیجه این است: مجموعه «شام ایرانی» میزبان «نرگس محمدی» اثر «سروش صحت» نشر هنر اول ! 

 نتیجه جستجو درباره خاتمی هم چنانکه قابل پیش بینی بود، منفی است.  نه خاتمی و نه سروش هیچکدام این جایزه را تبریک نگفتند. دستکم هنوز؛ اما چه باک؟! به جای همه این ها مهدی نصیری هست ! 

آقای خاتمی در سالهای دور هم در واکنشی غیر قابل انتظار و خارج از جو راه افتاده در آن زمان جایزه نوبل صلح را در مقایسه با نوبل ادبی و علمی، سیاسی و غیر مهم دانسته بود و حتی به شیرین عبادی توصیه کرده بود توقعات دنیای اسلام را در نظر بگیرد. عبدالکریم سروش نیز مدت ها قبل درباره اصل حجاب مواضعی ناخوشایند از نظر مخالفان داشت و این اواخر نیز به صراحت از مطرح کردن امثال گلشیفه فراهانی در فضای سیاست به شدت انتقاد کرده بود.

آنچه برای نگارنده در این سکوت معنادار سروش و خاتمی و ذوق زدگی و هیاهوی امثال مهدی نصیری ها وجود دارد و شایسته تامل است تفاوت استقلال فکری و بردگی فکری است. با همه انتقاداتی که در حوزه فکر و سیاست به عبدالکریم سروش و سید محمد خاتمی وارد شده است می توان گفت آنان در بزنگاه های مهم خاصی که هواداران نیازموده و کم اطلاع شان انتظار موضع گیری شدید و داغ داشته اند، با جوزدگی هواداران شان در زمینه های مختلف جاری در اجتماع و سیاست ایران همراهی نکرده اند، رفتاری که به نظر می رسد جدا از تمامی اختلاف نظرهای سیاسی، گمشده این روزهای جامعه ایران باشد. شاید با نظر به اهمیت همین اصل یعنی «استقلال فکر» است که رهبر انقلاب نیز بارها به خصوص در موسم انتخابات بر این نکته تاکید کرده اند که حتی افراد اهل تشخیص و بی غرضی که جمهوری اسلامی و شخص ایشان را هم قبول ندارند درباره مسال مختلف بی تفاوت نباشند و آزادمنشانه از رای و سخن خود بگویند.

نکته مهم تر دیگر اینکه به نظر می رسد این روزها با سرعت عجیبی صف بندی های پیشین سیاسی و فرهنگی در کشور در هم رفته و به هم ریخته است یا دستکم  دیگر نمی شود گفت چه کسی یا کسانی کدام «ور» کدام ماجرا هستند؟! انگار «ور»های ماجرا هم سرگیجه گرفته اند! این پریشانی ظاهری شاید چندان هم بد نیست. اولا نشان می دهد ظاهرا صف بندی های مهم تری هم بوده که در سالهای طولانی قبل مجال ظهور نداشته. ثانیا فرصت و محملی است برای تخلیه ذهن از تمام مفاهیم قالبی و منجمد شده . وقتی تمام این سنگواره ها بشکنند حقیقت آزاد می شود.