دکتر رضا چهرقانی به مناسبت ۲۰ مهر روز بزرگداشت حافظ در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: حافظ از این جهت به لسانالغیب معروف شده که یک خاصیت آیینگی و آیینهگون در شعر او وجود دارد که هر کس به غزلیات وی نگاه میکند درخواستهای درونی خود را در آیینه آنها میبیند و میتواند پاسخ سؤالاتش را از حافظ بگیرد.
وی ادامه داد: دلیل این که چرا این غزلیات بهصورت آیینه شده، وجود عنصری به نام ایهام است که باعث میشود برداشتهای گوناگون و متفاوت و حتی گاهی متناقض از غزلیات حافظ شود و محتواهای متفاوت و متعارضی از آنها بیرون بیاید.
این استاد دانشگاه عنوان کرد: چند عنصر در شعر حافظ وجود دارد که مهمترین آنها ایهام است، ایهام به این معناست حافظ کلماتی را در شعر خود استفاده کرده که دو پهلو یا چند پهلو هستند، یعنی معانی گوناگونی دارند و شبکهای از واژگان را ایجاد میکنند، ما از هر زاویهای این ابیات را میخوانیم یکی از آن معانی را درک میکنیم، بنابراین زمانی که افراد مختلف به غزلیات حافظ مراجعه میکنند، میتوانند خواست خود را در آن ببینند.
وی بیان کرد: نکته بعد اینکه شعر حافظ وحدت عمودی ندارد، یعنی ابیات غزلیات حافظ کاملاً مستقل از یکدیگرند و این گونه نیست که از بیت اول تا بیت پایانی غزل یک مضمون باشد، بلکه هر بیت از ابیات غزلیات او ممکن است به یک موضوع جداگانه اشاره کند، یک بیت ممکن است مربوط به غم و اندوه باشد، بیت دیگر در راستای امید باشد، بیت دیگر در مورد مسائل اجتماعی باشد و به همین ترتیب تا پایان غزل ادامه داشته باشد، به همین دلیل وقتی کسی غزل را از آغاز تا پایان میخواند یک یا دو بیت آن با مضمون و منظوری که در ذهن خواننده است منطبق میافتد و او احساس میکند پاسخ خود را از حافظ دریافت کرده است.
این استاد ادبیات خاطرنشان کرد: شعر حافظ نه تنها دارای دو لایه باطن و ظاهر است، بلکه میتوان گفت غزلیات حافظ چند لایه هستند و با هر خوانش یکی از این لایهها بر خواننده حرفهای و متخصص آشنا به ادبیات مکشوف میشود، حافظ ممکن است در رو ساخت خود به یک مسئله بنایی و تغزلی اشاره کرده باشد اما در ژرفای خود به یک پدیده اجتماعی توجه کرده باشد و در بطن غزل نیز یک پدیده اجتماعی یا یک مقوله عرفانی را طرح کرده باشد، بنابراین شعر حافظ از لایههای متعددی تشکیل شده و یک روساخت و یک ژرف ساخت دارد که باید بتوان این دو را از هم تفکیک کرد.
وی تأکید کرد: زمانه حافظ زمانهای پر آشوب بوده و دائماً قدرت دست به دست میشده است، یعنی حاکمان شیراز دائم در حال جابهجا شدن بودند و حکومتها فرو میافتادند و حکومت دیگری بر میآمد. با روی کار آمدن امیر مبارز الدین، سختگیریهایی در جامعه اتفاق افتاد که حافظ دست به خلق شخصیتی تحت عنوان محتسب زد که به آزار مردم روی آورده، در حریم خصوصی مردم وارد میشود و دائماً در حال مجازات کسانی است که از قوانین او تخطی میکنند.
حافظ و نقد اجتماعی به زبان کنایه
چهرقانی یادآور شد: بنابراین از یک سو مسائل اجتماعی و سیاسی حافظ را تحت تأثیر قرار داد، از سویی دیگر حافظ نمیتوانست با زبان صریح از مسائل موجود در جامعه انتقاد کند و به ناچار به زبان کنایه و رمزآمیز روی آورد و به نقد اجتماعی پرداخت.
وی اظهار کرد: مباحثی از قبیل ساختار قدرت و انتقاد از فرهنگ عمومی جامعه نیز در شعر حافظ وجود دارد، یعنی حافظ در شعر خود شکلگیری یا گسترش فرهنگ دروغ، ریا، نفاق و دو رویی را نکوهش کرده و به طبقات مختلف اجتماعی که به نوعی گسترشدهنده این فرهنگ هستند حمله کرده است.
استاد دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره) افزود: برای مثال حافظ در غزلیات خود از صوفیان ناصاف و ناراست انتقاد کرده است، نقد صوفی بعد از حافظ تبدیل به یک سنت ادبی در ادبیات ما شد و در شعر دیگران هم تکرار شد، برای مثال حافظ میگوید «صوفی شهر بین که چون، لقمه شبهه میخورد/ پاردمش دراز باد، آن حیوان خوش علف».
وی عنوان کرد: هم چنین حافظ از زاهدان خشک یا زاهدان ریاکار و از جاسوسیهایی که شهروندان علیه یکدیگر برای حکومت انجام میدادند نیز انتقاد کرده است، برای مثال میگوید «گر خود رقیب شمع است، اسرار از او بپوشان/ کان شوخ سر بریده، بند زبان ندارد».
این استاد دانشگاه بیان کرد: یا برای نمونه حافظ در غزلیات خود اشاره میکند به اینکه در زمانهای که چنین است انسان باید کنج عزلت بگزیند و راه خود را برود و میگوید «در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است/ صراحی می ناب و سفینه غزل است، جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است/ پیاله گیر که عمر عزیز بیبدل است»، این ابیات اشاره دارند به اینکه حتماً مسیرت را تنها طی کن و نشاندهنده این هستند که حافظ در زمانهای پر از ناراستی، نابهسامانی، آشوب و دگرگونی زندگی میکرده و بنابراین همین مطالب هم در شعر حافظ بازتاب پیدا کرده است.
وی خاطرنشان کرد: در رابطه با روایی بودن اشعار حافظ باید گفت که همه غزلهای او از این حیث شبیه هم نیستند، البته غزلهایی از حافظ هست که یک ساختار روایی در آنها وجود دارد و در واقع گویی شاعر دارد یک ماجرا و داستان را در خلال غزل خود روایت میکند، علیرغم اینکه در ظاهر گویا این انسجام روایی در آن وجود ندارد.
چهرقانی تأکید کرد: تعبیری که برای غزل حافظ استفاده میشود نظم پریشان است، یعنی از یک سو احساس میشود هیچ نخی این ابیات را به هم پیوند نزده است، از یک سو هم غزلیات حافظ انسجام درونی خیلی محکمی دارند و یک روایت در آنها دنبال میشود، برای مثال داستان خلقت انسان در یک غزل از غزلیات حافظ کانون روایت قرار گرفته است، حافظ میگوید «دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/ واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند/ بیخود از شعشعه پرده ذاتم کردند/ باده از جام تجلی صفاتم دادند» و تا انتهای غزل یک مکاشفه و شهود روایت شده است.
وی در پایان اظهار کرد: هم چنین حافظ غزل دیگری دارد که میگوید «دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند/ گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند/ آسمان بار امانت نتوانست کشید/ قرعه کار به نام من دیوانه زدند»، در این ابیات نیز دقیقاً داستان خلقت انسان و عرضه امانت به انسان که در قرآن کریم هم ذکر شده روایت میشود.