گروه تعاملی الف - رئوف پیشدار:
بار دیگر خانمی با یک طرز فکر مشخص مثل قبلیها، عملا در تلویزیون گفته است هر کس نمیتواند در کشور زندگی کند، بردارد و برود! البته این خانم به سخنانش علاوه کرده که مملکت مال حزب الهیها است. اینکه حزب الله چیست و حزبالهی کیست، سخن بسیار گفته شده و اگر قائل به تعاریفی باشیم که در معارف دینی گفته، شنیده و خواندهایم، همين یک سخن حتی اگر از روی احساسات کنترل نشده بیان شده باشد، با زیربناهای فکری ما که خود را مسلمان میدانیم و بر طبق سیره رسولالله صلی الله علیه و آله باید اهل مدارا و صلاح و خير و اخلاق حسنه و با جاذبه بالا باشیم، در تضاد است.
مشابه آن خانم با آن طرز فکر کم نیستند که از آن جمله تفکرات داعشی و همان باوری است که فلسطین را اشغال کرده است. خود بزرگ و حق دیدن و نفی دیگران! دیکتاتوری داشتن است که در کارهای داعش و صهیونیستها دیدیم و میبینیم. محل تاسف بسیار است که تلویزیون به رغم جایگاهی که برای خود به عنوان «رسانه ملی» قائل است، نه فقط به این طرز نگاه میدان میدهد،. بلکه به نشر و ترویج آن میپردازد. باور تعلق کشور به یک باور! کشور را به سمت دیکتاتوری میکشاند که نه فقط با اسلام که با اصول اساسی و پایهای جمهوریت در تضاد و تقابل است. ایران سرزمینی با تاریخی کهن و متعلق به همه ساکنان آن از هر دین و مذهب و فکر و باور به عنوان «یک ملت» است و همه در آن دارای حقوق یکساناند.
دیکتاتوری و رفتارهای دیکتاتورمنشانه چه از ناحیه اکثریت و چه اقلیت، ثبات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی یک کشور را فرو خواهد پاشید. آنچه در کشور باید حاکم باشد و همگان از صدر تا ذیل به آن تن داده و به آن عمل کنند «قانون» است و لاغیر! کشور را نمیتوان بنا به سلیقه اداره کرد، کشور را نمیتوان آنطور که عدهای گمان میکنند، ملوک الطوایفی اداره کرد که اگر چنین باشد باید به کسانی هم که مثل آنها فکر نمیکنند این حق داده شود که به میل و تشخيص خود عمل کنند که آن وقت خواهید دید سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. نظم و زیست همگانی زیر سایه قانون، اساس زندگی است. قانون گذار باید پاسدار قانون باشد و تکلیف ضابطین، حفاظت از قانون است.
کشور درگیر التهابات زیادی در عرصههای مختلف است. در چنین شرایطی آنهم در حالی که فرصت و امکان بیان نظرات مختلف در تلویزیون برای همه ی صاحبان افکار و سلایق فراهم نیست، سخنانی که از خانم موصوف شنیدیم و از زبان دیگران با ادبیات مشابه نیز بارها شنیدهایم، چیزی جز تزریق التهاب بیشتر به جامعه و انحراف افکار عمومی از مسائل و مشکلاتی بسیاری نیست که مردم با آن روبرو هستند و آن انزوای روزافزون کشور و خالی شدن روز به روز بیشتر سفره مردم است.
خطری که باید به آن توجه داد، این مهم میباشد که چنانچه از این نوع ماجراها درسآموزی نشود، که طی سالها نشده است، و فضای سیاسی به نحوی سامان درست ضدخودسری نیابد، تجربه تاریخی نشان میدهد این رفتار بازتولید شده و روزی گریبان شادکامان این گونه روندها را نیز خواهد گرفت. این نوع رفتارها به مانند بومرنگ به سمت تولیدکنندگان آگاه یا ناآگاه با سرعت و شتاب بیشتری برخواهد گشت و جریانی فاشیستی در کشور راه خواهد انداخت که کسی قادر به جلوگیری آن نخواهد بود. پذیرش حاکمیت مردم معنایی جز این ندارد که مردم با هر طرز فکر و نظر در چهارچوب قانون حق حیات دارند و تمایلات سیاسی هم جزئی از آن است و وظیفه حاکمیت حفاظت از آن میباشد که در آرای مردم تجلی پیدا میکند.
اینکه مرگ بر این و آن از چه زمانی وارد ادبیات سیاسی ما شد، و اینکه فقط من! بی خیال مردم، مردم رعیت اند! هر کی نمیخواهد جمع کند و از این کشور برود، کی حاکم بر جامعه شد، باید موضوع یک تحقیق علمی باشد. این حق تاریخ و حق مردمان بعد از ما است که بدانند چه کسانی و برای چه نفعی این مرگها را برای این و آن خواستند! بهایش چه بود، و مردم چگونه آنرا از جیب خود دادند و همچنان میدهند.
بحث تکذیب، تقطیع و بهانههای دیگر برای لاپوشانی باورهای داعشی نباید موجب غفلت از مباحث اساسی همچون اصلاح سامان سیاسی شود. این شعاردهندگان، تخریب کنندگان و مدعیان در جامعه نیستند که باید به آنها رسیدگی شود، بلکه این بیسامانی سیاسی است که باید درمان شود. این جریان مرگ بر این و آن گو، طی دهه ها جنگ اقتصادی علیه ملت ایران با انکار اثر تحریم و زدن سند تمامی مشکلات به نام دیگران و قبلیها، و خود پناه گرفتن در پستوها، سعی در ایجاد فضای روانی مساعد به زیان جریان مقابل خود کرده است.
ایران مُلک مشاع ایرانیها است ؛ طالبانی نیندیشید. هر کس چیزی که ما میگوییم و میخواهیم را تحمل نمیکند و نمیپذیرد و مقبول او نیست « جمع کند از کشور برود»، متاسفانه به ادبیات این جمعیت قلیل تبدیل شده است که قادر به درک این مهم نیست که ایران سرزمین مشاع و متعلق به همه ملت از همه طبقات اجتماعی و گرایشهای سیاسی و باورهای دینی و مذهبی و سبک زندگی است، و تنها «قانون» تنظیم کننده روابط عموم است و هیچ فرد و مقام و تشکیلاتی نمیتواند عرصه حیات و آزادی و شرافت را بر این مردم تنگتر کند. در جهانی که روابط انسانها در آن روز به روز نزدیکتر میشود و انسانها به یک سرنوشت مشترک دست یافتهاند، تفکر بسته همه باید مثل من اقلیت! فکر کنند، پذیرفتنی نیست.