۱- مجبور شدن رژیم اسراییل به پذیرش آتش بس، امکان یک ارزیابی اولیه از روند کلان نبرد طوفان الاقصی را فراهم می کند. شکست بزرگ ۱۵ مهر در حال تثبیت است و رژیم ظاهرا به سختی، اما ناگزیر، در پی راهی است که با آن کنار بیاید.
۲- پذیرش آتش بس در این مرحله به معنای آن است که رژیم مطمئن شده نمی تواند با راهبرد نظامی کنونی هدف نسبتا ساده ای مانند آزادسازی اسرا را هم محقق کند چه رسد به هدف خیال پردازانه ای همچون نابودی حماس که روز نخست به عنوان هدف اصلی جنگ رسما اعلام شد.
۳- گرچه اکنون رژیم به خیال خود در حال استفاده از فرصت آتش بس برای رهگیری ترددهای نظامی حماس با هدف پی بردن به مکان بقیه اسراست و برای حمله جدیدی به جنوب نوار غزه و کرانه باختری نیز آماده می شود، اما سیستم نظامی-امنیتی رژیم اکنون بیش از ‘استراتژی تداوم’، به دنبال ‘راه خروج’ است.
۴- بیش از ۴۰ روز جنگ نشان داده هدفگذاری نابودی حماس در غزه بیشتر یک رویای سیاسی است تا یک هدف واقعی نظامی. ارتش دریافته تصمیم روز اول کاملا احساساتی اتخاذ شده و تحقق آن حتی با هزینه گزاف ممکن نیست. روی زمین غزه، رژیم کاملا عاجز شده است.۵- رژیم از وقتی وارد غزه شده ۱۰ درصد کل توان زرهی خود را از دست داده، چند صد کشته فقط از تیپ گولانی متحمل شده، قادر به تکمیل محاصره شهر غزه نبوده و در تخلیه شهر ناکام مانده، به هیچ تونل یا اتاق فرماندهی و کنترل مقاومت هم دست نیافته است. این نه تقریبا، که تحقیقا هیچ است!۶- عملیات بیمارستان شفا تیرخلاص را به این ارزیابی زد که مسئله حماس در غزه راه حل نظامی دارد. رژیم تصور می کرد در بیمارستان اتاق عملیات حماس را بیابد، اسرا را آزاد کند و به هاب همه تونل ها و هواکش آنها دست پیدا کند. عملا اما در شفا با غافلگیری تقریبا به اندازه ۷ اکتبر مواجه شد.
۷- حالا رژیم در پی راهی است که بتواند جنگ را در میان مدت اداره کند. شواهد بسیار کمی از این مسئله در دست است که اسراییل آماده خاتمه درگیری باشد. در واقع بن بست بی سابقه ای ایجاد شده: هم می دانند به نتیجه نمی رسند و هم مجبورند ادامه بدهند.
۸- در بیرون نوار غزه اما، مقاومت امریکا را مطمئن کرده تهدید گسترش درگیری معتبر است و تا زمانی که ناموس مسلمین در غزه زیر آتش است جان امریکایی ها ایمن نخواهد بود. مقاومت همزمان با ایجاد بن بست برای رژیم روی زمین غزه، جغرافیای منطقه را برای امریکا کاملا ناامن کرده است.
۹- در عراق گروه های مقاومت اسلامی مستقیما خاک سرزمین های اشغالی را هدف گرفته اند. این یک معادله امنیتی بی سابقه است که برخلاف ارزیابی امریکا با انسجام سیاسی و حمایت اجتماعی کامل در عراق همراه بوده است.
۱۰- سوریه کانون اصلی حملات مستقیم مقاومت به امریکاست. برخلاف برخی ارزیابی ها سوریه نقشی بسیار حساس و کانونی در جبهه واحد مقاومت ایفا می کند و در مرکز مقاومت ضداسراییلی قرار دارد.
۱۱- یمن به عنوان نیرویی نوظهور، دسترسی ناپذیر، غیرقابل مهار و پیش رو وارد صحنه شده. حمله مستقیم از یمن به اسراییل به معنای ایجاد یک ‘موازنه کارآمد از راه دور’ با رژیم است. تسلط بر دریا نیز به مثابه برداشتن یک گام بلند در قطع رگ حیات رژیم یعنی تجارت دریایی عمل خواهد کرد.
۱۲- در لبنان اما، جناب سید پیچیدگی و فراست را به اوج خود رسانده است. او بلوغ دستجمعی مقاومت را به نمایش گذاشته و معادله ‘تشدید در برابر تشدید’ را در ابعاد منطقه ای معتبر کرده است.
۱۳- همه اینها به کنار، ترس اصلی رژیم از این است که ضربات نظامی چندجبهه ای به آن مزمن شود و حملات حتی با پایان جنگ ادامه پیدا کند. امریکا و اسراییل اکنون به زودی درخواهند یافت معادلات امنیت منطقه ای که در حاشیه این جنگ ایجاد شده، چه بسا از متن آن مهم تر است.
۱۴- امریکا با ورود به سال انتخاباتی ۲۰۲۴ ناچار خواهد بود درباره جنگ غزه تصمیم بگیرد در حالی که هیچ گزینه دلچسبی ندارد. از دید امریکا در پایان این جنگ نتانیاهو باید برود، فتح بر غزه حاکم شود و حماس هم ‘خاموش’ شده باشد. به جز اولی، دوهدف دیگر غیرقابل تحقق است.
۱۵- در نتیجه بایدن احتمالا مجبور خواهد بود انتقام همه آنچه را که در منطقه از دست داده، یکجا از نتانیاهو بگیرد و این یعنی آغاز یک نزاع بسیار جدی که خود را قوی تر از جای دیگر در انتخابات ریاست جمهوری امریکا نشان خواهد داد.