کسانی که از افزایش سن بازنشستگی دفاع می کنند احتمالا فقط روی کاغذ چند محاسبه انجام داده اند که اگر فلان مقدار سال به سن بازنشستگی اضافه شود فلان میزان به دارایی این صندوق ها اضافه شده و اگر فلان مقدار به دارایی این صندوق ها اضافه شود فلان میزان از ناترازی این صندوق کاسته می شود و قس علی هذا .
جدا از اینکه در همین محاسبه کمی و عددی میتوان پرسید آيا دارایی های سرمایه ای این صندوق ها و نحوه سرمایه گذاری این صندوق ها و اینکه آیا این سرمایه ها به اندازه کافی مورد بهره برداری قرار می گیرند یا نه عموما بار حیف و میل شان بیشتر است؟ ، باید گفت در مساله بازنشستگی صرفا با اعداد سرو کار نداریم بلکه با زندگی و معیشت میلیون ها نفر مواجه ایم که باید شرایط واقعی زیست آنان را در تصمیم گیری ها لحاظ کنیم.
مدافعان افزایش سن بازنشستگی معمولا در چنین مواقعی برای توجیه جبران ناترازی صندوق های بازنشستگی از این طریق، مانند همیشه بلافاصله سراغ کشورهای دیگر مانند فرانسه می روند و این موضوع را مثل چماقی بر سر منتقدان می کوبند که حتی دراین کشور پیشرفته هم این امر اتفاق افتاده و برای کشور ما هم ناگزیر است. غافل از اینکه چنین مقایسه های موردی و جزئی ( که البته مسبوق به سابقه است مثل مقایسه قیمت های انرژی) به هیچ وجه نمی تواند گویای واقعیت های تلخی باشد که بر موضوع کار و بازنشستگی در ایران سایه انداخته که مهمترین آنها عبارتند از مساله دستمزدها و اتحادیه هایی که در فرانسه و کشورهایی نظیر آن مزدبگیران آزادانه به اعتراضات صنفی می پردازند و تقریبا هر سال اعتصابات گسترده ای را سامان می دهند اما در ایران خودمان چنین امری به کلی غایب است.
حتی اگر از این فقره دوم بنا بر ملاحظات مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی چشم پوشی کنیم مدافعان افزایش سن بازنشستگی باید پاسخ دهند آیا در فرانسه و کشورهایی مانند آن بازنشستگان مانند بازنشستگان ایران ناچارند برای گذران معیشت دوباره مشغول به کار شوند؟ یا معمولا با تکیه بر مستمری قابل قول و پولی قدرتمندتر از اکثر پول های دنیا به استراحت و گشت و گذار و سفر به کشورهایی دیگر از جمله ایران خودمان می پردازند که در سال های اخیر ارزش پولش به یک سوم ارزش سابق تنزل کرده؟! آیا قدرت خرید دستمزد بازنشستگانی که عمرشان را صرف کرده اند و هزاران میلیارد تومان را به صندوق هایشان پرداخت کرده اند تناسبی با توان ضریب یافته این صندوق ها که به مدد همین پرداختی ها ایجاد شده دارد؟!
اصلا نقش دولت ها در این ناترازی صندوق ها به خصوص صندوق تامین اجتماعی بررسی شده است؟ دخالت های سیاسی در شرکت های این صندوق هیچ تاثیری منفی بر ناترازی صندوق ها نگذاشته؟! شرکت هایی که خود میراث خصوصی سازی بی در و پیکر و رد دیون دولت ها به صندوق هاست. شرکت هایی که عمدتا ناکارآمد و زیان ده بوده اند و به بهانه خصوصی سازی از سر دولت باز شده اند! آیا دولت ها دیون خود را به این صندوق پرداخته اند؟!
خلاصه اینکه باید پرسید چرا تصمیم گیران ارشد و قانون نویسان ما همیشه آسان ترین راه را که بار کردن هزینه بر عموم مردم است برای رفع مشکلاتی که اغلب هم خود مقصر و بانی آن بوده اند، انتخاب می کنند؟!