«ایرانی باید خودش ایرانی باشد. سیاستش هم باید ایرانی باشد.» در محله دشت زواره خانهای ۳۰۰ساله از روزگار گُذرِ قجر به پهلوی به چشم میخورد که یادآور دورانِ کودکیِ بزرگمردی سیاستمدار است، روحانیِ شجاعی که با رِدای بلند و پاپوشهای ایرانی و نگاهی نافذ و راسخش راهیِ مجلس شد تا در عین گمنامی، در دنیای سیاست کاری کند کارستان.
جوشش چشمهای روشن در دل کویر
در سال ۱۲۷۸ قمری نوزادی در روستای سرابه کچو اردستان زمینی شد که کویرنشینان آن دیار گمان نمیکردند این تازه متولد شده، روزگاری چهرهای تاریخساز در ایران زمین میشود.
پدرش او را حسن نام نهاد، همان کسى که بعدها بسیاری از چشمه حُسن اخلاق و کردارش جرعهها نوشیدند. سیدحسن مدرس از سادات طباطبایى زواره است که نسبش به حضرت امام حسن مجتبى(ع) مىرسد.
پدرش سید اسماعیل در روستاى سرابه مبلغ دین و شریعت بود تا آنکه حادثهاى سبب شد فرزندش را که شش بهار گذرانده بود به قمشه در شهرضا نزد جدش میرعبدالباقى ببرد.
سیدعبدالباقى بیشترین نقش را در تعلیم سیدحسن داشت و او را در مسیر علم و تقوا هدایت و بر ادامه تحصیل علوم دینى تشویق و سفارش کرد.
تحصیل علوم دینی در محضر علمای بنامِ اصفهان
سید حسن مدرس در سال ۱۲۹۸ قمری بهمنظور ادامه تحصیل علوم دینى راهی اصفهان شد و در ۱۳ سالی که ساکن این شهر بود از محضر بیش از ۳۰ استاد حوطه علمیه بهرهها برد.
او در محضر آخوند ملامحمد کاشى کتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانین و فصول را در علم اصول تحصیل کرد و دانش حکمت و عرفان و فلسفه را نزد حکیم نامدار میرزا جهانگیرخان قشقایى فراگرفت.
آیت الله مدرس در اصفهان در حضور آیات عظام سید محمدباقر درچهاى و شیخ مرتضى ریزى و دیگر استادان در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسید و با مهارتی که در اصول کسب کرد توانست تقریرات مرحوم ریزى را که شامل ۱۰ هزار سطر بود، نگارش کند.
دریافت درجه اجتهاد در نجف اشرف
آیت الله مدرس برای تکمیل دروس دینی راهی نجف اشرف شد و در مدرسه منسوب به صدر و با عارف نامدار حاج آقا شیخ حسینعلى اصفهانى همحجره شد.
وی در این شهر از جلسه درس آیات عظام سیدمحمد فشارکى و شریعت اصفهانى بهره برد .
مدرس در نجف جمعهها کار میکرد و درآمدش را در پنج روز دیگر هفته صرف زندگى مىکرد. خود میگوید: «در نجف روزهای جمعه کار میکردم و در آمد آن را نان میخریدم و تکههای نان خشک را روی صفحه کتابم میگذاشتم و ضمن مطالعه میخوردم و خود را از وابستگیها آزاد کردم.» او پس از ۷ سال اقامت در نجف و تأیید مقام اجتهاد او در چهل سالگى راهى اصفهان شد.
مدرس؛ هم اهل تدریس، هم اهل مبارزه
آیت الله مدرس پس از بازگشت به اصفهان صبحها در مدرسه جده کوچک درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ درس منطق و شرح منظومه تدریس میکرد و پنجشنبهها به طلاب از حکمت های نهجالبلاغه میگفت.
آیتالله مدرس از لحاظ علمى و فقهى مجتهدى جامع الشرائط، صاحب فتوا و شایسته تقلید بود و در فقه و اصول و سایر علوم دینى آثارى مفصل و عمیق از خود بهیادگار نهاد اما حاضر به انتشار رساله عملیه خود نشد.
او اما در کنار تدریس با منطق و استدلال با عوامل ظلم مقابله کرد. تسلیمناپذیرى او در برابر اقدامات خلاف و غیرمنطقى بر گروهى سودجو ناگوار آمد و تصمیم به ترور او گرفتنداما این ترور نافرجام ماند.
نخستین گزارش درباره حضور وی در عرصه مبارزه و سیاست به دوره استبداد صغیر و به توپ بستن مجلس به وسیله محمدعلی شاه باز می گردد که در این برهه وی، نایب رئیس انجمن ولایتی اصفهان بود.
«سیاست کار دوم من است»
آیت الله مدرس با ورود به تهران، در نخستین فرصت درس خود را در مدرسه سپهسالار (شهید مطهرى کنونى) آغاز و تأکید کرد که «ار اصلى من تدریس است و سیاست کار دوم من است».
او در ۲۷ تیرماه ۱۳۰۴ تولیت این مدرسه را برعهده گرفت و براى اینکه طلاب علوم دینى با جدیت بیشتری به درس و مباحثه بپردازند برای نخستین بار طرح امتحان طلاب را اجرایی کرد و نظامنامهاى را هم برای اداره مدرسه سپهسالار تدوین و همچنین روستاها و مغازههاى موقوفه مدرسه را احیا کرد.
او عالِم سیاست بود
با تشکیل دوره دوم مجلس شورای ملی، آیت الله مدرس به عنوان یکی از مجتهدهای درجه یک به این مجلس معرفی و این پیشنهاد مورد پذیرش قرار گرفت.
وی در دوره سوم مجلس شورای ملی از طرف مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد، اما این مجلس به علت فشار خارجی و آغاز جنگ جهانی اول، پس از یک سال تعطیل شد. مدرس خود در این باره میگوید:« مجلس جوانمرگ شد» و به همین دلیل به همراه ۲۷ تن از نماینده های مجلس، گروهی از رجال سیاسی و مردم عادی در ۱۲۹۴ خورشیدی برای مقابله با تجاوزهای روس و انگلیس به ایران، به قم رفتند و در آنجا «کمیته دفاع ملی» را تشکیل دادند.
این روحانی مجاهد در دوره دوم تا ششم مجلس شورای ملی نقش تاثیرگذاری در مبارزه با استعمار ایفا کرد که مهمترین آن لغو قرارداد ۱۹۱۹ بود.
پیمانی که میان دولت بریتانیا با دولت وقت ایران منعقد شد و بر اساس آن تمامی امورات کشوری و لشکری ایران زیر نظر مستشاران انگلیسی و با مجوز آنان صورت میگرفت. هنگام بررسی این قرارداد در مجلس، آیت الله مدرس در بیاناتی انقلابی گفت: «هی آمدند و به من میگفتند که این قرارداد کجایش بد است؟ بگویید تا برویم اصلاح کنیم من جواب میدادم آن چیزی که در این قرارداد بد است همان ماده اولش است که میگوید ما (انگلیس) استقلال ایران را به رسمیت میشناسیم!. این حرف مثل این است که یکی بیاید و به من بگوید :سید من سید بودن تو را به رسمیت میشناسم. این قرارداد استقلال مالی و نظامی ایران را از بین میبرد چون اگر بخواهیم ایران مستقل بماند باید همه چیزش در دست ایرانی باشد... .
مدرس بهعنوان نماینده مردم تهران در مجلس از این جایگاه برای آگاه کردن مردم به حقوق اجتماعی آنها و سیاسیکردن عامه مردم پرداخت و با ایستادگی مقابل زیادهخواهان، با تمام توان از حقوق ملت ایران دفاع کرد. به همین دلیل هم سالروز شهادت این نماینده وظیفهشناس بهعنوان «روز مجلس» نامگذاری شده است.
تبعید و در نهایت شهادت؛ نتیجه مخالفت با ظلم
آیت الله مدرس در کنار مبارزه با بیگانگان خارجی؛ در داخل کشور هم با زیاده خواهیهای رضاخان مخالفت کرد.
او در دوره حاکمیت رضاخانی در مجلس شورا و دیگر محافل تا آنجا که میتوانست به افشاگری و مخالفت با سیاستهای انگلیسی رضاخان پرداخت و در این راه جناحهای مختلف حکومتی و حتی مطبوعات به اصطلاح روشنفکر او را مورد هجمه و فشار قرار دادند تا جایی که از سوی مزدوران، ترور شد با وجود اصابت گلولههای متعدد به دست و کتفش، نجات یافت و زنده ماند. او از همان بیمارستان پیام داد: «به رضاخان بگویید من زنده هستم».
اما با پایان مجلس ششم، مصونیت سیاسی آیت الله مدرس هم پایان یافت و رضاخان دستور دستگیری و تبعید او را صادر کرد.
سرتیپ درگاهى رئیس شهربانى تهران هم به این دستور، پس از مضروب و مجروح کردن اهل خانه و زیر کتک گرفتن آیت الله مدرس وى را سربرهنه و بدون عبا دستگیر و به قلعه خواف تبعید کردند.
او در تبعید ممنوع الملاقات بود و اجازه دیدار و گفتگو با مردم را نداشت، اما در همین مدت هم پاسبانهایی را که مأمور مراقبتش بودند ارشاد کرد اما با وجود اوضاع مشقتبار با روحى شاداب و قیافهاى ملکوتى این دوران را سپرى کرد.
رضا خان دو سال پس از تبعید وی به خواف محرمانه برایش پیغام فرستاد که اگر دست از سیاست بکشد آزادش میکند، اما آیتالله مدرس پاسخ داد:«اگر مرا بکشید بزرگترین ننگ را از خود به یادگار خواهید گذاشت و اگر زنده بمانم و فرصت پیدا کنم انتقام خواهم گرفت.»
هفت سال بعد آیت الله مدرس را به کاشمر منتقل کردند و در ۱۰ آذر ۱۳۱۶ شمسی مزدورانِ رضا خان هنگام غروب با زبان روزه او را به شهادت رساندند.
مدرس، عالمی وطن دوستِ
آیت الله مدرس به عنوان یک روحانی و مجتهد در عصر خویش علاوه بر اینکه برای پیاده کردن احکام دین اسلام تلاش بسیاری کرد در گفتار، نوشتار و رفتارش میهن دوستی موج میزد.
زمانی که او در نجف به درجه اجتهاد رسید، از سوی مراجع وقت به وی پیشنهاد مرجعیت و رهبری شیعیان هندوستان داده شد اما با اینکه این مقام، از لحاظ مادی و معنوی برای بسیاری، به صورت یک آرزو بود، اما مدرس آن را نپذیرفت و گفت: میگوید: «اگر من بتوانم خدمتی بکنم، باید به ایران بروم و به مردم ایرانخدمت کنم.»
او در یکی از دستنوشتههایش چنین نوشته است: «همه جای این جهان، سرزمین من است و من از میان این سرزمینها، سرزمینهای اسلامی را بیشتر دوست میدارم و از میان سرزمینهای اسلامی، نسبت به ایران، علاقه خاصی دارم ...»
علاقه او به میهن تا آنجاست که در مجلس بههنگام سخنرانی معروفش در باب سیاست موازنه عدمی و وجودی اعلام کرد: «هرکس بدون اجازه وارد خاک ایران بشود، خواه عمامهای باشد، خواه شاپویی، او را با تیر میزنیم. بعد اگر مسلمان بود بر او نماز میخوانیم وگرنه، چالش میکنیم».
آری آیت الله مدرس شخصیتی چند بعدی بود که انسانیت را به حد اعلای خود رساند: آیتالله مدرس در کتاب «زرد» که به قلم خودش است بهترین انسان را اینگونه معرفی میکند همان گونه که خودش بود: «انسان، انسان است. خوب است. نیازمندی و بدیها او را از کار راست و درست منحرف میکنند. خودخواهی، آدم را میبلعد. بهترین انسانها، از بازار آشفته برای مردم استفاده میکنند و بدترین مردم برای خود.»