(چهارده مقاله در تاریخ علم)
نویسنده: غلامعلی حدّاد عادل
ناشر: هرمس، چاپ اول 1402
366 صفحه، 188000 تومان
*****
این روزها وقتی اصطلاح «علم» به گوشمان میخورد، نام «غرب» به ذهنمان متبادر میشود. «علم» و «غرب» چنان با هم گره خوردهاند که گویی علم ذاتاً غربی است. اما همیشه اینطور نبوده است. به یاد دارم که در سالهای دور، یکی از دوستان نزدیک سفری علمی به انگلستان داشت. از جمله چیزهای جالبی که برایم نقل کرد یکی این بود که در موزهای گردنبندی دید که در انتهای آن روی صفحهای فلزی عبارت زیبای «بسم الله الرحمن الرحیم» حک شده بود. از راهنما دربارۀ این میراث اسلامی پرسید. اما جواب شنید که آن گردنبند یک محصول غربی است و نه شرقی. دوستم شگفتزده شد و توضیح خواست. راهنما تعریف کرد که در قرون وسطی فرهنگ اسلامی، بهدلیل تفوق علمی، فرهنگ فاخر و برتر به شمار میآمد. به همین دلیل، جوانان اروپایی برای پز دادن، تیپ زدن، و شیک شدن لباسهایی میپوشیدند و اکسسوریهایی به خود میبستند که عبارتهایی عربی روی آنها نقش بسته بود. آن گردنبند هم یک نمونهاش بود. دقیقاً معکوس آنچه امروزه در این دیار رواج دارد. برای مثال، جوانانی میبینیم با کلههایی شبیه به نارگیل و آناناس که روی تیشرتهایشان نوشته شده: Be Bad Black Boys!
ما نیز به طریق اولی میتوانیم به چنان فرهنگ فاخری ببالیم. این مطلب شعار و ادعای صرف نیست، بلکه، بهقول امروزیها، یک فکت است. بهترین دلیل برای اثبات این مطلب نشان دادن مثالها و مصادیق علمی آن دوران است. این کتاب نمونههای فراوانی از ایندست ارائه میکند و جای حرف و حدیث باقی نمیگذارد.
در پیشگفتار، نویسنده ماجرای آشنایی، علت علاقمندی و نوع فعالیتهایش در تاریخ علم را روایت میکند. در مقالۀ اول 49 شخصیت معاصر ایرانی که در تاریخ علم اثرگذار بودهاند، بهطور اجمالی فهرست و معرفی میشوند؛ اعم از کسانی که درگذشتهاند و کسانی که هنوز در قید حیات هستند. در مقالۀ بعدی برای پرسشِ «فایدۀ تاریخ علم چیست؟» هشت پاسخ ارائه میشود. مقالۀ سوم در اصل یک سخنرانی عمومی بود که بر علم در ایران نگاهی کلی میافکند. دانشهای نجوم، شیمی، فیزیک، ریاضیات، پزشکی، و دو دانشمند، زکریای رازی و ابنسینا، معرفی میشوند. اشاره به مؤسسات علمی هم صورت میگیرد. مقالۀ پس از آن، چگونگی آشنایی ایرانیان با علوم جدید را گزارش میکند. مقالۀ «کتاب در فرهنگ ایران»، هم به جایگاه کتاب در ایران قبل از اسلام اشاره میکند و هم وضعیت آن را در ایران پس از اسلام نشان میدهد. نویسنده در مقالۀ «دفاع از طب سنتی» به مسائل و مشکلاتی پاسخ میدهد که در راه احیای طب سنتی مطرح کردهاند. مقالۀ «رصدخانۀ مراغه» بیان چندوچون این سازۀ علمی مشهور و ناشناخته است. «رَبع رشیدی» هم یک شهرک علمی و پژوهشی و آموزشی بزرگ بود که قرن هفتم در تبریز به دست توانای یگانۀ دوران خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی تأسیس شد. در مقالۀ هشتم حکایت دولت مستعجل و غمانگیز این شهر دانشگاهی بازگو میشود.
روشن است که علوم یادشده را مسلمانان از بیگانگانی گرفتند که با آنها اختلاف دینی جدی داشتند. دین نیز ملاک و معیار همه چیز بود. لذا نمیتوانست با علم بیگانه باشد. مسئله این است که چه چیزی باعث شد که مسلمانان خیلی خوب به استقبال فرآوردههای آن بیگانگان بروند. در مقالۀ نهم میخوانیم که مسلمانان برای آن کار، انگیرههای قوی دینی داشتند که مهمترین آنها عبارتند از: تعیین جهت قبله، تعیین اوقات شرعی نمازهای روزانه، رؤیت هلال، حج، ارث، احکام مرتبط با واحدهای اندازهگیری مثل انواع وزنهها و پیمانهها برای سنجش کالاها، و نیز اندازهگیری طول مسافتها و مساحت زمینها.
مقالۀ «نجوم در فلسفۀ ارسطو» بهطور کلی دانش نجوم را در عصر یونان باستان بررسی میکند. نهفقط ارسطو، بلکه نظریات حکمای قبل از ارسطو نیز یاد میشوند. در مقالۀ بعدی به سراغ نجوم در دورۀ جدید میرویم. در این بخش، با مبانی فلسفی نظریات کوپرنیک و کپلر در نجوم جدید، بهصورت ساده و خلاصه، آشنا میشویم. مقالۀ بعدی نیز کوتاه است و به معرفی دانشمند جامعالأطراف، قطبالدین شیرازی، اختصاص دارد. نویسنده در مقالۀ بعدی جایگاه ابوالقاسم قربانی (1290-1380) را در تاریخنگاری علم در ایران توضیح میدهد. قربانی ریاضیدان بود و تخصص او در زمینۀ تاریخ ریاضیات. در این زمینه هم تألیفات زیادی منتشر کرده است. پایانبخش کتاب مقالۀ «در شرق هم خبری هست» معرفی و نقد و بررسی کتاب «علم و تمدن در اسلام» است که دکتر سید حسین نصر آن را نگاشته و احمد آرام آن را را ترجمه کرده است.
ناگفته نماند که این چهارده مقاله برای مخاطب عام نوشته شدهاند. لذا پیچیدگی و دشواری مقالات تخصصی را ندارند. از همه مهمتر، اصلاً خشک و خستهکننده نیستند. برعکس، به دلیل ذکر مصادیق و گاه حتی داستانهای جالب حلاوت خاصی دارند. این هم نقل یک حکایت در باب رَبع رشیدی از مقالۀ یک محقق:
«آنچه که بیش از خود شهر جالب توجه میباشد تشکیلات و ادارۀ امور این واحد بزرگ علمی است که بهراستی از هر جهت حیرتآور است. چون گویی بر اساس آخرین روشهای امروزی و مفاهیم و اصول دانشگاهی زمان ما استوار بوده است. بیپروا باید اعتراف کنم که یک مطالعۀ سطحی کار و زندگی طلاب در رَبع رشیدی جداً حس مباهات و غروری در من ایجاد کرد که چگونه اجداد ما قرنها قبل از آنکه مفاهیم و کلمات خارجی از قبیل Full Time یا Paper یا Academic Exchange یا Department و یا Library Sciences و Sandwich Courses و کنفرانس و سمینار و غیره در قاموس دانشگاهی ما وارد شود، اصول مشابهی را عیناً بهخاطر پیشرفت امور علمی و آموزشی رعایت میکردند و ضمن اختصاص اعتبارات و وسائل کلان برای پیشبرد دانش و پژوهش، در عین حال، نهایت توجه را هم به آنچه که ما امروز «اقتصاد دانشگاهی» مینامیم، مبذول میداشتند.
در دارالشفای ربع رشیدی اطبایی که به خدمت مأمور میشدند، میبایستی هر کدام کشیک داشته باشند تا اینکه شبانهروز همیشه یک نفر طبیب یا شاگرد و داروساز در سر کار حاضر بوده و هر طبیبی باید دو نفر متعلم را درس طب و دواسازی آموزد. بهعلاوه، رشیدالدین به فرزند خود سعدالدین مینویسد: "پنجاه طبیب حاذق که از اقصای بلاد هند و مصر و چین و شام و دیگر ولایات آمده بودند، گفتیم هر روز در دارالشفای ما تردّد نمایند و پیش هر طبیب ده کس از طالب علمان مستعد نصب کردیم تا به این فن شریف مشغول گردند و چشمپزشکان و جرّاحان و شکستهبندان که در دارالشفای ما ملازماند هر یکی را پنج نفر از غلامان خود ملازم گردانیدیم تا ایشان را صنعت خود بیاموزند. و به جهت این طایفه کوچهای که در عقبِ دارالشفای ماست، به قرب باغ رشیدآباد، که آن را کوچۀ معالجان خوانند، بنیاد فرمودیم و دیگر اهل صنایع و محترفه که از ممالک آورده بودیم هر یک را در کوچهای ساکن گردانیدیم."
مسکن اطبا و متعلمین در سراها و حجرههای مخصوص مقررّ بوده است. دورۀ تحصیل هر یک از محصلین طب پنج سال بوده و پس از پنج سال، اگر استادِ او را معلوم شود که لایق آن شدهاند که در علاج بیماران شروع کنند و در آن ماهر گشته باشند به موجبی که عادت است اجازت ایشان بنویسد تا ایشان در علاج شروع کنند.»
*دکترای فلسفه