نوشته: ادوارد کرِی
ترجمه: احسان کرمویسی
ناشر: چشمه، 1402
414 صفحه، 320000 تومان
***
ادوارد کرِی، متولد 1970، نویسنده انگلیسی است که در دو حوزه رمان و نمایشنامه فعال بوده است. او هم نمایشنامههایی اقتباسی از آثار دیگر نویسندگان نوشته و هم با قصههای مستقل خود متنهای نمایشی را خلق کرده و به صحنه برده است. گرچه زمینهی تخصصیاش سالها تئاتر بوده اما در حیطهی رماننویسی نیز حضوری پررنگ نشان داده است. وسعت تخیلش او را به سمت نوشتن آثار فانتزی و سورئال نیز سوق داده و کتابی بر مبنای قصهی پینوکیو نوشته که اقبال فراوانی به خود جلب کرده است. کرِی به مادام توسو، خالق بزرگترین موزهی مجسمههای مومی جهان نیز علاقهی خاصی داشته و او را دستمایهی نوشتن رمانی به نام «کوچولو» قرار داده است. در بین آثارش «عمارت رصدخانه» به سبب پیچیدگیهای روایی و نگاه متفاوت او به پوچی بیش از بقیه مورد توجه منتقدان بوده است.
ادوارد کرِی در «عمارت رصدخانه» نگاهی شبیه ساموئل بکت به جهان پیرامونش دارد. عمارت رصدخانه جایی است که از فرط تراژیک بودن تبدیل به مکانی کمیک شده است. بازار مکارهای که انواع عجایب و غرایب را در آن میتوان یافت و ارتباط میان این پدیدهها نیز چنان از معنا و منطق خالی است که حیرت مخاطب را برمیانگیزد. کرِی میکوشد تمامی دنیا را در عمارت رصدخانه بگنجاند و با دیالوگهای ابزورد و چرخه روابط معیوب آن را بازسازی کند. دنیایی که در آن معنای روشنی برای هیچ پدیدهای نمیتوان یافت.
نویسنده داستان را با صحنه آغاز نمیکند، بلکه به توصیف ظاهر انسانها، آن هم به شکلی کج و معوج و آشفته از زبان راویاش میپردازد. راوی در ابتدا از خودش میگوید، اما این خوداظهاری نه تنها به روشن شدن چیزی دربارهی او نمیانجامد، بلکه به ابهامها دامن میزند و یکی از مسائل اساسی داستان نیز همین است که قهرمان آن مدام در حال بازتولید ابهام است. او مدام دربارهی عمارت، آدمها و اشیاء آن توضیح میدهد، اما شرح حالهای او سرشار از پراکندگی و شلوغیاند. خواننده از همان آغاز باید خود را برای مواجهه با این اغتشاش و بههمریختگی آماده کند و به تدریج با آن خو بگیرد، چون شیوهی کار ادوارد کرِی آفرینش دنیایی پر از آشفتگی است.
شخصیتهایی که به اندازهی قهرمانهای بکت پریشانگو و عزلتگزین هستند، یکی از کلیدیترین عناصر سبکی ادوارد کرِی را در این کتاب میسازند. شخصیت اصلی داستان «عمارت رصدخانه» مردی است که با وسواس جنونآمیزی به ساختن موزهای در داخل عمارت دست زده است. او به موزهاش بسیار حساس است و اجازهی بازدید آن را به کسی نمیدهد. در طی سالهای متمادی مرد کوشیده موزه را وسعت بدهد و اشیایی خاص را در آن نگهداری کند.
اشیاء در این رمان جایگاه ویژهای دارند و اصولاً ادوارد کرِی نویسندهای است که به حضور اشیاء در داستانش و روحی که پشت آنها نهفته اهمیت خاصی قائل است. در پشت هر یک از اشیای موزهی فرانسیس در این کتاب هم دنیایی قصه پنهان شده است. فرانسیس آنها را ربوده تا صاحبانشان را با این فقدان بیازارد و از این آزار لذت ببرد. این موزه متعلق به اشیایی است که فارغ از ارزش مادی برای مالکانشان از نظر معنوی اهمیت فوقالعادهای داشتهاند و این موضوع فرانسیس را خشنود از عملکرد خود نگه میدارد؛ او ارزشمندترین چیزهای آدمها را تصاحب کرده است و این قضیه به او احساس قدرت عجیبی میبخشد.
در کنار فرانسیس باقی اعضای عمارت نیز ویژگیهای غریب بسیاری دارند و جالب اینکه از نظر فرانسیس عجیبتر هم به نظر میآیند. گرچه این مرد به همهی آدمها و اشیا به عنوان سوژهای برای تکمیل موزهی خود نگاه میکند، اما گاه میتوان در نوع توصیفش از آنها جنبههایی انسانی نیز یافت. این جنبههای انسانی نیز در طول داستان درگیر بحرانهای معنایی عمیق میشوند. برای فرانسیس و پدر و مادرش و هر کسی که به عمارت وارد میشود شکلی تازه از روابط به وجود میآید که به سادگی و روشنی قابل درک نیست و نیاز به عبور از هزارتوی ماجراها دارد تا بتواند تحلیلپذیر شود و از تاریکیِ ابهام بیرون بیاید.
عمارت رصدخانه گرچه مکان و محملی برای وقوع اتفاقات داستان است، اما خود به تنهایی نیز گویی یکی از شخصیتهای آن را میسازد. عمارتی که پیچیدگیهای بسیاری دارد و تاریخچهی پرفراز و نشیبش حاکی از غرایب فراوانی است که بر سرش آمده است. عمارتی پر نقش و نگار که زمانی در حومهی شهر واقع شده بوده و اکنون با دنیایی از چرک و سیاهی در میان شهر قرار گرفته است. فرانسیس به راحتی قادر به ارائهی توصیف روشنی از آن نیست. در آنِ واحد میتواند وسعتی به اندازهی تمام دنیا داشته باشد یا به اندازهی اتاقی تنگ و محدود تصور شود که گویی ماهیتی سیال دارد و سیالیتش به حال و اوضاع ساکنانش بستگی دارد.
اما مهمترین ویژگی کتاب که شاید آن را بیش از باقی مشخصاتش برای خواننده جذاب میکند، وضعیت ابزرودی است که بر فضای ذهن و روابط آدمها حاکم است. آنها مانند تمامی آثار کمدی ظرایف حیرتانگیزی برای جلب توجه مخاطبشان دارند، اما علاوهبراین از جنبهی تراژیکشان نیز خوانندگان را جذب خود میکنند. وضعیتهایی از تیرهروزی نیز در این رمان دیده میشوند که در حد نهایت خود قرار دارند، بهگونهای که از باور هر ناظری پا را فراتر میگذارند و همین مطلب است که موجب میشود در اوج تلخیشان کمیک و خندهآور به نظر بیایند. این کتاب سرشار از صحنههایی است که از شدت تاریکی و تراژیک بودنشان مخاطب را به حیرت و خنده وامیدارند.