نوشته: یاسوناری کاواباتا
ترجمه: مانی پارسا
ناشر: فرهنگ نشر نو، 1402
140000 تومان، 182 صفحه
***
یاسوناری کاواباتا، اولین برندهی ژاپنی نوبل ادبی، نویسندهای ماجراجو و سرسخت در دنبال کردن وقایع دراماتیک اطرافش بود و شغل روزنامهنگاریاش چنین روحیهای را در او تقویت مینمود. در تهیهی گزارش برای روزنامه به تحقیقاتی چند روزه اکتفا نمیکرد و گاه ممکن بود ماهها درگیر یک پرونده باشد و تا بسته شدن آن به پیگیریاش ادامه دهد. بزرگترین نمونهی این نوع کارهایش، پروندهی استاد بازیِ گو بود که بر ادامهی مسیر حرفهایاش تأثیر شگرفی گذاشت و از کاواباتا یک حریف حرفهای و جدی برای این قدیمیترین بازیِ تختهای تاریخ بشری ساخت. حاصل کار این نویسنده از این تحقیق میدانی دست اول و مستقیم، آنقدر حجیم بود که بتواند در قالب یک کتاب منتشر شود. کاواباتا بعدها تجارب بیشتری نیز به این مجموعه افزود و نتیجهی آن کتاب «استاد» بود که منبعی ارزشمند دربارهی بازیِ گو است.
کتاب «استاد» بیش از آنکه یک رمان باشد، نوعی از وقایعنگاری دقیق و وفادار به واقعیت محسوب میشود. برای نویسنده شرح حقایق زندگی یک استاد بازیِ گو، بسیار مهمتر از تعریف یک قصه بوده است و به همین خاطر به روایتش شاخ و برگهای داستانی زاید برای جلب مخاطب نداده است. او برای خود نیز در این مجموعه نقشی قائل شده و در قامت حریفی برای بازی گو ظاهر شده است. اما استاد شوسایی به سبب موقعیت حیاتی که در این رمان دارد بیش از سایر شخصیتها در مرکز توجه قرار گرفته و کوچکترین جزئیات زندگی حرفهای او در نهایت ظرافت و دقت روایت میشود.
کاواباتا با تاریخ مرگ استاد رمان خود را میآغازد و طوری با این اتفاق برخورد میکند که گویی مبدأیی تاریخی برای تمامی وقایع فرهنگی اطرافش است. اینکه چرا حضور استاد تا این اندازه در روایت اهمیت دارد هم به شخصیت منحصربه فرد او و هم به ماهیت خود بازی بستگی دارد. نویسنده در طی رمان میکوشد این دو خط روایی را با هم پی بگیرد و بر مبنای آنها پیرنگ داستانش را بسازد. این دو خط گاهی تلاقی و تنافرهایی نیز با هم پیدا میکنند و در مقاطعی از رمان ممکن است یکی از آنها بر دیگری سایه بیاندازد.
شخصیت استاد شوسایی با لحنی حماسی و سوگوارانه توصیف میشود. او به قدری واجد کاریزما و قدرت تصمیمگیری قاطع در مواقع خطیر بوده که نامش با بخش بزرگی از تاریخ معاصر بازی گو گره خورده است. شوسایی از منظر راوی رمان، هنگام حضور پای میز بازی گو هیبتی غریب پیدا میکند و این ابهت را مدیون تعلیم و انضباطی است که طی سالهای طولانی به شخصیت او شکل داده و شبیه فولاد آبدیده بارش آورده است. هنر بازیِ گو بزرگترین و بینظیرترین سرمایهای است که این مرد با خود دارد و همهی اعتبار و قدرتش را از آن به دست آورده است. در سایهی همین چیرهدستی اوست که تمام کاستیها و کمبودهای ظاهری و باطنیاش تحتالشعاع قرار میگیرند.
کاواباتا سیمایی شبیه یک سامورایی مصمم و خللناپذیر از شوسایی میسازد. او کسی است که زندگیاش وقف بازیِ گو شده و البته گو برای او تنها یک بازی نیست، بلکه عرصهی مبارزهای بیامان و مداوم است. او همچون یک جنگجوی سامورایی حیثیتش را در گرو پیروزی در این مبارزه میبیند و برای آن از جان مایه میگذارد. گو در واقع انگیزهبخش زندگی و معنای هستی اوست و به همین خاطر نمیتواند از آن چشم بپوشد و حتی لحظهای به واگذاشتن بازی به حریف و کنارهگیری از میدان بیندیشد. همین پشتکار و سرسختی است که رقیبی همچون کاواباتا را مجذوب و شیفتهی او میسازد و بهتدریج چندان به شیوه و رویهی او دل می بازد که خود نیز تبدیل به یک بازیکن جدی و خستگیناپذیر میشود.
اما خودِ بازیِ گو نیز از نظر نویسنده چنان اهمیتی دارد که بخش بزرگی از کتاب را صرف شرح زیر و بمها و ظرایف آن میکند. این بازی مهرههایی سفید و سیاه همچون شطرنج دارد که از سنگ و صدف ساخته شدهاند، اما قوانین عجیب و روشهایی به مراتب پیچیدهتر از شطرنج در آن دیده میشود. در این عرصه حذف مهرههای حریف یا رو در رویی مهرههای کلیدی مثل شاه و وزیر نیست که اهمیت دارد، بلکه به دست آوردن قلمروی بزرگتر و به تدریج تصاحب کل صحنهی بازی است که موجب پیروزی یک حریف و شکست دیگری میشود. این بازی تمرکز بسیار بالایی میطلبد و حرکات محدود و زمانی طولانی دارد، به گونهای که ممکن است که حریفان را برای ساعتهای متمادی و روزهای پشت هم درگیر خود سازد.
رمان آنجا جذابیتی ویژه پیدا میکند که هم استاد و هم خودِ بازی هر یک حکم معمایی بزرگ و پیچیده را مییابند. حل هر کدام از این معماها ممکن است به گشایش دیگری نیز کمک کند. اما همه چیز به راحتی پیش نمیرود، زیرا نه گو بازیِ ساده و سرراستی است و نه شخصیتهایی که عمر خود را صرف آن کردهاند به آسانی قابل ارزیابی و تحلیلاند. هر چه داستان پیش میرود به نظر میآید که یکی از طرفین این قضیه دیگری را در خویش میبلعد. اما تشخیص اینکه کدام طرف قدرت بیشتری دارد، ساده نیست. گاه به نظر میآید بازی در هیأت یک موجود قدرقدرت ظاهر میشود و هر حریفی را به کام خویش میکشد و همهی هستی او را در خود هضم میکند و گاه این بازیکن است که بازی را همچون موم در دست خویش میفشارد، قواعدش را پوچ میکند و پیروز بلامنازع میدان میشود. اما باز هم برای یافتن برندهی واقعی باید هزارتوی این رمان پرچالش را گشت تا به پاسخی روشن و قطعی رسید.