شنیده اید که میگویند «چیزی که نیستی، ادایش را هم در نیاور»؛ حالا این شده حکایت ارتش کشوری که ادعا میکرد وارث تاج و تخت پادشاهی 2500 ساله ایران، از دوران هخامنشیان تاکنون بوده است. یک زمانی رضاخانی توسط انگلیسیها در این مملکت به قدرت رسید و حدود دو دهه تمام تلاش خود و بیشتر منابع مالی کشور را صرف تقویت ارتش این کشور کرد تا به خیال خودش امنیت را برای این مرز و بوم به ارمغان آورد اما در شهریور 1320 در بزنگاه تاریخی حمله متفقین به ایران و اشغال نظامی این کشور، ارتش به اصطلاح نوین رضاخانی چند دقیقه هم مقاومت نکرد و این یعنی هیچی که هیچی؛ البته بماند که همین ارتش نوین در سرکوب مخالفین داخلی خود و اقوام و عشایر محلی ایران سنگ تمام گذاشت و از هیچ جنایتی در حق هممیهنان خود کوتاهی نکرد. وقتی که پادشاهی کشور به فرزندش، محمدرضا پهلوی رسید او نیز تمام تلاش و هم و غم خود را صرف تقویت بنیه نظامی کشور و بازسازی و قدرتمند کردن ارتش کرد تا بتواند امنیت ملی را برای ایران تأمین کند؛ اما به راستی تا چه حد به این هدف معتقد بود و چه اندازه موفق شد تا به اهداف اصلی تحقق یک ارتش دست پیدا کند؟
بر احدی پوشیده نیست که ارتش از ارکان ضروری هر کشور و مملکتی است که مهمترین کارویژه آن دفاع از تمامیت ارضی و تأمین امنیت مرزهای کشور در برابر خطرات و تجاوزات بیگانگان است و خوشبختانه امروز ارتش کشورمان در این قامت ظهور و بروز دارد ؛ اما سوال اینجاست که تا چه اندازه ارتش دوران پهلوی به این مسئولیت خطیر و بسیار مهم خود پایبند بوده است؟ چرا رئیس جمهور آمریکا، کندی، درباره ارتش ایران چنین اظهار نظر کرد که وظیفه اصلی آن سرکوب شورشهای داخلی است! چرا ارتشی که در تمام دنیا مسئولیت تأمین امنیت مردم بوسیله دفع تجاوزات کشورهای بیگانه را دارد در ایران به عنوان مهمترین عامل سرکوب مردم ایفای نقش میکند؟ چرا در ارتش پهلوی، نیروهای ضد شورش مشهور به «کلاه قرمزها» آموزش ویژه میبینند و نقش اول را در سرکوب قیام مردمی 15 خرداد 1342ایفا میکند؟ چرا ارتشیها به دانشگاهها حمله و دانشجویان معترض را سرکوب میکنند؟ حمله به مدرسه فیضیه و قتل و کشتار طلبههای مظلوم و بیدفاع از وظایف ارتش دوران پهلوی بود؟ از همه بدتر، رویارویی ارتش با ملت ایران در سال 1357و فجایعی که در نتیجه این تقابل و کشتار وسیع مردم صورت گرفت در شرح وظایف ارتش دوران پهلوی بوده است؟ هیوبرت همفری، سناتور آمریکایی، در سال 1960گفت: «میدانید فرمانده ارتش ایران به یکی از افراد ما چه گفت؟ او گفت که [به] برکت کمک آمریکا، ارتش در وضعیت خوبی است. حالا میتواند از پس جمعیت غیرنظامی برآید». به طور خلاصه میتوان چنین گفت که ارتش پهلوی به جای اینکه به وظایف اصلی خود عمل کند، ابزاری شده بود در دستان محمدرضا پهلوی تا منافع شخصی، تاج و تخت او و نیز منافع آمریکا در ایران و جهان تامین شوند؛ دادههای فراوان تاریخی این مسئله را به وضوح نشان میدهد؛ از کشتار مردم توسط نیروهای ارتش در وقایع گوناگون گرفته تا لشکرکشی به کشورهای مختلف برای تأمین منافع آمریکا از ویتنام در شرق آسیا تا شاخ آفریقا.
از ارتش پهلوی چیزی جز این را هم نمیتوان انتظار داشت؛ وقتی که درصد بالایی از درآمد کشور صرف خرید تجهیزات نظامی شود و ارتش مجهز به تسلیحات مدرن شود اما مدیریت این ارتش در دست شخصی باشد که هیچ تعلقی به ملت خود ندارد و تنها به فکر تأمین منافع خود میباشد و مجبور است خلأ مشروعیت حکومتش را به وسیله ارتش و قوای نظامی پر کند چه توقعی میتوان داشت جز اینکه هرچه منافع شخصی اقتضا کند همان راه درست و وظیفه اصلی ارتش است؟ اصلا وضعیت ارتش و محمدرضا پهلوی در هم تنیده شده بود و ضعف و سستی یا فقدان هرکدام موجب نابودی طرف مقابل و نیز تقویت هرکدام باعث افزایش قدرت طرف دیگر میشد. محمدرضا پهلوی از این نکته غافل بود که شاید با زور اسلحه و قوای نظامی بتواند چند روزی بر عمر حکومت خود بیفزاید اما پیروزی نهایی و حکومت واقعی از آن کسی است که قلوب مردم را در اختیار دارد؛ مسئلهای که مهمترین علت پیروی امام خمینی در انقلاب اسلامی بود.
یک نکته جالب در ارتش پهلوی، عدم اعتماد گستردهای بود که بین نظامیان وجود داشت؛ محمدرضا پهلوی یک نگرانی عمده داشت و آن این بود در مملکتی که مردم شاه را قبول ندارند اگر نظامیان به یکدیگر دست اتحاد بدهند به راحتی میتوانند او را سرنگون کنند؛ فلذا شاه سابق تلاش میکرد با هرکدام از فرماندهان نظامی به صورت انفرادی دیدار داشته باشد و مستقیما در جریان امور مربوطه قرار گیرد و دستورات لازم را صادر کند و نوعی بیاعتمادی بین فرماندهان نظامی را ایجاد و گسترش دهد تا بتواند از تهدید اعتماد و اتحاد فرماندهان نظامی با یکدیگر در امان باشد، مضافا که خود مستقیما در جریان امور قرار میگرفت و دستورات لازم را مسقیما صادر میکرد.
به عنوان کلام آخر، شاید اشاره به این نکته بد نباشد که در دوران رضاخان یک گروهان پیاده ارتش مسئولیت حفاظت از خانواده او را برعهده داشتند اما با سلطنت محمدرضا، این گروهان به گارد جاویدان تبدیل شد با رقمی حدود 2000 نفر نیروی نظامی و یک گردان تانک و یک واحد هلیکوپتر که هزینه آن مافوق تصور بود؛ همچنین در تهران یک لشکر کامل تحت عنوان لشکر گارد وجود داشت که آن هم زیر مجموعه گارد جاویدان بود. اساسا شخصی شدن ارتش از خصیصههای نظامهای استبدادی است که ارتش پهلوی هم از این ویژگی دور نبود.