«سال گمشده‌ی خوآن سالواتی‌یرا»؛ پدرو مایرال؛ ترجمه فروغ منصورقناعی؛ نشر چشمه یافتن بخش گمشده در جهانی پر از شگفتی

ثریا بیگدلی،   4030201103

پدرو مایرال از لحاظ فضاسازیِ شبه‌فانتزی و استفاده از عناصر سورئال برای ساختن نوعی خاص از جهان داستانی به خورخه لوئیس بورخس شباهت‌های بسیاری دارد. او اتفاقی فراواقعی را مبدأ داستان خود قرار می‌دهد و سرنوشت تمام شخصیت‌ها را به آن گره می‌زند و گاهی مانند بورخس همه‌ی تاریخ بشر را با این موقعیت‌های سورئال مرتبط می‌کند.

«سال گمشده‌ی خوآن سالواتی‌یرا»

نوشته: پدرو مایرال

ترجمه: فروغ منصورقناعی

ناشر: چشمه، 1402

139 صفحه، 120000 تومان

 

***

 

پدرو مایرال از لحاظ فضاسازیِ شبه‌فانتزی و استفاده از عناصر سورئال برای ساختن نوعی خاص از جهان داستانی به خورخه لوئیس بورخس شباهت‌های بسیاری دارد. او اتفاقی فراواقعی را مبدأ داستان خود قرار می‌دهد و سرنوشت تمام شخصیت‌ها را به آن گره می‌زند و گاهی مانند بورخس همه‌ی تاریخ بشر را با این موقعیت‌های سورئال مرتبط می‌کند. گویی تقدیر انسان‌ها با این فرارَوی از واقعیت، در مسیری به کلی متفاوت از آن‌چه باید باشد افتاده است. گاهی در کار او عناصر فانتزی سهم بیش‌تری پیدا می‌کند و گاه وجه سورئالیسم است که غالب‌تر می‌شود، اما در هر حال این‌ها ابزار کار او هستند تا فلسفه‌ی خاص خود را درباره‌ی زندگی تبیین کند.

اما مایرال جدا از تکنیک‌های بورخسی که در داستان‌پردازی دارد و اغلب جذاب و سازگار با زمینه‌های فرهنگی و اقلیمی او هستند، نوعی روانشناسی اجتماعی منحصربه‌فرد هم در آثارش به کار می‌گیرد. او از فضای روانی حاکم بر نهادهای مختلف اجتماعی مانند خانواده، مدرسه و دانشگاه می‌گوید. این فضاها چنان‌اند که آدم‌هایی با روحیاتی همسان از آن‌ها بیرون می‌آیند و اغلب احساسات و ذهنیاتی مشابه هم دارند. به طور معمول کلیشه‌ها و تابوها بر این وضعیت تأثیر می‌گذارند و شخصیت‌هایی مردد، ترسو و منفعل بار می‌آورند. مایرال تلاش می‌کند شخصیت‌هایی بیافریند که علیه این جو حاکم عمل می‌کنند و خود را از رکود و هراس بیرون می‌آورند و وقایعی تازه رقم می‌زنند. نمونه‌ی این شخصیت‌ها را در رمان «سال گمشده‌ی خوآن سالواتی‌یرا» می‌توان دید.

قهرمانی که غیابش آغازگر این رمان است، خوآن سالواتی‌یرا نام دارد و پس از مرگش قرار است اسراری پیچیده از زندگی حرفه‌ای و شخصی‌اش برای مخاطب فاش شود. او شخصیتی غریب و چندبعدی دارد که با مشکل خاص فیزیکی‌اش نیز ارتباطی تنگاتنگ پیدا کرده است. او از نُه سالگی و در طی یک حادثه‌ی سوارکاری دچار اختلال تکلم می‌شود و برای بیان راحت‌تر احساسات و افکار خود نقاشی‌هایی عجیب و سرشار از جزئیات خارق‌العاده می‌کشد. نقاشی‌هایی که روزهای مختلف زندگی او را روایت می‌کنند و این روال به مدت شصت سال ادامه می‌یابد. 

راوی داستان، فرزند خوآن سالواتی‌یرا است و قصه را از آن‌جایی آغاز می‌کند که مجموعه‌ی نقاشی او را برای تماشای عموم در موزه‌ای قرار داده‌اند. راوی در ابتدا می‌کوشد درباره‌ی هنر پدرش پرده از معما بردارد، اما کمی بعد به سراغ شخصیت رازآلودش می‌رود و علت اهمیتی را که داستان سالواتی‌یرا دارد برای مخاطب تشریح می‌کند. از منظر راوی این مرد بیش از آن‌که به خاطر غیابش در مرکز توجه قرار گیرد، به دلیل سال‌های سال سکوتش است که جایگاهی ویژه پیدا کرده است. سکوتی که موجب شده نتواند تمامی آن‌چه را که در دلش می‌گذرد آشکارا بگوید و آن را در نقاشی پررمز و رازش منعکس کرده است.

نقاشی سالواتی‌یرا یک اثر معمولی نیست، بلکه دنیایی از شگفتی‌ها را در خود جا داده است. این نقاشی متحرک است و برای تکمیل تصاویرش زمانی نسبتاً طولانی باید صرف شود. مجموعه تصاویر این نقاشی، شکلی شبیه آکواریوم می‌سازد و مثل رودخانه‌ای جریان پیدا می‌کند. یک روز تمام زمان لازم است تا تماشای نقاشی تکمیل شود و دنیایی چهار کیلومتری از تصاویر از برابر دیدگان مخاطب می‌گذرد. علت طولانی بودن مجموعه این است که شش دهه‌ی پر فراز و نشیب از زندگی این نقاش را در خود جای داده؛ دوره‌ای طولانی از عمر او که در آن نقاشی و خلق تصویر جای کلام را گرفته است. سالواتی‌یرا برای سال‌ها نمی‌خواسته اهمیت قضیه‌ی نقاشی را برای فرزندانش روشن کند و در روزهای آخر زندگی‌اش نیز مثل دوران خوشی که گذشته و دیگر نباید از آن یاد کرد با مسأله مواجه شده است. 

اما فرزندان توان گذر از این تابلوی سحرآمیز را ندارند و حس می‌کنند باید از رازهای آن پرده بردارند و به ظرایف زندگی پدرشان که سال‌ها گنگ و الکن بوده، پی ببرند. در این میان مشخص می‌شود که روایت یک سال از زندگی پدر در این نقاشی گم شده و به نظر می‌رسد این بخش که ممکن است ظاهراً کوچک هم باشد، نقش بزرگی در شکل دادن به کل زندگی هنری و فردی پدر داشته است و بنابراین به سادگی نمی‌توان از کنار آن گذشت. 

رمان با جست و جوی راوی برای یافتن بخش گمشده و رازگشایی از آن، شکل یک سفر اکتشافی به خود می‌گیرد. همه چیز ممکن است در نگاه اول ساده و عیان به نظر آید، اما پیگیری وقایع و رویارویی با شخصیت‌های مختلف نشان می‌دهد که قصه چندان هم سرراست و خطی نیست و نیاز به نگاهی نکته‌سنج و دقیق برای حل معماها دارد. در این مسیر راوی با فراز و نشیب‌های بسیاری مواجه می‌شود که گمان می‌کند هر یک می‌توانند به آشکار شدن رازها کمک کنند، اما بسیاری از آن‌ها فقط به دشواری بیش‌تر مسأله دامن می‌زنند.

مایرال با نگاه بورخسی خود، به مجموعه نقاشی جنبه‌ای عمومی و جهان‌شمول می‌بخشد و آن را از حالت یک مکاشفه‌ی شخصی خارج می‌کند. به نظر می‌آید سالواتی‌یرا به نمایندگی از انسان، دست به آفرینش هنری می‌زند و ناتوانی‌اش را در بیان و شرح مسائل اساسی زندگی با نقاشی جبران می‌کند. به همین خاطر است که این اثر تصویری را نمی‌توان چندان عادی و بدیهی دانست، زیرا مرور تاریخی کوتاهی بر زندگی بشر است و قواعد آن درباره‌ی همه‌ی انسان‌ها صدق می‌کند. اثری که کشف رازش به منزله‌ی گشایش راز هستی است.