خمینیِ شاعر

  4030315040

چهره ای که از آیت الله(امام) خمینی در افغانستان و ایران معرفی شده و بیشتر برجستگی دارد بعد فقاهت و سیاست اوست، مردی که به عنوان رهبر انقلاب اسلامی ایران و یک مجتهد جامع الشرایط عصرش شناخته می شود؛ اما بعد دیگر شخصیتی او که یک ادیب، شاعر و عارف هست، کمتر مورد توجه قرار گرفته است

به گزارش جماران، سید عوض­علی کاظمی،  دانشجوی اهل افغانستان در مقطع دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی در یادداشتی برای جماران نوشت:

چهره ای که از آیت الله(امام) خمینی در افغانستان و ایران معرفی شده و بیشتر برجستگی دارد بعد فقاهت و سیاست اوست؛ مردی که به عنوان رهبر انقلاب اسلامی ایران و یک مجتهد جامع الشرایط عصرش شناخته می شود. اما بعد دیگر شخصیتی او که یک ادیب، شاعر و عارف هست، کمتر مورد توجه قرار گرفته است؛ در حالی که آیت(امام) الله خمینی در کنار تحصیلات بلند دینی، دانش فلسفی و عرفانی نیز داشته است. آنچه که از آثارش هم پیداست شیفتۀ عرفان و تصوف اسلامی بوده، به همین سبب وارد دنیای پر راز و رمزی عرفان شده که از نخستین نظریه پردازان تصوف تا کنون این جریان با فراز و فرودهایی روبر بوده است.

(امام) خمینی هم در بعد نظری و هم در سیر سلوک عملی گامهایی را برداشته است و در این زمینه نظریات قابل توجه در آثار منظوم و منثورش مشاهده می شود، هم در زمان حیاتش و هم اکنون منبع مورد استفاده پژوهشگران حوزۀ عرفان و تصوف هست، به طور نمونه نظریۀ انسان کامل در عرفان اسلامی از شاه کلیدها و بحث برانگیزترین موضوعات این رشته که بسیاری ها را به خود مشغول ساخته ، اما در شناخت و اثبات آن ره به جایی نبرده اند، در نگاه او از اهمیتی بالایی برخوردار هست.( رجوع به: خدادادی، 1392)

از این فقیه عارف، اشعار به جا مانده بوده که بنابر مدعای پژوهشگران، بسیاری آن در تحولات سیاسی زندگی شاعر از بین رفته است، اما آنچه اکنون در اختیار علاقمندان ادبیات و عرفان قرار دارد، دیوانی است که شامل 149 غزل، 117 رباعی، سه قصیده، دو مسمط، یک ترجیع بند و 31 مورد قطعه و اشعار پراکنده است.( حیدری نوری و سیدزوار ، 1400، 124)

پیرامون ویژگی ­های ادبی و عرفانی شعر(امام) خمینی پژوهشهایی صورت گرفته و مقالاتی هم منتشر شده است که مرور همۀ آنها در این مختصر لزومی ندارد، ولی آنچه در نوشتۀ  دکتر محمد مهدی پور آمده، برخی نکاتش اهمیت دارد، وی در مقالۀ سیری در دیوان اشعار امام خمینی» می نگارد که امام در غزلیات بیشتر تحت تأثیر غزل­های حافظ بوده است و از لفظ و معنا کفۀ معنی بر لفظ برتری دارد ولی هیچکدام قربانی دیگری نشده است. (مهدی پور، ص 197)

اگر به جزئیات اشعار پرداخته شود ممکن با بسیاری نکات بربخوریم ولی مهترین موضوع شعر خمینی را عشق و عرفان تشکیل می­دهد، با این تفاوت که نوع نگاه عرفانی او همانند عرفای گذشته به انزاگرایی میل ندارد، بلکه پیوندی عرفان مورد نظر او از سایر امور زندگی جدایی ندارد. به همین خاطر است که نظریۀ جدایی تصوف و سیاست را دربعد عملی برهم می زند.

از بعد هم نگاه­ نگاه علاقه مندان این فقیه برجسته به مباحث عرفانی و تصوف برخلاف آب رفتن است، بخاطریکه در طول تاریخ ادب فارسی و عرفان  می بینیم که همواره رابطۀ متضاد بین متصوفه و فقها وجود دارد، هیچگاه فقیهان روی خوشی به متصوفه نشان نداده اند و تا سر حد قتل و بردار کردن صوفیانی همانند حلاّح و عین القضات به خاطر به کاربردن اصطلاتی که از آن به «شطحیان» تعبیر می شود منجر شده است؛ ولی امام خمینی با درک این نگاههای متخاصم، در در کنار نشر به پرداختن اجتهاد و فقاهت به مباحثی عرفانی هم می پردازد، به طور غیر مستقیم نکوهش گران چون علمای مدرسی و فقیهان را به چالش می کشد و ازاین نگاه او یک احیاءگر جریان عرفان اسلامی بعد از گسست های طولانی در عصر اخیر به شمار می ­رود که به قول استاد شفیعی کدکنی، نگاهش در این بعد نگاه هنری و جمال شناسانه به دین و مذهب هست،(شفیعی کدکنی، 1392،  19) این خود امتیازی است که کمتر علمای مدرسی به سوی آن میل می کنند و حتی در دنیای امروز بر ضد اندیشه های جهانی و انسانی مولانا جلاالدین بلخی نظریات رکیک و زشت را از زبان فقیهان و دینداران یک بعدی می شنویم.

(امام) خمینی در چنین زمانۀ برخلاف جریان از اصطلاحاتی «معروف صوفیه»، «عشق»، «عاشق»، «معشوق»، «ساقی»، «میخانه»، «ساغر»، «باده»، «مست»، «زلف»، «خال»، «رخ»، «لب»، «خرابات»، «میکده»، «دیر مغان»، «بت»، «بتخانه»، «رند»، «پیرخرابات» و دهها مورد دیگر در شعرش  استفاده کرده است. (مهدی پور، ص 197) اشعاری زیادی در باب مباحثی عرفانی و عشق دارد که چنگ به دل میزند؛ از جمله معروف ترین اشعاری که از سالها به این طرف به یاد دارم شعری است که تحت « چشم بیمار» در دیوان آمده است:

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم

چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم

فارغ از خود شدم و کوس انالحق بزدم

همچو منصور خریدار سر دار شدم

غم دلدار فکنده است به جانم شرری

که بجان آمدم و شهرۀ بازار شدم

در میخانه گشایید برویم شب و روز

که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم

جامۀ زهد و ریا کندم و بر تن کردم

خرقۀ پیر خراباتی و هشار شدم

واعظ شهر که از پند خود آزارم داد

از دم رند می آلوده مددکار شدم

بگذارید که از بتکده یادی بکنم

من که با دست بت میکده بیدار شدم

محتوای این ابیات و سایر اشعار بیانگر آن است که آیت(امام) الله خمینی با اینکه وظیفۀ اصلی اش شاعری نبوده، ولی در این بعد هم از زیر بار خوب بدر آمده، از قریحۀ خوبی داشته است. آنطوری که در منابع مکتوب صوفیه آمده رسیدن سالک برای رسیدن به مدارج عالی عرفانی نیازمند بسیاری از کارهایی که باید انجام دهد از بسیاری لذت ها و امور دیگر دست بکشد، موانع را باید بشناسد تا در قوس صعودی سقوط نکند. آیت الله(امام) خمینی به برخی از موانع در اشعارش اشاره کرده که یکی ازآنها تعلق هست که در شعر« آرزوها» آمده، آن را نفی می کند و از اینکه نتوانسته از تعلقات ببرد خودش دراین قسمت ناکام می­داند: در دلم بود که آدم اما نشدم/ فارغ از جملۀ عالم شوم اما نشدم/ بر در پیر خرابات نهم روی نیاز/ تا به این طایفه محرم اما نشدم

**

آرزوها همه در گور شد ای نفس خبیث/ در دلم بود که آدم شوم امّا نشدم. (دیوان، ص145)

برعلاوه این واژگان، واژه «عشق» از بسامدی بالایی در دیوان امام خمینی دارد؛ واژه ای که هنوز در نگاه بسیاری از افراطیون کاربرد آن بار معنایی خوبی ندارد، ولی در نظریه عرفا و روانشناسی از مهمترین مباحثی زندگی آدم­ هاست که به نحوی هر آدمی گرفتار آن است، خواه در جلوۀ عرفان و عشق آسمانی و خواه در صورت زمینی و مجازی آن، به همین علت صوفیه ازاین واژه بالاترین استفاده را کرده است. آیت الله خمینی هم در وصف عشق ابیاتی دارد که بیانگر نگاه صوفیانه اوست، مثلاً این ابیات او در باب عشق و عاشق واقعاً خواندنی است: دل که آَشفتۀ روی تو نباشد دل نیست/ آنکه دیوانۀ خال تو نشد عاقل نیست/ مستی عاشق دلباخته از بادۀ توست/ بجز این مستیم از عمر دگر حاصل نیست. (دیوان، ص67)

و یا در جای دگر خودش را عاشقی می­داند که درمان دردش وصل یار است، باور دارد که کسی در عالم پیدا نمی شود که آتش عشق در جانش افروخته نباشد: عاشقم عاشق و جز وصل تو درمانش نیست/ کیست کاین آتش افروخته در جانش نیست. (دیوان، ص66)

در عشق پیری و جوانی نمی شناسد، این نگاه او دقیقاً با نظریۀ که گفته می شود؛ عشق به آدمی تحرک می بخشد و آمادگی بیشتر برایش فراهم می سازد موافق دارد: گرچه پیرم به سر زلف تو ای دوست قسم/ در سرم عشق چو ایام جوانی باشد.

و بعد در ادامه شعر از هجران عاشق سخن به میان آورد و از اصطلاح« نامه­پرانی» بهره گرفته که شعر را متشخص تر کرده است: دورم از کوی تو ای عشوه گر هرجایی/ که نصیبم ز رخت نام پرانی باشد/ گر شبانان به سر کوی تو آیند و روند/ خرّم آن دم که مرا شغل شبانی باشد. (دیوان، ص87)

در دیوان آیت الله(امام) خمینی اشعاری در موضوعات غیر عرفان و سایر اصطلاحات عرفانی و اخلاقی وجود دارد که در اینجا فقط با همین چند نکته اکتفا می شود، علاقه مندان نسبت به ویژگی­ ها و سبک شعری آن مرد فرزانه می تواند به مقالات و پژوهش هایی که در این زمینه صورت گرفته مراجعه نمایند.

 این نوشته را با دو زیبا به پایان می برم: دست من بر سر زلفین تو  بند است امشب/ با خبر باش که پایم به کمند است امشب/ جان من در خور یک بوسه ای از لعل تو نیست/ قدس من! باز بگو بوسه به چند است امشب؟ (دیوان، ص 296)

 

*منابع:

جهانگیری، اقدس و دیگران، «ویژگیهای عرفان در شعر امام خمینی»، فصلنامه علمی پژوهشهای اعتقادی- کلامی، سال دوازدهم، شماره 47، پاییز 1401، صص55-78.

خدادادی، محمد، آیینۀ روی دوست: انسان کامل در عرفان نظری و ادبیات عرفانی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1397.

خمینی، سید روح الله، دیوان امام، تهران، مؤسسۀ تنظم ونشر آثار امام خمینی، چاپ ششم، 1374.

 سیدزوار، نسرین و مهدی حیدری نوری«بررسی جایگاه عرفان در اشعار امام خمینی، با رویکرد جامعه شناسی بر مبنای نظریۀ لوسین گلدمن»، فصلنامۀ علمی رهیافت انقلاب اسلامی،  سال پانزدهم، شماره 54، بهار 1400، صص121-140.

شفیعی کدکنی، زبان شعر در نثر صوفیه: درآمدی به سبک شناسی نگاه عرفانی، تهران، سخن، چاپ چهارم، 1392.

مهدی پور، محمد، «سیری در دیوان اشعار امام خمینی»، تهران، دانشگاه تهران، نشرۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی، صص195-206.