(پول، بانکداری و آیندۀ اقتصاد جهانی)
نویسنده: مروین کینگ
مترجم: افشین خاکباز
ناشر: نشر نو، چاپ اول 1402
485 صفحه، 350000 تومان
****
مروین کینگ سال 1991 بهعنوان اقتصاددان ارشد وارد بانک مرکزی انگلستان شد و بیستویک سال بعد، در 2013، با سمت رئیس بانک مرکزی از آنجا وداع کرد. در بحران مالی هولناک 2007-2008 نیز ریاست آن بانک مرکزی را بر عهده داشت. چنین اقتصاددان و مدیری آنقدر دانش و تجربه دارد که حرف زیادی دربارۀ پول، بانک، و حال و آیندۀ اقتصاد دنیا به ما بگوید. این کتاب همان است. اما برخلاف بسیاری از چنین کتابهایی، مروین کینگ خاطرات خودش را ننوشته است. گو اینکه با توجه به جایگاه و سابقهاش میتوانست یکی از بهترین خاطرهنگاریها را در این زمینه بنویسد؛ که البته به تصریح خودش، خاطراتی که غالباً فقط به کار دفاع یا توجیه از عملکرد نویسنده میآیند. کینگ بر این وسوسه غلبه کرده و خواسته کتابی بنویسد که به درد دیگران بخورد، حتی آیندگان. لذا بهجای خاطرات اقتصادی، دربارۀ اندیشههای اقتصادی نوشته است. اما چرا مروین کینگ چنین کتابی را در سال 2016 منتشر کرد؟ بازاندیشی در همان بحران مالی هولناک.
در 2007-2008 بزرگترین بانکهای جهان ورشکست شدند. سنگینترین رکودِ اقتصادی غرب بعد از 1930 پیش آمد. مسبب آن فاجعه که یا چه بود؟ اشخاص، نهادها یا اصل ایدهها؟ متأسفانه اغلب تحلیلها بر نشانهها و معلولها متمرکز شدند و نه علل و دلایل. البته آن بحران اولین بحران نظام سرمایهداری نبود؛ صدالبته آخرین هم نخواهد بود. در چند قرن اخیر، از شروع سرمایهداری، بارها چنین بحرانی بهوجود آمده است. به نظر میرسد که مشکل مبنایی در بن این نوع ساختار اقتصادی نهفته است که منجر به ظهور چرخهای این نوع بحرانها میشود. حال مسئله این است: چرا این بحرانها اتفاق میافتند، و چگونه میتوان جلوی آنها را گرفت؟ برای رسیدن به پاسخ علمی و راهحل عملی باید پول و بانک را بهتر و عمیقتر بفهمیم؛ زیرا منشأ اصلی این بحرانها نظام پولی و بانکی است و برای جلوگیری از وقوع مجدد این بحرانها باید نظام پولی و بانکی را اصلاح کرد. اما اصلاح آن کار سادهای نیست و یکی از پیششرطهای آن فهم درست پول و بانکداری است؛ که اصلاً هم آسان نیست. این کتاب چنین هدفی دارد.
کینگ در مقدمۀ مفصل کتاب زمینۀ بحث را میچیند تا مقدمات طرح مسائل اصلی فراهم شود که در فصلهای بعدی پاسخ داده میشوند: «دلایل اصلی این بحران چیست، چگونه تعادل اقتصاد بر هم خورد، پول در جوامع قبلی چگونه پدیدار شد و امروزه چه نقشی ایفا میکند، چرا آسیبپذیریِ نظام مالی مستقیماً ناشی از این واقعیت است که بانکها منبع اصلی خلق پول هستند، چرا بانکهای مرکزی باید نحوۀ واکنش خود در برابرِ بحرانها را تغییر دهند، چرا سیاست و پول دست در دست یکدیگر دارند، چرا در صورتی که ملتها سیاستهای متفاوتی را در پیش نگیرند دنیا احتمالاً با بحران دیگری روبهرو میشود.»
کتاب از نه فصل تشکیل شده که هم موضوعی پیش میروند و هم، در کل، تاریخی. جزئیات تاریخی بسیار و مربوط به دورههای مختلف در سراسر کتاب ذکر شدهاند. کینگ در همۀ مباحث نگاهی به تاریخ دارد و از سابقه و گذشتۀ مباحث و مسائل غافل نمانده است. لذا هرجا که اقتضا کند گریزی به گذشته میزند و حتی تا چند قرن عقب میرود. البته در تاریخ هم تجربههای موفق یافت میشود و هم تجربههای شکستخورده. هر دو نیز مفید و درسآموزند. کینگ به هر دو دسته عنایت دارد. اما نخ تسبیح همۀ مباحث این است که از نظر کینگ علم اقتصاد بینشی را رواج داده که احتمال وقوع بحران را افزایش داده است. لذا باید در خود اقتصاد رایج تجدیدنظر کرد، تجدیدنظری بنیادی. چراکه امروزه اقتصاد بدل به نوعی کیمیاگری خطرناک شده که هر آن ممکن است فرو بریزد.
اما کیمیاگری اقتصادی چیست؟ «این باور است که اسکناس را میتوان بلافاصله به کالایی همچون طلا، که از ارزش ذاتی برخوردار است، تبدیل کرد و هرگاه سپردهگذاران بخواهند، میتوانند پولی را که در بانکهاست بیرون کشید.» همچنین، این باور که سپردههای کوتاهمدتِ امن به پشتوانۀ وامها و سرمایهگذاریهای بلندمدت سودآور متکی هستند. اما واقعیت چیز دیگری است: «پول در همۀ شکلهایش، به اعتماد به منتشرکنندهاش وابسته است. اعتماد به اسکناس بر توانایی و رغبتِ دولتها به عدم سوءاستفاده از قدرت خود برای چاپ پول متکی است.» همچنین، وامهای بلندمدت پرخطرند و آنها را نمیتوان بهسرعت نقد کرد.
کینگ بر این باور است که باید به این کیمیاگری رایج و مؤثر خاتمه بدهیم. اما پایان دادن به این کیمیاگری به معنای کنار گذاشتن مزایای آن نیست. کار شوار کینگ همین است که میخواهد طرحی ارائه کند که هم مزایای اقتصادی سرمایهداری را داشته باشد و هم از معایبش مبرا باشد. به همین دلیل، فقط نقد و رد نظریات فعلی و قبلی کافی نیست. به ایدههای جدید و جانشین نیاز داریم که انواعی گوناگون و حتی عجیب از آنها را میبینیم، از جمله این دیدگاه هایک که باید بانک مرکزی را برچید و به هر کسی اجازه داد که پول خاص خودش را چاپ کند و سپس خود مردم تصمیم میگیرند که بهترین پول را انتخاب کنند. در این شرایط، بهترین پول را کسی عرضه میکند که از تواناییاش برای چاپ پول سوءاستفاده نمیکند. از نظر هایک، پول نیز باید در بازار آزاد رقابتی شود! اما وجه تمایز این کتاب اقتصادی فقط به محتوایش نیست؛ روش متفاوتی هم دارد، روشی غیرریاضیوار.
علم اقتصاد با ظاهر ریاضیطور مهیبش چنان رعب و ابهتی در دلهای مردمان میافکند که همگان خیال میکنند این دانش همان صلابت و اتقان ریاضی را دارد. اما اینطور نیست. این فقط ظاهر قضیه است. اصل ماجرا چیزی دیگر است. اقتصاد مبتنی بر ایدهها و اندیشههایی است از جنس سایر علومانسانی. آن ایدهها و اندیشهها وحی مُنزَل نیستند؛ انعطافپذیرند و قابل نقد و حکّ و اصلاح. کینگ ما را با همین ایدهها آشنا میکند. علاوه بر این، او ایدهها و اندیشهها را بهصورت کلامی و روایی ارائه کرده است و نه به زبان مغزبترکون ریاضیات. لذا در این کتاب خبری از جدول و نمودار و دایره و مثلث و ذوزنقه نیست. همچنین، طوری ساده نوشته شده که عموم افراد، حتی اقتصادنخواندگان، نیز بتوانند کتاب را بخوانند و بفهمند. مزیت دیگر اثر این است که به دلیل ارتباط پول با سایر امور، بحث از حوزۀ اقتصاد محض خارج و به سایر عرصهها کشیده میشود، از جمله سیاست و حکومت در عامترین معنای ممکن. از اینرو، این کتاب به شناخت جهانی که در آن زندگی میکنیم، یاری میرساند.
و کتاب آنقدر قوی است که حتی منتقدان کینگ هم آن را ستودهاند، و بهقدری پرمطلب است که حتی مخالفان هم مطالعۀ آن را سودمند دانستهاند. یعنی خواننده میتواند با نتیجهگیری و نظریۀ اصلی کینگ موافق نباشد، اما نمیتواند بصیرتهای دقیق و محکم او را، که اندک هم نیستند، نادیده بگیرد. کینگ هم البته قصد ندارد که نظرش را دربست بپذیریم. در عوض، همه را دعوت میکند که به اقتصاد، پول و بانکداری بیندیشند؛ زیرا نگاه انتقادی جمعی به بازبینی سمتوسوی اقتصاد کمک میکند و باعث بهبود اوضاع میشود.
این هدف بزرگ و نامتعارف نباید ما را به این گمان اندازد که مباحث ذهنی و دور از واقعیتاند. برعکس، نویسنده پای مباحث را در زمین تجربه محکم میکند. او همۀ مباحث را با نمونههای عینی گره میزند و اینگونه است که هم مطالب را بهتر میفهمیم و هم بهتر به خاطر میسپاریم. بماند که این بهاصطلاح فکتها بهخودیخود جالب، جذاب و آموزندهاند، مثل این:
«در سال 1815 که ناپلئون بعد از شکست واترلو برای گردآوری نیرو به پاریس بازمیگشت، مهمانخانهداری در روکروی از پذیرشِ حوالهای 300 فرانکی برای شام همراهان امپراتور خودداری کرد و به جای آن درخواستِ طلا کرد (که مسلماً نشانهای از زوال قدرت ناپلئون بود.) هنگامی که حکومتی دچار بحران است، معمولاً شاهد رویگردانی از اسکناسی که منتشر میکند، سقوط ارزش پول و تورم لجامگسیخته، یعنی تورم ماهیانۀ بیش از 50 درصد هستیم. شاید این چندان بد به نظر نرسد، ولی به معنای نرخ تورم سالانه بیش از 1000 درصد است. شاید سادهترین تعریف تورم لجامگسیخته شرایطی باشد که در آن دنبال کردن نرخ تورم غیرممکن است. در بدترین تورم لجامگسیخته، حداکثر تورم ماهیانه چند میلیون درصد بوده است. راه سادهتر برای اندازهگیری چنین تورمهایی آن است که آنها را بر اساس مدتزمانی که (برحسب ساعت) برای دوبرابر شدن قیمتها لازم است، بسنجیم. در اوجِ تورم افسارگسیختۀ آلمان، یعنی در نوامبر سال 1923، قیمتها هر سه و نیم روز یکبار دوبرابر میشد. تعجبی ندارد که مردم پول ناهارشان را هنگام شروع صرف ناهار میپرداختند. چاپخانهها که سرگرم چاپ اسکناس بیشتر و بیشتر بودند ورشکسته شدند، چون دستگاههای آنها زودتر از آنچه انتظار داشتند فرسوده شد و نمیتوانستند برای خرید تجهیزات جدید پول کافی پسانداز کنند. اقتصاد دچار فروپاشی شد. در پایان جنگ جهانی اول، یعنی در نوامبر سال 1918، یک مارکِ طلا 02/2 مارکِ کاغذی میارزید. تا نوامبر سال 1923، ارزش یک مارک طلا، یک هزار میلیارد مارک کاغذی بود.... بدترین تورم لگامگسیخته در ژوئیۀ سال 1946 در مجارستان رخ داد که در طی آن قیمتها بر اساس پِنگو هر پانزده ساعت دوبرابر میشد. عکسهای تلخی هست از رفتگرانِ بعد از جنگ در مجارستان، کپههایی از پِنگو را جارو میکنند، چون برداشتنِ آنها از روی زمین به زحمتش نمیارزید.»
*دکترای فلسفه