روزنامه وطن امروز نوشت: چند سال قبل شبکه سلطنتطلب «منو تو» سراغ مرد پا به سن گذاشتهای رفت که ادعا میکرد فرزند راننده محمدرضا پهلوی است! صورت جوان این مرد در تصاویر ثبت شده از رزمایش ارتش شاهنشاهی در روزهای بعد از فرار شاه در آرشیو رسانهها ثبت شده است. شأنیت این مرد برای روایت تاریخ مهم مناقشه ارضی ایران فقط به این بود که محمدرضا پهلوی او را بورسیه کرده و به خارج برای تحصیل فرستاده بود. همین! و شبکه منو تو با استفاده از صدای این مرد و با استفاده از آرشیو خریداریشده از منبعی به نام «بریتیش پَث» در ظاهر و از «بیبیسی فارسی» در اصل اقدام به ساخت مستندی به نام «جنگ اروند» کرد. در این مستند با تحریف کامل تاریخ سعی شد روایتی وارونه از عملکرد پهلویها ارائه شود و آنان را به سبب عبور دادن یکروزه کشتی «ابنسینا» از اروند رود تقدیس کنند و در نتیجه جمهوری اسلامی را بابت ناتوانی در کنترل صدام مقصر بدانند؛ استراتژی تحقیر ملی برای تحمیق مخاطب.
در همان زمان خبر رسید شبکه «اینترنشنال» نیز در حال ساخت مستندی با همین رویکرد است بویژه که برخی چهرههای نزدیک به آیتالله هاشمی نیز در جامه مورخ با جرح و تعدیل در تاریخ شخصیت امام را به نوعی به آغاز جنگ عراق ربط میدادند و استنادشان بیشتر به ماجرای پاسخ امام به حسن البکر بود. سال 1399 و در بحبوبه کرونا مستندی ساخته شد به نام «کلاشنیکفهای آمریکایی»؛ این مستند محصول حوزه هنری و مرکز آفرینشهای هنری بسیج بود. «کلاشنیکفهای آمریکایی» درهای تازهای روی روایت از تاریخ جنگ باز کرد و با محور قرار دادن صدام تا روزی که او برای ترور کریم قاسم اقدام کرده بود، در تاریخ عقب رفت. کریم قاسم نخستین رئیسجمهور عراق بود که در این مستند به عنوان «اولین مطالبهگر» اروند و خوزستان معرفی میشد. مستند در زمان خودش مثل آبی شد روی آتش اینترنشنال و منوتو و حسب اتفاق نیز خوب پخش و دیده شد.
«کلاشنیکفهای آمریکایی» یک ویژگی ناب داشت و آن حرکت بر مدار «سیدروحالله خمینی» بود. یعنی این مستند انگار به رغم داستانگویی سعی داشت با اسنادی که 30 سال پس از جنگ منتشر شده بود به تبیین نگاه امام نسبت به جنگ بپردازد و به صورت دقیق به نقش خاندان پهلوی در حمله عراق به ایران نیز اشاره کرده بود که تا آن روز سابقه نداشت. این سعی در روایت تاریخ بعدها در مستندهای متعددی دنبال شد که «سفیر فیلم» از پیشتازان آن بود و مستندهایی درباره «جنگ ظفار» و رخدادهای آن مقطع ساخته شد اما «کلاشنیکفهای آمریکایی» شتابزده از تاریخ پیش از انقلاب عبور کرده بود و انگار داوود مرادیان، کارگردان این مجموعه دنبال فرصتی بود تا به نقش خاندان پهلوی در مناقشه ارضی بین عراق و ایران بپردازد؛ فرصتی که با مجموعه مستند «آرزم» محقق شده است.
آرزم در لغت یعنی «جنگ، رزم، کارزار»؛ نامی که معلوم میکند چرا این تعداد عکس روی پوستر فصل اول این مجموعه کار شده است. در تصاویر روی پوستر شاید فقط ۳ نفرش برای مخاطب ایرانی آشنا باشد: «رضاخان، محمدرضا پهلوی و نهایتاً صدام» اما پوستر نشان میدهد کارزار بر سر تمامیت ارضی ایران انگار ریشه عقبتری دارد و از تصاویر «حسن البکر، عبدالسلام عارف و عبدالکریم قاسم» نیز استفاده شد. در پوستر دوم آرزم حتی تصویر نخستین شاه عراق یعنی «فیصل اول» نیز دیده میشود که نشان میدهد ماجرای اروند نه برای سال 1348 که به سال 1301 بازمیگردد و این دقیقا نقطه آغاز مجموعه مستند «آرزم» است.
ظاهرا فصل نخست «آرزم» قرار است پیشزمینههای جنگ را مورد بررسی قرار دهد و همانطور که مشخص است این مستند بین 20 تا 23 قسمت خواهد بود. این مجموعه در قسمتهای یک تا ۳ به ماجرای شکلگیری حکومت سلطنتی عراق به دست انگلیس بعد از فروپاشی عثمانی میپردازد؛ به ماجرای واگذاری ساحل شرقی ایران به عراق سلطنتی توسط رضاخان بر اساس خاطرات رجال پهلوی اول. در بخشی از قسمت اول آمده: باقر کاظمی خاطرات آن روز را اینطور نوشته: «ما نزد رضاشاه رفتیم، نوریسعید، وزیر عراق آمد و گریه و زاری کرد که بگذارید این رودخانه مال ما شود. شما دریای فارس و دریای مکران را دارید اما ما هیچ چیز نداریم.» رضاشاه گفت: خب! اروند را به اینها بدهیم. با همین یک جمله، کار تمام میشود. رضاشاه تمام ساحل اروند را به عراق تازهتاسیس میبخشد و تنها 5 کیلومتر آب را آن هم در کنار خرمشهر و آبادان برای ایران باقی میگذارد. این اتفاق عجیب، بزرگترین پیروزی عراق تازهتاسیس بر همسایه شرقی است؛ پیروزی بزرگی که در قراردادی با عنوان 1316 در همان سال ثبت میشود؛ اتفاقی که بستری بزرگ برای درگیری دائمی ۲ برادر خواهد شد.
در مستند «آرزم» روزشمار نشریات پهلوی مرور شده و نکاتی از آن بیرون کشیده شده که روایت را هم قدرتمند کرده و هم باعث شده مخاطب با زوایای جدیدی از ماجرای پهلویها آشنا شود بویژه وقتی شاه در دانشگاه افسری از دفاع با کارد، ناخن و چنگال حرف زده. اما ویژگی «آرزم» فقط در بدیع بودن رخدادهایش نیست که مخاطب ایرانی هیچ اشرافی بر آن ندارد. شخصیتپردازی در این مستند نیز مورد توجه قرار گرفته است! «آرزم» به رغم اینکه پژوهشمحور است به هیچ وجه مقاله تصویری نیست بلکه هر قسمت آن با یک شخصیت به راه میافتد و سعی میشود در طول قسمت حتی به حالات احتمالی روحی و روانی او نیز پرداخته شود.
تعاملات شاه با شخصیتهای عراقی، درگیری شاه با خودش، کریم قاسم با خودش و با عبدالناصر مصری و جمع همه اینها مستند «آرزم» را به اثری خاص تبدیل کرده است اما ضعف «آرزم» شاید کیفیت بد آرشیوش باشد؛ آرشیوی که اگر توسط صداوسیما خریداری میشد اکنون با مستندی مواجه نبودیم که تصاویر آن متاسفانه 480p هستند و ارزش بصری کار را زیر سوال میبرند. «آرزم» محصول شبکه افق است که گویا قرار شده مرکز سیمرغ نیز در آن مشارکت داشته باشد.