باتلاق «بی بی»

حسین عباسی، گروه سیاسی الف،   4030820047 ۶۰ نظر، ۰ در صف انتشار و ۱۷ تکراری یا غیرقابل انتشار

در شرایطی که خاورمیانه از بحران‌ها و چالش‌های مبرمی رنج می‌برد، اسرائیل برای بقای خود در این جنگ از قبل باخته قمار می‌کند که در آن یک اشتباه راهبردی شاید نقطۀ پایانی بر آن باشد؛ پایانی که برای پشتیبانان تل آویو نیز بدون هزینه نخواهد بود.

با افزایش تنش‌ها و گسترش جغرافیای هر روزۀ جنایت نسل کشی صهیونیست‌ها، وخامت اوضاع بیش‎تر و جهان به وضعیت انفجاری جنگ گستردۀ فراگیر غیر قابل کنترل نزدیک‌تر می‌شود که می‌تواند به جد چهرۀ خاورمیانه را دگرگون و وارونه نماید. با گذر از 7 اکتبر، مفهوم وحدت و یکپارچگی جبهه‌ها بیش از پیش نمایان گردید که گویی پیش از آن جنبۀ عینی نداشت و همین باعث غافل‌گیری و همکاری خفیف سایر بازیگران جبهۀ مقاومت در روزهای ابتدایی گردید؛ البته آینده فرصت نگاه و ارزیابی موشکافانه به عملکرد و نقاط قوت و ضعف محور مقاومت مهیاتر خواهد بود.

با آنکه حمله 8 اکتبر ارتش رژیم صهیونیستی به غزه، بنابر اقدام محدود با هدف نابودی حماس و حل مسئلۀ غزه پس از دو دهه آغاز شد، حال به جنگ فرسایشی سنگین پر هزینه مبدل شده که علاوه بر آن رژیم جبهه‌های دیگری اعم از لبنان، سوریه، عراق، یمن و ایران را به روی خود گشوده که خارج از تمامی توان و ظرفیتش بوده و قادر به مدیریت هدفمند  آن نمی‌باشد و جنگ را به دوئلی برای دوام و موجودیت خود تبدیل نموده است. اسرائیل مدت‌های مدیدی است که فاقد راهبرد سیاسی و نظامی متوازن می‌باشد که اوضاع را در محیط داخلی و پیرامونی ناآرام و متزلزل کرده است.

بیش از یک سال جنگ در جبهه‌های شمال و جنوب بر همگان مبرهن و مسلم داشته که رژیم علیرغم اعلان رسمی، هیچ راهبرد هدف‌مند قابل تحقق در دسترسی در میدان جنگ نظامی و سیاسی پیش‌رو نداشته و پیروزی غیرممکن است. در اظهارات و برنامه‌های متوهمانۀ دولت بی‌بی، غیبت واقعیت و حقیقت میدان جنگ کاملاً مشهود است.

 کابینۀ جنگ رژیم در باتلاقی گرفتار آمده که هرازگاهی با اقدامات تاکتیکی و نمایشی در صدد کاهش فشارهای واردۀ داخلی و خارجی است؛ اما تقلاها حاصلی نداشته و موجب غرق شدن بیش‌ترجامعۀ متفرق صهیونیستی در شرایط نامطمئن زندگی شده که برای آن هیچ آیندۀ تضمین شده‌ای متبلور نمی‌باشد.

آن‌طور که از مواضع مقامات صهیونیست معلوم است آن‌ها تصور می‌کردند که با ترور رهبران جبهۀ مقاومت هم‌چون فوأد شکر، اسماعیل هنیه، سید حسن نصرالله، یحیی سنوار و بسیاری از مسئولین، حماس و حزب الله آسیب جدی دیده دچار آشفتگی و مشکلات عدیده در رهبری و اهداف خواهند شد و جمهوری اسلامی ایران نیز در دام افتاده و می‌توان ضربه‌ای تمام کننده به تهران وارد کرد.

غافل از آنکه ضربات وارده نه تنها باعث مصمم‌تر شدن و حرکت پر شتاب رو به جلو، بلکه قطب نمای راه پیروزی شده و نتوانست زهر طوفان الاقصی را گرفته جامعۀ فروریختۀ صهیونیستی را به پیش از آن تاریخ بازگرداند؛ و بمباران‌های وحشیانۀ مناطق مسکونی، بیمارستان‌ها، مساجد و کلیسا‌ها، مقرهای سازمان‌های بین المللی، چادرهای آوارگان، آمبولانس‌ها، پزشکان و نیروهای امدادی، اصحاب رسانه، کارمندان نهادهای بین المللی وابسته به سازمان ملل و .. فقط ماهیت باندی تروریستی را نمایان می‌کند که امروز افزون بر ملت‌ها و دولت‌های اسلامی منطقه، ملل و حتی نخبگان و رهبران سیاسی کشورهای سنتی حامی صهیونیست‌ها نیز سعی در تبری جستن از این حجم وحشی‌گری و درنده‌خویی برآمده‌اند.

 آنسان که خانم فرانچسکا آلبانِزه گزارش‌گر ویژه سازمان ملل متحد در امور سرزمین‌های اشغالی، عملکرد رژیم صهیونیستی را آپارتاید دانسته که در غزه نسل‌کشی می‌کند و قصد پاکسازی نژادی دارد؛او اقدامات اسرائیل را معادل جنایت بین المللی می‌داند.

با آنکه ترور شخصیت‌های جبهۀ مقاومت در زنجیرۀ سران و فرماندهان به ویژه سید حسن نصرالله نقطه عطف تاریخی مهمی بود اما برخلاف اظهارات برخی صاحب‌نظران و مشاورین مقامات عالی رتبۀ صهیونیست و دول غربی، جهت گیری‌های راهبردی گروه‌های مقاومت قائم به فرد نبوده و توانستند در زمان کوتاهی خود را بازیابی نموده و به طور اثرگذار علاوه بر دفاع و مقابله با هجوم، خطوط حملۀ گسترده و فلج کننده‌ای را به اعماق اراضی اشغالی باز و پاسخ‌گوی حملات ارتش صهیونیستی در تمامی میادین جنگ باشند. آنچنان که مرکز تحقیقاتی صهیونیستی آلما از گسترش و چهار برابر شدن حملات حزب الله علیه رژیم پس از ترور رهبر این حزب خبر می‌دهد.

جدا از خطرات جنگ و ضربات سهمگین محور مقاومت که باعث اختلال جدی و گاه قطع کامل زندگی روزمره در مختصات سرزمین‌های اشغالی قابل مشاهده است؛ گروگان‌گیری شهروندان صهیونیست از سوی کابینه جنگ این رژیم بوده که به باور مخالفین و بسیاری، دولت راست افراطی نتانیاهو برای حفظ و تداوم قدرت خویش به گسترش هر چه بیش‌تر جغرافیای جنگ، جنایت و نسل کشی بدون توجه به تبعات و زیان‌های گستردۀ اجتماعی، امنیتی، اقتصادی و سیاسی مبادرت می‌کنند. حتی بعضی معتقدند که نتانیاهو خود نیز از سوی شماری از وزرای افراطی کابینۀ ائتلافی هم‌چون بن گویر وزیر امنیت داخلی، اسموتریج وزیر دارایی، ریگو وزیر حمل و نقل، برکات وزیر اقتصاد و ... به گروگان گرفته شده است که در صورت پایان جنگ آن‌ها استعفا داده و دولت ائتلافی را سرنگون می‌کنند.

صهیونیست‌ها براساس توهمات و بزرگ بینی‌های خود در کنار قضاوت‌های اشتباه و نادرست راهبردی نشأت گرفته از پاره‌ای سیاست‌های نابجای راهبردی گذشتۀ محور مقاومت از جمله جمهوری اسلامی ایران، گمان می‌کردند می‌توانند با اعمال وحشیانۀ بی سابقه و عبور از خطوط قرمز، طرف مقابل را وادار به عقب نشینی کرده و امتیازات ارزشمندی را کسب نمایند. امری که با مقاومت در جبهه‌ها محقق نشد و برآیندهای جاری بر این است که در نهایت رژیم اسرائیل مجبور است با پذیرش تصمیمات سخت و تلخ سیاسی و نظامی در کنار حمایت‌های آمریکا پایان جنگ در منطقه را تحمل کند.

پایان جنگ و حصول آتش بس تغییراتی حول چند محور اصلی را در منطقه حادث می‌نماید؛ پایان جنگ، دولت ائتلافی راست افراطی ناهمگن نتانیاهو را آماج حملاتی تند قرار خواهد داد و سرنگونی دولت کنونی و روی کارآمدن دولتی ناتوان و ضعیف با عمری کوتاه را در جامعه‌ای مردد و سرخورده در تلآویو به ارمغان خواهد آورد؛ و صحنۀ سیاسی و سیاست‌مداران رژیم را به ورطۀ دشمنی‌های سیاهی خواهد کشاند که در آن از اعتماد خبری نبوده و کار دولت جدید جهت احیای مجدد حاکمیت و اقتدار بخشی دشوار خواهد بود؛ تشکیل کمیته‌های سیاسی، نظامی و امنیتی برای بررسی علل وقوع عملیات طوفان الاقصی و حوادث پس از آن، تضعیف گسترده و ممتد جایگاه ارتش و نمایان شدن آسیب‌های وارده در سطح منابع انسانی و ادوات و تجهیزات زرهی، افزایش فزایندۀ ناآرامی‌های سیاسی و اجتماعی در جامعه صهیونیستی و تعمیق شکاف‌های اجتماعی و سیاسی موجود، تلاش برای بازگرداندن سطحی از بازدارندگی برای مقابله با چرخه‌ای از خطرات و آسیب‌های احتمالی بالقوه و بالفعل آشکار و نهان، انزوایی شگفت در سطح جهانی.

جمع بندی نظرات پیرامون بیش از یک سال جنگ، رویکرد واکنش وسیع رژیم در این سطح را می‌بایست بزرگ‌ترین اشتباه از زمان تأسیس قلمداد نمود که نه توانست بر شکست سنگین وارده از طوفان الاقصی مرهم باشد و آن را جبران و یا دست کم به فراموشی سپارد و نه توانست قدرت بازدارندگی پیش از حادثه را ترمیم نماید؛ و صرفاً با گسترش دامنۀ جنگ در شرایطی که در میادین پیشین هیچ دستاورد و پیروزی کسب نکرده، انزوا و ناتوانی در همۀ وجوه داخلی و خارجی را به ارمغان آورده و تحقیر صهیونیست‌ها را در نگاه جهانی در پی داشته باشد. جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی در تقابل رسمی در منطقه از سد بازدارندگی عبور کرده‌اند؛ چرا که ارزش و اعتبار قدرت بازدارندگی به پیش از درگیری مستقیم بوده و اکنون به نظر دیگر کارآیی پیشین را ندارد و حال دو طرف باید به سوی متعادل سازی توازن قدرت در منطقه حرکت کنند که به دلیل تعدد نیروهای نیابتی و جغرافیای در کنار توانمندی‌های سیاسی و نظامی ایران و تشدید مفهوم وحدت جبهه‌ها کفۀ توازن قوا به طور قابل توجهی به سود جمهوری اسلامی ایران و متحدین سنگینی خواهد نمود.