سفیر ایران در لبنان: اجبار رژیم صهیونیستی به قبول شکست، وظیفه ماست

  4030823019

سفیر ایران در لبنان گفت: تقویت جبهه مقاومت و پیش بردن مسیر سیاسی برای اجبار رژیم صهیونیستی به قبول شکستش در این دوره از درگیری‌ها وظیفه ماست.

 مجتبی امانی، سفیر جمهوری اسلامی ایران در لبنان در گفت‌وگوی ویژه خبری تحولات سیاسی و میدانی لبنان بعد از شهادت سیدحسن نصرالله را بررسی کرده است. متن این گفت‌وگو به شرح زیر است:

پرسش: حالتان بهتر است؟

امانی: الحمدالله، خدا را شکر، تقریبا ۵۶-۵۷ روز از واقعه می‌گذرد، یک واقعه‌ای که اتفاق افتاد واقعه بزرگی بود در حجم مردم و کشور لبنان؛ بنده جزو مجروحین این حادثه بودم این اقدام تروریستی؛ الحمدالله بعد از این مدت بعد از چند تا عمل جراحی و این‌ها الحمدالله به این مرحله رسیدم یا به این توان رسیدم که تقریبا آن توانایی قبلی خودم را به صورتی به‌دست آوردم و انشاالله قصد دارم که به زودی هم برگردم به محل ماموریتم.

پرسش: جای چنگال و پنجه رژیم روی صورت شما نشسته این خودش یک نشان افتخار است.

امانی: این هم قسمت ما بود بهتر از این هم می‌شد که بشود ولی نشد، در همین مرحله جانبازی متوقف شد.

پرسش: شما فقط از ناحیه چشم و دست‌ها دچار آسیب شدید؟

امانی: نه، اکثر افرادی که پیجر دستشان بود، طوری طراحی شده بود که دست، چشم و صورت را آسیب بزند؛ من هم تقریبا در همین سه شکل آسیب دیدم سمت راست صورتم یک مقدار آسیب بیشتری دید و چشم راستم آسیب دید ولی بینایی‌اش را از دست نداده است؛ چشم چپم کمتر آسیب دید که تقریبا در همان حالت اولیه برمی‌گردد، یعنی همین الان هم با عینک قابل دید است و مطالعه و این‌ها را می‌توانم انجام بدهم؛ چشم راستم گفتند باید یک کمی زمان بیشتری ببرد تا آن توانایی قبلی خودش را به دست بیاورد، یک کمی انگشتان دست مان از شر ناخن گرفتن پنج شش تا انگشت راحت شدیم سرهایش رفته، ولی این دستم که هنوز پانسمان است یک کاری شده بود روی انگشت وسطم که آسیب دیده بود، پیوند پوست لازم داشت محتاج بود که یک کمی وقت ببرد که این هم دیگر انجام شده است؛ الحمدالله از همین سه ناحیه چشم و صورت و دست آسیب دیدم، آسیب‌های جزئی هم به ناحیه‌های مختلف بدنم، سطح پا و اینها و شکم خورده که آنها اصلا ترکش‌هایی بوده، خسارت چندانی نداشته تقریبا میتوانم بگویم ۹۵ درصد کسانی که در این حادثه آسیب دیدند؛ این ها از همین سه ناحیه به‌ویژه چشم، دست و طراحی هم شده بود که این تعداد را از کار بیاندازند به زعم خودشان ضربه‌ای بزنند؛ من هم افتخار می‌کنم که خون من هم کنار خون مردم لبنان و کسانی که از این دستگاه برای مقاصد غیرنظامی استفاده می‌کردند و خون من هم کنار آن‌ها ریخته بشود و به قول شما پنجه رژیم صهیونیستی بر صورت ما و دست ما یک افتخاری هست که انشاالله قدر این افتخار را بدانیم. 

پرسش: ولی خدارا شکر سرحال هستید الحمدالله، آماده ادامه ماموریت در بیروت .

امانی: بله آن توانایی‌هایی که لازم است الحمدالله دارم و از دست ندادم. 

پرسش: از آن روز که عملیات پیجر‌ها اتفاق افتاد اصلا چه شد؟

امانی: این دستگاه پیجر یک دستگاه اطلاع‌رسان بود؛ این قدیم هم در ایران مرسوم بود ولی الان به‌واسطه کثرت موبایل این دستگاه خیلی مورد استفاده نیست؛ یک دستگاه هم در اتاق ما وجود داشت، بیشتر برای این طراحی شده بود که اگر در مواقعی موبایل به علت یک اتفاقی قطع شود، این دستگاه اطلاع‌رسان وجود داشته باشد. 

پرسش: یعنی چه چیزی را اطلاع‌رسانی می‌کرد؟

امانی: مثلا الان پهپاد آمده یا الان فلان جا را بمباران کردند در این جا خطر هست؛ دلیل اصلی آن هم این است که الان این دستگاه در لبنان آژیر قرمز وجود ندارد؛ یعنی یک سیستم این‌طوری ندارند که اعلام آژیر بکند مثل رژیم صهیونیستی و بتواند که خبررسانی عام داشته باشد؛ این را در اختیار مثلا فروشگاه، صاحبان فروشگاه، متصدی فروش، مدیر مدرسه، حتی مدیر مدرسه ایرانیان ما آنجا دستگاه را داشت. 

پرسش: پس اینکه فقط انحصارا اعضای حزب‌الله این را در اختیار داشته باشند، این نبود.

امانی: اعضای حزب‌الله نه به آن‌صورت و اینکه گفته می‌شود که این کاربرد نظامی داشته دروغ است و کاربرد غیرنظامی آن فراوان بوده؛ من که فرد نظامی نیستم که این را در اختیار داشته باشم؛ برای اینکه من هم در یک شرایط اضطراری بتوانم یک اطلا‌ رسانی بشود این را هم داده بودند به ما ...

پرسش: چون همان زمان که خبر مجروحیت شما البته همان زمان هم شایعات زیاد بود برخی خبر شهادت شما را می‌دادند؛ حالا راجع به آن صحبت می‌کنیم خیلی‌ها سوالشان این بود که، چون تصور این بود که این پیجر‌ها اختصاصا در اختیار اعضای حزب‌الله است و بعد سوالشان این بود که دست سفیر جمهوری اسلامی ایران پیجر چه کار می‌کرده است؟

امانی: حتی در شهدا و مجروحان این حادثه زن و کودک هم است؛ این خودش نشان می‌دهد که ...

پرسش: پس افراد عادی هم استفاده می‌کردند؟

امانی: بله، الان خود فیلم آن در فضای مجازی منتشر شد یک خانمی هست متصدی یک فروشگاهی است آنجا منفجر می‌شود؛ البته این دستگاه طوری طراحی شده بود که اگر هم از آن استفاده نکنید بعد از چند ثانیه خود به خود منفجر می‌شد و آن دستگاه کنار این است و این بی‌توجه به آژیری که صدای پیام‌رسان به صدا در آمده، بی‌توجه است و در اثر کثرت کار همانجا منفجر می‌شود؛ یک خانمی من چند روز پیش کلیپ آن را دیدم او هم دو دست و چشمان خودش را از دست داده، یک بچه شهید شده، یک دختری من خودم این را مطلع شدم، دختربچه ۶-۷ ساله بود چشمانش را از دست داده بود؛ یعنی این چیزی نبوده که برخلاف ادعای رژیم صهیونیستی که البته مسئولیت این را چند روز پیش نتانیاهو برعهده گرفت و این خودش یک جنایت جنگی است اصلا کاربرد مواد منفجره و مواد نظامی در ادوات و دستگاه‌هایی که کاربرد عادی دارند ممنوع است و جنایت جنگی محسوب می‌شود؛ یعنی شما عروسک می‌فروشید در عروسک مواد منفجره بگذارید، بمب‌های خوشه‌ای بیشتر بخاطر همین دلیل است؛ جنایت جنگی بود که این‌ها مرتکب شدند البته دروغ هم پشت سر آن درست می‌کنند؛ این دستگاه یک دستگاهی بود برای اطلاع‌رسانی.

پرسش: یعنی مردم لبنان هر کس که بخواهد می‌توانست ...

امانی: هر کس که می‌خواست می‌توانست برود تهیه کند؛ البته این دستگاه را حزب‌الله وارد کرده بود، چون خود لبنان خیلی دولت قوی ندارد؛ الان هم رئیس‌جمهور ندارد و نخست‌وزیر آن هم نخست‌وزیر موقت محسوب می‌شود؛ به این دلایلی که ساختاری هم ندارند آژیر قرمز بزنند، آژیر بزنند و هشدار بدهند این دستگاه بیشتر برای پوشش این موضوع ابداع شده بود و خریداری شده بود و استفاده می‌شد.

پرسش: الان دیگر پیجر استفاده نمی‌شود درست است؟

امانی: دیگر بعد از این واقعه نه.

پرسش: پس الان چطوری متوجه می‌شوند؟

امانی: شما فکر می‌کنید الان چطور این مردم را ...

پرسش: الان مثلا یک حمله هوایی اتفاق بیفتد از کجا مردم مطلع می‌شوند که باید به پناهگاه بروند؟

امانی: شاید برای بینندگان جالب باشد الان رژیم صهیونیستی اعلام می‌کند که ما فلان منطقه را می‌خواهیم بزنیم یا خود حزب‌الله متوجه می‌شود که فلان منطقه الان می‌خواهد بمباران بشود در ضاحیه؛ در فقدان این دستگاه و فقدان آژیر قرمز یک عده می‌روند جلوی آن ساختمان‌ها تیراندازی هوایی می‌کنند که کسانی که در ساختمان به هر دلیلی ماندند و دسترسی ندارند به این که یا سواد آن را ندارند یا نمی‌توانند و پیر هستند، آ‌ن‌ها را مطلع بکنند که خارج بشوند؛ یعنی جایگزین این پیجر‌ها این شده که با این نمایش ابتدایی بروند جلوی ساختمان‌ها تیراندازی کنند یا داد و هوار بکنند این افرادی که در ساختمان به هر دلیلی ماندند اینها خارج بشوند یعنی واقعا این کاری که شد یک نوع تهدید کل مردم لبنان بود که از یک دستگاه ساده اطلاع‌رسانی آن‌ها را محروم کرد. 

پرسش: و بعد همزمان این‌ها منفجر شد در یک لحظه ...

امانی: بله اگر کسی فشار می‌داد همان زمان منفجر می‌شد و اگر نه چند ثانیه بعد، در واقع تمام این دستگاه‌هایی که بمب‌گذاری شده بود منفجر شدند؛ الان آن‌هایی که باطریشان تمام شده بود یا در حال استفاده نبوده وگرنه تمام دستگاه‌های فعال منفجر شده بود.

پرسش: و شما آن لحظه کجا بودید؟ این پیام آمد و شما رفتید ببینید این پیام چیست؟

امانی: این دستگاه در اتاق کار من بود؛  من آمدم یک بوق خاصی هم زد برخلاف بوق‌هایی که قبلا می‌زد، یک پیغام آمد که یک پیام مهمی دارید این دگمه را فشار بدهید؛ من در دست چپم بود و دست راست که فشار دادم منفجر شد؛ البته، چون از شدت انفجار متوجه شدم خیلی انفجار قوی نیست؛ چون پرت نشدم، دیگر همکاران آمدند و من با پای خودم تا بیمارستان رفتم و آنجا ساعت سه‌ونیم بعد از ظهر بود آنجا شب یک دو تا عمل جراحی روی چشم و صورتم و این‌ها انجام شد و دیگر بعد از آن هم خود آقای عراقچی تماس گرفتند با همسر بنده؛ چون تلفن من جوابگو نبود و خانم بنده هم گفتند و شرح دادند وضعیت من را و ایشان هم همان شبانه تصمیم گرفتند و البته با هلال احمر که یک هواپیما فرستادند که آمد تعدادی از این مجروحین را بردند.

من می‌خواهم یک مقایسه‌ای بکنم حجم این حادثه را در لبنان ۴ و نیم میلیون بیشتر جمعیت ندارد؛ حدود ۴ هزار نفر یک کم کمتر در این حادثه آسیب دیدند؛ یکباره بدون هیچ‌گونه هشدار قبلی، ما شب چهارشنبه سوری آمادگی در بیمارستان‌های اینجا می‌شود هیچ آمادگی نبود؛ بنیه پزشکی لبنان هم بنیه قوی نیست که از لحاظ ساختار و تعداد بیمارستان‌ها و این‌ها؛ یکباره من مقایسه بکنم با یک کشوری که ۸۰ میلیون جمعیت دارد؛  شما فکر کنید ۸۰ هزار نفر به یکباره در این حادثه از ناحیه دست و چشم آسیب می‌بینند، اصلا کشور نمی‌تواند اداره بکند خودش را، این همه تخصص چشم و دست، ۸۰ هزار نفر در یک کشوری که ۸۰ میلیون هم جمعیت دارد و در مناطق مختلف این خودش به نظر من خیلی‌ها درباره علت این انفجار‌ها صحبت می‌کنند که چرا رژیم صهیونیستی این برگه ارزشمندی که ضربه مهلک می‌توانست به حزب‌الله بزند به توان لبنان بزند؛ لبنان را درگیر خودش بکند؛ یعنی ۴ هزار مجروح قطعا ۵ برابر یعنی ۲۰ هزار آدم می‌خواهد که به این‌ها رسیدگی کنند از راننده و آمبولانس و پزشک و امور دارویی و ... و ذلک، تفسیر‌های مختلف و علت‌های مختلف و تحلیل‌های مختلفی راجع به این که چرا حزب‌الله این را در این مرحله استفاده کرد گفته می‌شود که کشف شده بود فهمیده بودند می‌خواستند جمع‌آوری کنند.

این یک احتمال داده می‌شود، ولی من فکر می‌کنم رژیم صهیونیستی تصورش این بود که این ضربه آنچنان مهلک هست که می‌تواند کمر حزب‌الله را کمر مقاومت را در لبنان بشکند و واقعا هم ضربه مهلکی بود؛ مقاومت لبنان سربلند از این قضیه خارج شد؛ یعنی آن ضربه‌ای که تصور می‌کرد که نتانیاهو با این خباثت و با این سطح از جنایت، جنایت جنگی، می‌تواند مردم لبنان و مقاومت لبنان را سرکوب کند و آن‌ها را تسلیم بکند، این به نظر من دلیل مهمی بود که فکر می‌کنم برای این بود که این را به قولی در وقت غیرمناسب به تعبیر خیلی‌ها استفاده کرد؛ شاید که همزمان با شهادت آقای سیدحسن نصرالله بود اثراتش تشدید می‌شد؛ ولی این‌ها این را که انجام دادند بعد از مثلا یک تقریبا ده روز بعد آمدند سید را شهید کردند؛ ضربه ضربه کاری بود و این تعداد مجروح به نظر من که مجروح می‌دانید بیشتر توان را می‌گیرد؛ شهید دو روز هم بماند دفن نشود مشکلی ایجاد نمی‌کند؛ الان سیاست‌های جنگی به سمت این جنایت‌ها بیشتر رفته که تا نیرویی را به خودش بگیرد و توان آن کشور را کاهش بدهد که به نظر من دلیل عمده آن این بود رژیم صهیونیستی با این جنایت وحشتناکش نتوانست به نتیجه برسد و بعد فکر کرد راجع به یک جنایت بسیار بزرگ‌تر که رفتند این‌ها نتانیاهو در این فاصله رفت نیویورک در اجلاس سازمان ملل و آنجا اجازه استفاده از بمب‌های یک تنی را برای به شهادت رساندن شهید سیدحسن نصرالله گرفت که آمریکایی‌ها هم موافقت کردند؛ چون این بمب‌ها یک مقدار با حساب و کتاب و موافقت آمریکایی‌ها باید استفاده بشود هر چند متحد استراتژیکشان یعنی اسرائیل باشد حالا نسبت به کشور‌های دیگری که از این سلاح‌ها حتی مثلا هواپیما‌های پیشرفته اف ۱۶ و اف ۳۵ استفاده می‌کنند.

من در مصر این را دیدم در عربستان هم به همین شکل است محدودیت می‌گذارند یعنی اینطور نیست که سلاح را فروختند او هر شکلی را انجام بدهد ولی این بمب‌های سنگرشکنی که یک تنی در ضاحیه علیه مکان اقامت آقای سیدحسن نصرالله این شهید والامقام استفاده شد با اجازه آمریکایی‌ها بود و در واقع به علت نتیجه نرسیدن عملیات پیجر‌ها که به نظر من عملیات پیجر‌ها حتی از لحاظ تاثیر جنگی شاید از شهادت سیدحسن نصرالله بیشتر می‌توانست که تاثیرگذار باشد به زعم آن‌ها برای خارج کردن مقاومت از صحنه. 

پرسش: به موضوع شهادت آقای نصرالله حتما می‌پردازیم؛ آن اوایل که خبر آمد در مقدمه هم عرض کردم شایعات مختلف بود راجع به جنابعالی حتی خبر شهادت هم آمد؛ این وسط همسر محترمه شما به نظرم خیلی نقش‌آفرینی مهمی داشتند در اطلاع‌رسانی به موقع و این که اجازه ندهند شایعات خیلی بالا بیاید، چطور مدیریت کردند این را؟

امانی: خانم من در همان وهله اول من را داشتند می‌بردند به یکی از این همراهانمان گفتم که بروید خانمم را خبر کنید که به بیمارستان بیاید. 

پرسش: ایشان مطلع نبودند که این اتفاق برای شما افتاده؟

امانی: خانم من درست دو سه دقیقه قبل از آن ما تلفنی صحبت کرده بودیم و آن آقا رفت و به خانم من گفت ولی نگفت چه شده است؛ من با این که گفته بودم بگو ولی نگفته بود؛ به دلیل این که نکند مثلا اتفاق خاصی برای خانم من بیفتد؛  گفته بود که ناراحتی پیدا کرده بیمارستان است؛ ولی خانم من که آمده بود آنجا دیده بود که از در بیمارستان هر کسی افتاده یکی دستش قطع است، یکی چشمش، یکی صورتش، بعضا این‌هایی که در کمرشان بود و منفجر شده بود و خیلی وضع آنجا، حالا من، چون به علت انفجار چشمانم هر دو خون گرفته بود و دارای دید نبودم، من متوجه این صحنه‌ها نبودم سر و صدا بیشتر بود؛ خانم من آمد بلافاصله ایشان گفت ما باید یک خبری بزنیم؛ من هم گفتم درست است و یک خبری روی توئیت خودشان زد و با خود من هماهنگ کردند؛ عربی روی توئیت خودم زدم و بعد هم شایعاتی که پراکنده بود این خود همسر من آنجا صدا و سیما آمده بود آنجا یک مصاحبه‌ای کرد که وضعیتش این‌طور است و نگران‌کننده نیست و این‌ها؛ چون اسرائیلی‌ها خیلی شاید شادمان می‌شدند که یک اتفاق مهمی برای من بیفتد؛ ولی ما که سعادت آن را نداشتیم ولی آن‌ها خوشحال می‌شدند؛ خانم من آنجا آن صحنه را مدیریت کرد و الحمدالله آن خبر‌هایی که به‌عنوان منبع اصلی خبر هم مصاحبه هم توئیتر ایشان توانست که جلوی این شایعات را بگیرد.

پرسش: و بعد روند درمان آغاز شد تا الان.

امانی: بله از همان شب به لطف دکتر‌های لبنانی و بعد هم آمدیم در بیمارستان مختلف تشکر می‌کنم از همه دکتر‌هایی که زحمت کشیدند برای معالجه بنده و دیگر مجروحان لبنانی؛ آن‌ها فرقی بین ایرانی و لبنانی نبود، آقای دکتر قاضی‌زاده هاشمی واقعا انصافا شبانه‌روز تا پاسی از شب یا تا پاسی از صبح ایشان مشغول مداوا بودند؛ همین جا هم از ایشان تشکر می‌کنم؛  دکتر‌های زیادی بودند که بیمارستان‌های مختلفی که من آنجا بودم ولی به‌عنوان سمبل ایثار پزشکان کشورمان لازم می‌دانم که نام ایشان را ببرم؛ اینکه نام دیگران را نمی‌برم به دلیل این است که واقعا تعدادشان زیاد بود و تلاش بسیار زیادی هم کردند راجع به همه که این‌ها را، چون برخی با تاخیر رسیده بودند امکانات پزشکی لبنان کفایت نکرده بود اینجا تا حد زیادی تلاش شد و این کار انجام شد.

پرسش: و بعد نماینده رهبر معظم انقلاب از شما عیادت کردند و یک هدیه خاص به شما دادند؟ چی بود؟

امانی: بله یک انگشتر به خود من از طرف حضرت آقا دادند؛ انگشتر نطلبیده یک ویژگی دیگه‌ای دارد؛ حضرت آقا دستشان باز است سخی هستند؛ انگشتر خیلی اشخاص دادند چفیه، انگشتر حتی عبا، این‌ها را خیلی دادند ولی خوب ما که طلب نکرده بودیم و این نهایت لطف و محبت و ایشان بود؛ البته در همان لحظات اول ورود من و ساعات بعد و روز‌های بعد شخصیت‌های بسیار بزرگی آمدند؛ جناب آقای پزشکیان تشریف آوردند، سرکار خانم مهاجرانی نخستین کسی بود که آمد سخن‌گوی محترم دولت؛ جناب آقای عراقچی هم تلفنی و هم حضوری تشریف آوردند عیادت کردند؛ سردار سلامی، سردار قاآنی و فرزند حضرت آقا حاج آقا مجتبی خامنه‌ای؛ آقای حداد عادل، آقای زاکانی خیلی خیلی کسانی که حالا اسامیشان خیلی زیاد است؛ شاید عیادت‌کنندگانی که آمدند و لطف داشتن، بعضی‌ها منزل آمدند بعضی‌ها بیمارستان شخصیت‌های بسیار زیادی آمدند؛ خود حضرت آیت‌الله قمی که آمدند این هدیه را هم دادند یک عکسی هم اونجا از من البته منتشر شد که ایشان را هم این سلام را داشتند سلام حضرت آقا را و انگشتری هم به بنده و به خانمم دادند؛ ما این را خواستیم به معنای تشکر و اعلام هم کردیم که این ماه مهر و محبت حضرت آقا شامل حال ما هم شد.

پرسش: راجع به عملیات پیجر که دیگر فکر کنم شاید آخرین پرسشی باشد که مطرح می‌کنم راجع به اساسا نوع خرید این پیجر‌ها و ورودش به حزب‌الله و استفاده آن‌ها حرف‌های درست و غلط بسیار زیادی زده شده است؛ این که از چه شرکتی خریداری شد، چه جوری این مواد انفجاری روی پیجر‌ها کارگزاری کردند و بعد استفاده شد و الان صحیح‌ترین روایتی که وجود دارد را می‌شود برایمان بفرمایید؟

امانی: حالا صحیح‌ترین روایت، چون موضوع کاملا موضوع امنیتی است من نمی‌توانم بگویم صحیح‌ترین روایت است، ولی منبعی در تایوان داشته از خریدش و تایوانی‌ها گفتند که نه این در یک کشور اروپایی این کار انجام شده است؛ یعنی ما فروختیم ما در تعبیه مواد منفجره در این پیجر‌ها نقشی نداشتیم و از اینجا به بعد روایت دو تا است یکی اینکه در دو سه کشور اروپایی متهم هستند که آن‌ها این کار را انجام دادند؛ مسیری که از آنجا آمده وارد این کشور‌ها شده و در آنجا یا تعویض یا در واقع تعبیه مواد؛ یک روایت هم این است که در آن کشتی کل محموله را جابه جا کردند و صهیونیست‌ها این را با همان مشخصاتی که وجود داشته و با همان بارنامه و این‌ها یک کاری انجام دادند این را عوض کردند و مدتی هم این‌ها کار می‌کرده و در این مقطعی که بیست‌وهفت شهریور ماه بود آن‌ها در مسیر جنگی که با حزب‌الله لبنان داشتند این را منفجر کردند؛ منشاش، تایوانی بوده آن چیزی که گفته شد و تایوانی‌ها هم شرح دادند راجع به اینکه این کار در کشور‌های اروپایی انجام شده در هر حال عملیات بزرگی بوده است.

پرسش: و شایع شده که ایران نقش داشته؟

امانی: نخیر، حالا اینکه چرا بعضی‌ها می‌گویند چرا از ایران نخریدند از ایران تهیه نشده ما در عملیاتی که حزب‌الله خیلی رعایت می‌کرده که این از چه جایی خریده بشود و همچنین مقررات خود لبنان و مقررات فرکانس خود لبنان هم اینها مسئله‌ای بوده که درگیر این موضوع هم بوده و من اطلاع دقیقی ندارم ولی قطعا برای ورود این دستگاه‌هایی که دارای امواج الکترونیک است باید که حتی شما یک بی‌سیمی هم می‌خرید برای یک کار خودتان، حتما باید این را ببرید در سازمان وزارت ارتباطات کشور آن را ثبت بکنند، چون فرکانس هایش مهم است با هم تداخل نداشته باشد؛ این‌ها اقدام‌هایی هستند که انجام می‌شود؛ در هر حال هنوز هم با توجه به این تحولاتی که مخصوصا بعد آن اتفاق افتاد یک روایت دقیق و درستی نیست؛ گفته می‌شود شاید نزدیک‌ترین روایت به آن حقیقت ماجرا باشد آن که من عرض کردم نه آنچه گفته شد از ایران خریداری شده است، اصلا وجود نداشته و یک مطلبی بوده که به‌صورت اشتباه بیان شده است.

پرسش: و ناگفته‌ای راجع به عملیات وجود دارد که اینجا الان بشود راجع بهش صحبت کرد؟

امانی: نه، عرض کردم آنچه که لازم بود.

پرسش: اگر موافق هستید برسیم به بحث شهادت سیدحسن نصرالله؛ به شما از چه زمانی پیشنهاد شد که سفیر جمهوری اسلامی ایران در لبنان بشوید؛ کی ماموریت شما آغاز شد و نخستین دیدار شما با سید کی بود؟ آخرین دیدار شما کی بود؟

امانی: من نخستین دیدارم فکر می‌کنم که جناب سید را دیدم مربوط به لبنان نیست و خوب من تازه وارد وزارت خارجه شده بودم و با دفتر آقای شیخ‌الاسلام ارتباطی داشتیم؛ آقای شیخ‌الاسلام با مجموعه این دوستان حزب‌الله جلساتی داشت؛ حالا خاطرم هست که آقای سیدحسن نصرالله را من فکر می‌کنم سال ۱۳۶۹ یا ۱۳۶۸ ایشان را چند بار در آن جلسات دیدم؛ عضو جلسه نبودم جوانی بودم که وارد وزارت خارجه شده بودم.

پرسش: متولد چه سالی هستید؟

امانی: من متولد ۱۳۴۲، شناسنامه‌ام اول فروردین ۱۳۴۲ است؛ یکی دو بار هم در فواصل توی جا‌هایی بود یک ملاقاتی بود که البته مربوط به کار دیگری بود ایشان را هم دیدم؛ در همین چارچوب کار‌های وزارت خارجه و این‌ها حالا یک جا سخنرانی داشتند، من به لبنان که رفتم خوب بالاخره ارتباط ما با کل مسئولین لبنان است و ملاقات‌های متعددی، حالا عنوان سفیر ایران در لبنان هم عنوان بزرگی است یعنی در لبنان اینجوری تلقی می‌شود هر کسی باشد ارتباط با من هم نداشته است.

خوب ما یک علقه قلبی هم با آقای سیدحسن در این چیز‌ها بود و ما در واقع ۶ مرداد ۱۴۰۱ رفتیم و لبنان و به همراه خانواده رفتیم به فرودگاه و فرودگاه یک عده‌ای آمده بودند استقبال رفتیم محل روضه الشهدا بعد رفتیم خانه تلفن زنگ زد تصور نمی‌کردم حالا جناب سید مثلا این قدر داغ بخواهد با بنده خوشامد بگویند و گفتند گوشی خدمتتان آقای سید می‌خواهند با شما صحبت کنند؛ اول چیزی که گفتند، گفتند خوش آمد می‌گویم با تواضعشان گفتند که ببخشید من نمی‌توانم بیایم فرودگاه یعنی دیگر نهایت چیزی بود که از تواضع ایشان بود؛ کسی توقع ندارد ولی در مقام تواضع گفتند من نمی‌توانم بیایم ببخشید و بعد هم گفتند خیلی کار خوبی کردید شما رفتید دیدار چیز به‌زودی هم شما را می‌بینیم؛ مثل همه ملاقات‌ها جناب سید هم در راس آن‌ها درخواست ملاقاتی کردیم و من یک کمی جرات به خرج دادم و گفتم من می‌خواهم با خانواده بیایم البته خوب مستقیم که نه با رئیس دفترشان صحبت کردم؛ یک روز بعدش گفتند که بله می‌توانید بیایید و یک روزی معین کردند حالا یادم نیست چند روز بعد از ورودم بود که به اتفاق خانواده به همراه همسرم و دخترم و پسرم چهار نفره رفتیم خیلی خاطره خوبی داریم؛ البته ملاقات همان تشریفاتی بود تشریفاتی نه به این معنایی که حالا همین برای آشنایی بود و اینها خیلی ایشان التفات کردند و دیگر از آن به بعد ارتباطات ما کامل به صورت مستمر وجود داشت.

پرسش: قبل از شهادت ایشان آخرین باری که با ایشان ملاقات داشتید کی بود؟

امانی: آخرین ملاقات مربوط به فردای شهادت شهید محسن شکور بود حالا ما به معنای تسلیت گویی و معنای اینکه ملاقات بکنیم و این‌ها خدمت ایشان رسیدیم.

در لبنان هیچ‌کس بابت شهادت تسلیت نمی‌گوید همه با لب خندان با خانواده شهید و خانواده شهید هم همین طور جزو نوادری که آدم می‌بیند مثلا پدری فرزندش را از دست داده شما در صف مجلس ختم ایستاده‌ای و حالا در مقام دفن خوب آقای سید محسن برای آقا سید خیلی ارزش داشتند؛ آقای سید آنجا یک خاطره‌ای را نقل کردند البته شاید گفته شده ولی تکرارش هم بشود خوب است؛ آقا سید گفتند هفته قبل شهید محسن اینجا بود ما کاری داشتیم صحبت کردیم و بعدش شروع کرد گریه کردن شهید محسن شکور گفت من سنم شصت و چهار و پنج سال به نظرم سن داشتند گفتند که من سنم به این رسیده همه رفقای من شهید شدند من می‌ترسم که این شهادت نصیب من نشود و من خلاصه خسارت ببینم؛ آقا سید گفتند که گریه کرد خیلی من به ایشان گفتم که نه تو سالیانی است یعنی به عمر انقلاب اسلامی شهید محسن شکور آنجا کار کرده بود و به نوعی در واقع نفر اول نظامی ایشان تلقی می‌شد؛ من خیلی افتخاری نداشتم با ایشان مراوده‌ای داشته باشم، چون حالا کار ما سیاسی و دیپلماتیک است؛ با این بدنه‌ها خیلی کاری نداشتیم مثلا ما، نه اینکه ما نخواهیم نوع طبیعت کار ما متفاوت بود؛ اگر احیانا جایی می‌دیدیم ما هم همین راجع به مسائل خاص، البته من شهید محسن شکور را ندیده بودم یک باری شاید یک نفر یک جایی عبوری دیده بودم در نهایت خلاصه‌اش سیدحسن این واقعه را گفت.

 بعد از یک هفته ایشان شهید شد من در چهره جناب سید این احساس را دیدم که همین گله را هم خود سید دارد از این که به این سن رسیده و هنوز و بعدا در سخنرانی ایشان حضور داشته‌ام و اسرائیل هم در آن سخنرانی آمد دیوار صوتی حالا در آن سخنرانی را دقیقا نمی‌دانم ولی دیوار صوتی چند بار شکست برای این و جمعیتی که آمده بودند من عباراتی که جناب سید به کار می‌برد این آخرین ملاقات من بود و بعد یک سخنرانی داشت برای شهید محسن شکور وقت تشییع جنازه‌اش یک هفته بعد بود فکر کنم؛ چون جنازه شهید محسن شکور پیدا نمی‌شد به دلیل خاصی ایشان افتاده بود پایین و یک دیواری افتاده بود رویش و این‌ها در ساختمان می‌گشتند و شهید را پیدا نمی‌کردند؛ یک هفته طول کشید تا جنازه پیدا شد؛ ایشان کاملا در آنجا مشخص است که کلمه الی القا را به امید دیدار راجع به ایشان چند بار به کار برد و آخر سر هم گفتش که وقتی جنازه را حرکت دادند ایشان مستقیم داشت در واقع نظاره می‌کرد گفت که به تو نمی‌گویم خداحافظ بلکه می‌گویم به امید دیدار به نظر من در آن شرایط جناب سید شهادت خودش بهش الهام شده بود و فکر می‌کنم از آرزوهایش همین شهادت بود و خداوند ایشان را رحمت کند و همراهان ایشان که چند شهید ازجمله شهید نیلفروشان هم در کنار ایشان بود و البته بعد آن به‌اصطلاح دیدار من یک تماس تلفنی هم داشتم با ایشان راجع به بحث سفر جناب آقای عراقچی بود قرار بود بیایند که دیگر یک نیویورک خورد؛ خود آقای عراقچی من دیدم برنامه امروز هم خدمت ایشان بودم؛ خیلی اظهار تاسف کرد که کاش این دیدار انجام می‌شد این از سال شصت و هشت حالا شصت و هشت شصت و نه تا آخرین دیدار و آخرین تماس تلفنی هم که داشتیم ایشان تماس تلفنی گرفت و گفت یک سری شایعاتی قبل آن شده بود که امانی مثلا اطلاعات داده خبر و این‌ها از این چیز‌هایی که بازی‌هایی که در می‌آوردند ایشان گفت که من این اخبار را می‌خوانم خیلی می‌خندم گفتم که نظر لطف شماست در هر صورت تماس تلفنی مان فکر می‌کنم چهار روز قبل از حادثه پیجر بود.

پرسش: راجع به شهادت سید هم حرف و حدیث‌ها بسیار بود اینکه مثلا از طریق عوامل نفوذی ردیابی کردند یا هوش مصنوعی خیلی به کار آمده شما توی چند ثانیه تحلیل خودتان چیه؟

امانی: ببینید من می‌گویم در برابر همه این‌ها هوش مصنوعی و این چیز‌ها نیست؛ شما وقتی که شش تا بمب یک تنی می‌اندازی در یک جا و شهید سیدحسن هم کسی نبود که ملاقات نکند بالاخره آقای امیرعبداللهیان هفت دفعه، وزیر شهید هفت دفعه آمدند عین هفت دفعه ملاقات کردند؛ ردیابی ایشان نیاز به هوش مصنوعی ندارد یک پهباد از آن بالا هم می‌تواند حالا یک موقع این‌ها می‌ایند از یک تکنولوژی به نام بمب سنگرشکن یک تنی و شش تا استفاد می‌کنند این نوع هدف قرار دادن دیگر جای بحثی باقی نمی‌گذارد؛ بالاخره ضاحیه یک مکان محدود است؛ وسعتی که آنچنان ندارد؛ به هر حال من فکر می‌کنم که آرزوی سید شهادت بود آن هم به این شرایط و به دست بدترین آدم‌ها و آن مطالبی که می‌خواهند بزرگ‌نمایی بکنند بمب یک تنی را وقتی بیندازند در مسافت‌های خیلی زیادی هر جنبنده‌ای را نابود می‌کند.

پرسش: شما کی بر می‌گردید؟

امانی: ما اعلام آمادگی کرده بودیم که می‌خواهیم برویم ولی یک کم سر این انگشتم یک کم طول کشیده ان‌شاءالله فکر کنم یک هفت هشت روز دیگر این پانسمان را باز کنم می‌خواهم که دیگر با این دست پانسمان‌شده نروم.

الحمد الله انگشت‌های این دست کامل است جز وسط یک مقداری حالا نیاز دارد به رعایت بیشتر ان شاءالله به‌زودی آنجا خواهیم رفت.

پرسش: و مهم‌ترین ماموریت شما الان که برمی‌گردید چه خواهد بود؟

امانی: فکر می‌کنم که تقویت جبهه مقاومت و پیش بردن مسیر سیاسی برای اجبار رژیم صهیونیستی به قبول شکستش در این دوره از درگیری‌ها وظیفه ماست و حمایت از مظلومین لبنان و حمایت از مظلومین غزه کار ما هم کار سیاسی است؛ تماس گرفتن با افراد مختلف و تاثیر گذاری که می‌توانیم در این رابطه انجام بدهیم؛ ان‌شاءالله هم دعا می‌کنیم از بینندگان و شنوندگان محترم می‌خواهم که بنده را دعا کنند در این کار جلوگیری از این کشتار‌های وحشیانه ما بتوانیم موفق بشویم.