رسول و مهناز بعد از سالها زندگی مشترک تصمیم به طلاق گرفتهاند. مهناز که خواستار این طلاق است، از دلایل جدایی میگوید.
این زن بعد از ۳۵ سل زندگی مشترک تصمیم به جدایی گرفته است.
*چند سال با همسرت زندگی کردی؟
ما ۳۵ سال است با هم زندگی میکنیم و مدت یک سال و نیم است که اختلافات ما خیلی شدید شده است.
*در سالهایی که با هم زندگی کردید، اختلاف داشتید؟
خیلی کم. در حد هر زن و شوهری ما هم دعوا میکردیم اما بیشتر نبود.
*پس در این یک سال و نیم چه گذشت که کار به طلاق کشید؟
مشکلات ما از زمانی شروع شد که شوهرم بازنشسته شد و در خانه ماند. من اصلاً تحمل چنین وضعیتی را ندارم!
*شغل شوهرت چه بود؟
رسول در بیمارستان کار میکرد. تقریباً همه روزهای هفته سر کار بود و چند ساعت بیشتر به خانه نمیآمد و آمدنش هم برای خواب بود. در آن مدت اصلاً فرصتی نبود که ما با هم چالشی داشته باشیم اما از وقتی بازنشسته شد اخلاقش عوض شد.
* فکر نمیکنی شاید به خاطر این باشد که یک بار فصل جدیدی در زندگیاش ایجاد شده است؟
حتماً همینطور است اما من این وضعیت را نمیتوانم تحمل کنم. ما مدام جروبحث داریم. کار به بیاحترامی کشیده شده است.
*بچه هم دارید؟
بله. بچههایمان ازدواج کردند و هر کدام سر زندگی خودشان هستند.
*در این سالها که زندگی کردید، اصلاً متوجه تفاوت اخلاقی نشده بودید؟
ما حتی مسافرت با هم نمیرفتیم. تنها باری که رسول مرخصی گرفت زمان مرگ مادرش بود. او همه احساساتش را سر کار بروز میداد و خانه برایش فقط خوابگاه بود. من هم به این زندگی و این تنهایی عادت کرده بودم. حالا حضورش در خانه باعث جروبحث ما میشود.
*بعد از جدایی تنها میشوی؟
بله، میدانم. راستش من و همسرم به تنهایی خودمان عادت داریم، اینطوری برای هر دوی ما بهتر است.
*کجا زندگی میکنی؟
من یک خانه کوچک دارم که با پسانداز خودم خریدم، به آن خانه میروم و زندگی جدیدم را شروع میکنم. اینطوری برایم بهتر است.
نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.