«فلسفۀ امروزین علوم اجتماعی»؛ براین فِی؛ ترجمه خشایار دیهیمی؛ نشر نو علوم اجتماعی چگونه به کار زندگی می‌آیند؟

دکتر علی غزالی‌فر*، حمید امیدی‌سرور،   4030921100

زمانی که صحبت از علوم اجتماعی به میان می‌آید، غالباً برخی از موضوعات کلی به ذهن متبادر می‌شوند. تصور رایج از علوم اجتماعی این است که این عنوان به دانش‌هایی اطلاق می‌شود که به موضوعات مربوط به جامعۀ انسانی می‌پردازند.

«فلسفۀ امروزین علوم اجتماعی»

(با نگرش چندفرهنگی) 

نویسنده: براین فِی

مترجم: خشایار دیهیمی

ناشر: نشر نو، چاپ اول 1402

448 صفحه، 350000 تومان

 

****

 

زمانی که صحبت از علوم اجتماعی به میان می‌آید، غالباً برخی از موضوعات کلی به ذهن متبادر می‌شوند. تصور رایج از علوم اجتماعی این است که این عنوان به دانش‌هایی اطلاق می‌شود که به موضوعات مربوط به جامعۀ انسانی می‌پردازند. اما چنین نگاهی مبهم است و چندوچون علوم اجتماعی را خوب روشن نمی‌کند. از آن مهم‌تر، با این نگاه معلوم نمی‌شود که ارزش و اهمیت و کاربرد علوم اجتماعی چیست. اصلاً چه ضرورتی یا فایده‌ای دارد که علوم اجتماعی داشته باشیم؟ دقت کنیم که بدون ضرورت، علوم اجتماعی بدل به فعالیتی ذهنی می‌شوند که در نهایت فقط به‌درد سرگرمی می‌خورند یا نوعی بازی فکری می‌شوند. همۀ این مشکلات به یک چیز برمی‌گردند: ندیدن «مسائل» علوم اجتماعی. این کتاب همین مشکل را رفع می‌کند؛ یعنی مباحث علوم اجتماعی را بر اساس مسائل اساسی ارائه می‌کند. این اثر از یازده فصل تشکیل شده که هر کدام بررسی بسیار تفصیلی یک مسئلۀ کلان و مبنایی است. مسائل یازده‌گانه به‌ترتیب عبارتند از:

1) آیا باید همان کس یا از همان کسان باشی تا آن کس را بشناسی؟ 

2) آیا برای آن‌که خودمان باشیم نیازمند دیگران هستیم؟ 

3) آیا فرهنگ و جامعۀ ما، ما را آنی می‌کند که هستیم؟ 

4) آیا افراد در فرهنگ‌های مختلف در جهان‌های مختلف زندگی می‌کنند؟ 

5) آیا باید فرض‌مان این باشد که دیگران موجوداتی عقلانی‌اند؟ 

6) آیا باید فهم ما از دیگران طبق ضوابط و ملاک‌های خود آن‌ها باشد؟ 

7) آیا معنای رفتار دیگران همانی است که خود از آن مراد می‌کنند؟ 

8) آیا فهم ما از دیگران اساساً تاریخی است؟ 

9) آیا ما داستان‌ها را زندگی می‌کنیم یا فقط آن‌ها را می‌سراییم؟ 

10) آیا می‌توانیم درکی عینی از دیگران داشته باشیم؟ 

11) نتیجه‌گیری: از فلسفۀ چندفرهنگی علوم اجتماعی چه می‌توان آموخت؟  

همان‌طور که از امعان‌نظر در این پرسش‌های دقیق برمی‌آید، مباحث به‌طور درهم‌تنیده‌ای هم نظری هستند و هم عملی. دقت و عمق مباحث، بُعد نظری آن را بسیار قوی کرده است. از سوی دیگر، پیامدهای دامنه‌دار آن برای حیات جمعی، بُعد عملی و کاربردی آن را هم برجسته ساخته است. ناگفته نماند که هر دو جنبۀ نظری و عملی پیچیده و دشوارند. 

اگر کسی نگاهی سطحی به آن پرسش‌ها داشته باشد، گمان می‌کند که پاسخ آن‌ها در نهایت یک آری یا خیر است. اما اصلاً این‌طور نیست. و اشتباه اصلی نیز همین‌جاست. از نظر نویسنده، پاسخ هیچ‌کدام از پرسش‌ها «آری» یا «خیر» ساده نیست. پاسخ همۀ آن‌ها یک «هم آری و هم خیر» پیچیده است. بین این «آری و خیر» یک رابطۀ پیچیدۀ دیالکتیکی وجود دارد که سراسر فصل متکفل شرح و بیان و اثبات آن است.

البته این سخن به این معنا نیست که نویسنده مباحث هر فصل را باز و بلاتکلیف می‌گذارد. برعکس، هر فصل با یک جمع‌بندی خوب و روشنگر به پایان می‌رسد. به‌علاوه، آخرین جمع‌بندی کتاب، مربوط به فصل یازدهم، با دوازده تز فلسفۀ چندفرهنگی علوم اجتماعی به پایان می‌رسد که دوازده قاعدۀ پیشنهادی هستند که در جهان چندفرهنگی هم به کار فهم می‌آیند و هم برای عمل خردمندانه لازم‌اند. نویسنده هر کدام از این قواعد را جداگانه توضیح می‌دهد. دو مورد اول را فقط نام می‌برم: «از دوگانگی‌ها بپرهیز. از دوگانه‌انگاری‌های زیانبار برحذر باش. دیالکتیکی بیندیش» و «به دیگران همچون "دیگری" نیندیشید. شباهت و تفاوت را اصطلاحات مرتبطی بدانید که پیش‌فرض یکدیگرند».

به روح و رویکرد کلی کتاب هم اشاره‌ای بکنیم. اجمالاً در باب علوم اجتماعی دو رویکرد کلی وجود دارد: پوزیتیویسم و نسبی‌گرایی. نویسنده نه رویکرد نسبی‌گرا به علوم اجتماعی را درست می‌داند و نه رویکرد پوزیتیویستی را. یکی را نگرشی افراطی می‌داند و دیگری را نگاهی تفریطی. راه درست در حد میانه است که آن را «نگرش چندفرهنگی» می‌نامد؛ نگرشی که برای زیست‌جهان معاصر ما لازم است.

امروزه دیگر شکی نیست که ما در جهانی متکثر زندگی می‌کنیم. در بُعد اجتماعی، ما در جهانی به‌سر می‌بریم که انواع کثیری از فرهنگ‌های مختلف در کنار یکدیگر قرار داند. ما نه‌فقط با «دیگری» سروکار داریم، بلکه ناچاریم با «دیگری»‌های بسیار مختلف زندگی کنیم. تعاملِ زیسته نیازمند فهم مشترک، وجوه مشترک، زمینۀ مشترک و از این قبیل است. اما کثرت فرهنگی تفاوت‌ها را نیز برجسته ساخته است. حال مسئله این است که چگونه می‌توان در دل تفاوت‌ها، فهم مشترک را پروراند. نویسنده برای رسیدن به این مقصود از همۀ انواع علوم انسانی و حتی فلسفه استفاده می‌کند تا به زیربنای اصلی علوم اجتماعی مناسب این وضعیت بپردازد و آن را پی بریزد. به‌عنوان نمونه، نویسنده برای پاسخ به مسئلۀ چهارم به سراغ نظریۀ دانلد دیویدسون، فیلسوف برجستۀ تحلیلی، می‌رود و برای حل مسئلۀ هفتم از هرمنوتیک فلسفی گادامر بهره می‌برد. 

با این اوصاف، این کتاب می‌تواند به شکل‌هایی مختلف و اهدافی گوناگون مورد استفاده قرار گیرد؛ از متن درسی دانشگاهی گرفته تا محوری برای مطالعۀ فردی یا گروهی، از منبعی برای پژوهش‌های آکادمیک تا کتابی بالینی برای برداشت‌های شخصی. روی‌هم‌رفته، می‌توان ادعا کرد این اثر یک منبع ایدئال در زمینۀ علوم انسانی است.

 

*دکترای فلسفه