اخیرا اجرایی از عادل فردوسی پور دیدم که منتقدانه از اوضاع کمبود برق گله میکرد و در نهایت گفت ما مردم گناه داریم! در ادامه به نقد این سخنان میپردازم و درنهایت یک تحلیل جامعه شناسی ارایه میدهم که نشان دهد این دست سخنان چه آثاری بر روان جامعه میگذارد
مغلطه، کلامی است که مردمان بدان در غلط و اشتباه افتند(دهخدا)
سخنی که کسی را به غلط و اشتباه بیندازد(معین)
مُغالِطِه یا مَغلَطِه یا سَفسَطِه، آوردن دلیل اشتباه یا غیرمجاز برای استدلال است[۱] که از نظر علم منطق به یکی از دلایل زیر نادرست باشد
نخست آنکه دستکم یکی از مقدمات گزاره نادرست باشد؛
دوم آنکه مقدمات گزاره، متضمن نتیجهٔ گزاره نباشد(ویکی پدیا)
در اینجا چند نکته مهم را بیان میکنم و کاری ندارم که گوینده به اشتباه خود را محق ، طرف مردم، و مورد ظلم واقع شده خطاب میکند.
نکته اول عادل کیست و چگونه فردوسی پور محبوب مردم شد. او و امثال او مگر نه این است که منتخب یک نظام عادلانه آموزشی است. یعنی امکان شرکت نخبگانی در دورترین روستاها و شهر های ایران در کنکور سراسری و انجام رقابت با سایر قشرهای جامعه و تحصیل در شناخته شده ترین دانشگاه های طراز جهان. آیا این سیستم عادلانه که به بی رحمانه ترین شکل خوش نقد میشود، امکان جابجایی جایگاه اجتماعی استعدادها را فراهم نکرده و جمله پولدار پولدار می زاید و کارگر کارگر را زیر سوال نبرده است .
همین سیستم نقد شده مگر به فارغ التحصیل نخبه خود بعد از گزینش، در رسانه ملی خود، امکان دیده شدن، نظر دادن، تحلیل کردن و در نهایت محبوب و بزرگ شدن را نداده است. بیایید سیستمی را در نظر بگیریم که به مردمش امکان تغییر طبقه اجتماعی، رشد نخبگانی، گزینش صالحان، انتخابات آزاد و ... را نمیداد و فقط حلقه اطرافیان و متملقین، امکان حیات و عرض اندام داشتند، آنگاه از دل آن عادل ها در می آمدند؟
نمیدانم منشأ این بدبینی مفرط، طلبکاری ها و نقد بی رحمانه کجاست اما میدانم جامعه ای رو ممات میرود که امید کمرنگ شود و گرنه به قول سهراب «ورنه هر خار و خسی زندگی کرده بسی»
القصه به قول دکتر علیرضا فیض بخش وطن مادر ماست. این مادر مریض است و محتاج امید. ای نخبگان برآمده از دامان این مادر، به او امید برسانید.