رهاسازی تهران؟
روزنامه شرق نوشت:
«پایتخت آینده قطعاً جنوب و منطقه مکران است»؛ این اظهارنظر فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت است که در نشست خبری روز گذشته او مطرح شد: «دو شورا هم تشکیل شده است؛ یک شورا که مشکلات پایتخت را بررسی میکند و شورایی هم درباره اقتصاد دریامحور کار میکند، البته به ظرفیتهایی در منطقه مکران نیاز است، به همین جهت ما از همینجا اعلام میکنیم که از همه دانشگاهیان، نخبگان و خبرگان اعم از نیروهای مهندسی یا جامعهشناسی یا اقتصاددانان کمک میگیریم. فعلاً درواقع داریم درباره این مسئله کار میکنیم تا بتوانیم موضوع را به سمتی ببریم که بهترین اثربخشی را داشته باشد، اما موضوع آنقدر فوری نیست.»
یک روز پیش از او هم محمدرضا عارف، معاون اول رئیسجمهور، از ظرفیت مناسب مکران برای تبدیلشدن به پایتخت کشور گفت: «انتقال جمعیت به نیمه شرقی کشور با توسعه مکران انجامشدنی است. اگر به این جمعبندی برسیم که بهخاطر محدودیتهایی که در ارائه خدمات مثل آب به مردم تهران داریم، نمیتوانیم بیش از این پاسخگوی مردم باشیم، قطعاً در انتقال پایتخت تردید نمیکنیم و یکی از مناطقی که میتواند بهصورت جدی مطرح باشد، منطقه مکران است. این منطقه جای مناسبی است و محدودیتی هم ندارد.»
چنین اظهارنظرهایی درباره انتقال پایتخت، آنهم از سوی نمایندگان دولتی که همواره بر تخصصمحور بودن تأکید داشته، بسیار عجیب است. کمااینکه موضوع انتقال پایتخت که دهههاست مورد توجه برخی سیاسیون قرار گرفته، همواره از سوی متخصصان و بهویژه کارشناسان حوزه شهرسازی مورد انتقاد بوده است. بسیاری از متخصصان این اقدام را تنها راهکاری بهشدت پرهزینه برای گریز از حل مشکلات تهران میدانند.
******
عراقچی اولین قربانی بیاخلاقیها نیست
روزنامه فرهیختگان نوشت:
حضور عباس عراقچی همراه با همسرش در مراسم خیریه بانوان در وزارت خارجه خبرساز شد. این درحالی بود که در مراسمهای مشابهی که در وزارت خارجه برگزار شده بود، گاهی همسران دیپلماتها بخشی را برگزار میکردند. بازارچه دیپلماتیک وزارت خارجه هم ازجمله مراسمی است که هرسال با حضور دیپلماتها و خانوادههای آنها در این وزارتخانه برگزار میشود. این مراسم و شرکت خانوادگی دیپلماتها پدیده غریبی نیست اما حضور این بار وزیر خارجه با همسرش مورد هجمه اکانتهای پروژهای فضای مجازی قرار میگیرد؛ هجمهای که اگرچه کارگر نبود اما تصویری از بیاخلاقی را در فضای سیاسی جا انداخت که اساساً برندهای ندارد. درست در روزهایی که ایران در میانه بحرانهای منطقه است و در شرایطی که پرونده مختلف توافقات بینالمللی روی میز سیاست خارجی ایران قرار دارد و دیپلماسی قوی و فعال میتواند نقشی کلیدی در عبور از این بحران داشته باشد، پروژهبگیران شروع به تخریب وزیر خارجه برمبنای اطلاعات غیرواقعی کردند. این شایعات خیلی زود مورد استقبال اکانتهای وابسته به سازمان موسوم به مجاهدین خلق قرار گرفت. این اقدام را نمیتوان از دو حال خارج دانست؛ رقابتهای سیاسی و زمین زدن رقیب به هر قیمتی، آنقدر جلوی چشم برخی گرایشهای سیاسی را گرفته که تنها یک متر جلوتر از خودشان را میبینند و درک نمیکنند که اقدامات آنها میتواند چه اثرات و زیانهایی برای امنیت ملی ایران به همراه داشته باشد. فرض دیگر اما این است که این اقدامات هدفمند به منظور تخریب چهره وزیر خارجه ایران و در ادامه پروژه تضعیف ایران صورت گرفته، فارغ از صحت و سقم هر دو یا یک گزاره، نتیجه آن چیزی جز بازی در زمین ضربه به دستگاه دیپلماسی ایران در میانه بحران منطقهای نخواهد داشت.
این جنس رفتارها یا بداخلاقیهای سیاسی در فضای سیاسی ایران، امر مرسومی نیست، افکار عمومی آن را پس میزند و در باور عمومی اقدامی خلاف اخلاق به شمار میرود. اما در سالهای گذشته نمونههایی از این شبهافشاگریها با هدف ترور و تخریب و برای تسویهحسابهای سیاسی از سوی جناحهای سیاسی مخالف صورت گرفته است. انتشار تصاویر خصوصی وزیر راه دولت سیزدهم، ازجمله این موارد است. علاوه بر این در میانه رقابتهای انتخابات زودهنگام نیز شایعاتی درمورد زندگی شخصی یکی از نامزدها با همین هدف صورت گرفت. تنها کارکرد این تخریبها، ضربه به رقیب سیاسی و ترور شخصیتی او بود و ماجرا از کشمکشهای میان جناحهای سیاسی فراتر نمیرفت. شایعهپراکنیای که در مورد زندگی شخصی وزیر خارجه ایران نیز صورت گرفته در همین چهارچوب قرار میگیرد. با این تفاوت که وزیر خارجه درحالی سیبل تخریب و تهمت قرار میگیرد که شرایط ایران در منطقه و جهان بیش از گذشته اقتضا میکند که حتی اگر اختلافی در پایینترین سطوح مطرح میشود، حلوفصل شده و حتی پای آن به رسانهها نیز کشیده نشود، چه برسد به ساخت شایعه و ادعای غیرواقعی؛ چراکه کوچکترین بهانهای میتواند، باب آشوبآفرینی و برهم ریختن روان جامعه را فراهم کند.
******
شورش مهران مدیری
روزنامه صبحنو نوشت:
مهران مدیری، چهره برجسته و نامآشنای عرصه هنر و تلویزیون ایران، در هفتههای اخیر با استارت زدن کمپینی به نام «پانزده روز بدون فضای مجازی» موجی از واکنشها را در میان مخاطبان و کاربران فضای مجازی برانگیخته است. او در این کمپین از کاربران دعوت کرده است که به مدت دو هفته از شبکههای اجتماعی و فضای مجازی فاصله بگیرند تا کیفیت زندگی واقعی را دوباره تجربه کنند. این حرکت، هرچند در ابتدا با واکنشهای مختلفی روبهرو شد؛ اما به نظر میرسد که میتوان آن را نقطه شروعی برای بازاندیشی در نقش فضای مجازی در زندگی مدرن دانست.
ایده مدیری در ذات خود قابل تأمل است. او با این حرکت، نهتنها به یک دغدغه اجتماعی اشاره کرده، بلکه سعی داشته است مخاطبان خود را به بازنگری در عادات روزمره و استفاده بیرویه از فضای مجازی دعوت کند. در عصری که تکنولوژی و شبکههای اجتماعی بخش جداییناپذیری از زندگی انسانها شدهاند، چنین کمپینهایی میتوانند فرصتی برای توقف، تأمل و بازسازی ارتباطات انسانی فراهم کنند. این کمپین، همچنین میتواند بهعنوان تلنگری برای افزایش آگاهی عمومی نسبت به تأثیرات مثبت و منفی فضای مجازی در نظر گرفته شود.
فضای مجازی همچون هر ابزار دیگری، دارای جنبههای مثبت و منفی است. این فضا میتواند بستری برای انتشار اطلاعات نادرست و تشدید فشارهای روانی باشد؛ اما درعینحال فرصتهایی بینظیر برای ارتباطات جهانی، آموزش آنلاین و دسترسی به منابع اطلاعاتی فراهم میکند. بنابراین مشکل اصلی در ذات فضای مجازی نیست، بلکه در نحوه استفاده از آن نهفته است. به جای حذف کامل این فضا از زندگی، باید به دنبال روشهایی بود که استفاده صحیح و متعادل از آن را ترویج دهد.
فضای مجازی همچون هر ابزار دیگری، دارای جنبههای مثبت و منفی است. این فضا میتواند بستری برای انتشار اطلاعات نادرست و تشدید فشارهای روانی باشد؛ اما درعینحال فرصتهایی بینظیر برای ارتباطات جهانی، آموزش آنلاین و دسترسی به منابع اطلاعاتی فراهم میکند. بنابراین مشکل اصلی در ذات فضای مجازی نیست، بلکه در نحوه استفاده از آن نهفته است. به جای حذف کامل این فضا از زندگی، باید به دنبال روشهایی بود که استفاده صحیح و متعادل از آن را ترویج دهد.
******
اظهار نظر «قطعی» شما را چقدر جدی بگیریم؟
روزنامه قدس نوشت:
خبر کوتاه بود و عجیب! سخنگوی دولت در کنفرانس مطبوعاتی اخیر خود در لابهلای سؤالات گوناگون و ریز و درشتی که معمولاً مطرح میشود؛ به موضوع پر دامنه فضای سیاسی کشور در روزهای اخیر پرداخت. او در پاسخ به پرسشی در ارتباط با مسئله انتقال پایتخت، اظهار کرد: «پایتخت جدید قطعاً جنوب و منطقه مکران است». اینکه اینگونه گذرا و سطحی به موضوعی به حساسیت و اهمیت انتقال پایتخت پرداخته شده و به روایت اصلی رسانهها در پرداخت به این موضوع ملی تبدیل شود، امری است که امیدواریم نه تکرار شود و نه تکراری!
این در حالی است که مسعود پزشکیان در آبان ماه گذشته با تأکید بر ضرورت اصلاحات اساسی در کلیت طرحهای ارائه شده برای توسعه مکران، چهار راهکار و دستور مهم و فوری برای آمادهسازی زمینههای لازم توسعه این منطقه را مطرح کرد. همچنین محمدرضا عارف، معاون اول رئیس جمهور هم گفته بود که قطعاً در انتقال پایتخت تردید نمیکنیم و یکی از مناطقی که میتواند به صورت جدی مطرح باشد، منطقه مکران است.
... فارغ از تمام محاسبات روی کاغذ، هزینههای تخمین زده شده این جابهجایی که با حجم اقتصاد ایران تناسب چندانی ندارد و همه ادله معقول و مستدلی که در نفی این طرح عجیب و غریب وجود دارد؛ «تهران» اصولاً یک «پایتخت طبیعی و بالفطره» برای جغرافیای منحصر به فرد جمهوری اسلامی ایران است و تب انتقال پایتخت، موضعی است و موقتی، اما این بار گویا باید امید داشت این تَب آتشین، خیلی ادامه پیدا نکند؛ یا اینکه دولت محترم به شکلی شفاف، مردم و رسانهها را در جریان جزئیات امر قرار داده و فرایند تصمیمسازی تا تصمیمگیری؛ تصویب تا اجرای این پروژه مهم که به شکل مستقیم و غیر مستقیم، به زندگی امروز و آینده مردمان این سرزمین گره خورده را علنی کند.
******
برانداز علیه برانداز!
روزنامه جوان نوشت:
کاسبی مسیح علینژاد از مسیر مبارزه با جمهوری اسلامی ایران آنقدر عمق یافته که سرانجام صدای یکی از فعالان مدعی حقوق زنان در اردوگاه براندازان را هم درآورد. فریبا داودی مهاجر در گفتگو با یکی از رسانههای اپوزیسیون سخنانی صریح درباره مسیح علینژاد بیان میکند و او را فردی میخواند که حد و حدود خود را نمیشناسد و کارش پروژه گرفتن و پول گرفتن است.
فریبا داوودی مهاجر از عناصر ضدانقلاب که در حوزه زنان فعالیت میکند، در یک گفتگو درباره مسیح علینژاد گفته «به چه دلیلی ایشان باید از اموال ملت ایران پول بردارد؟ چون برادرش در زندان بوده در ایران و ایشان ناراحت شده است!»
اشاره او به شکایت علینژاد از دولت ایران در محاکم امریکایی است که به دلیل زندانی شدن برادرش در ایران و تاثیر روانی آن روی علینژاد، درخواست غرامت از دولت ایران و پرداخت آن از پولهای بلوکه شده ایرانیان در امریکا کرده است! و تصریح کرده که «چنین فردی دیگر برای من ارزشی ندارد.»
داودی مهاجر در ادامه گفته «مسیح علینژاد در تلویزیون اینترنشنال ناراحت بود سر جایزه صلح نوبل که چرا عدهای علیه او به کمیته داوران نامه نوشتهاند! این چه جور دموکرات بودن است که از مردم بابت اعتراض کردن طلبکار باشی و این حق را برای آنها قائل نباشی، یعنی همه باید او را تأیید کنند!»
جالب است که هر از چندی اختلافات درونی براندازان علنی شده و دست به افشاگری علیه یکدیگر میزنند. از جمله در سال ۹۰ که علیرضا نوریزاده، فعال ضدانقلاب در کنفرانسی در عربستان شرکت کرد و خبر پولهای دریافت شده از سعودیها لو رفت، فریبا داودی مهاجر برای تبرئه خود و برای آنکه در صف آنها شناخته نشود، نوریزاده را مواجب بگیر رژیم سعودی خواند.
******
آقای پزشکیان! تضمین مکتوب بگیرید
فرشاد مومنی، اقتصاددان اصلاحطلب نسبت به تبعات سیاست شوکدرمانی به رئیسجمهور هشدار داد.
او در نشست حزب جمهوریت گفت: یکی از عارضههای بزرگ کوتهنگری، این است که نظام تصمیمگیریهای اساسی، به رویههای مبتنی بر شوک درمانی متمایل میشود. میخواهند نقایص مزمن و ریشهدار را با جراحی و دیگر تعابیری که ما میشنویم، حل و فصل کنند و بعد هم خشونتآفرینی و بحرانزایی شوک درمانی را با استعارههای بسیار خطرناک، به عمل جراحی که خونریزی دارد تشبیه میکنند!
استاد دانشگاه علامه طباطبایی با بیان اینکه هر کس که دل در گروه اسلام، ایران و جمهوری اسلامی دارد باید بررسی کند که چرا وارد کردن شوک در اندیشه توسعه، این میزان مورد توجه قرار گرفته است، گفت: طی همین 3 ماهه گذشته، یازده بار به دولت محترم و عزیز گفتم شما که میگویید باید به بنزین و ارز شوک وارد کنیم و در لایحه بودجه 1404 هم این شوکها را چند لایه پیشبینی کردید تا این وضعیت را بدتر کنید، به ما بگویید انتظار دارید با همه این کارهایی که کردید شش ماه دیگر چه دستاوردی حاصل شود؟ یک نفر پیدا شود و شرافتمندانه تعهد دهد، اگر میگویید این کار را میکنید که مثلا اوضاع مالی دولت بهتر شود این را به ما بگویید.
وی ادامه داد: بعد ما به شما میگوییم همان گزارشهایی که در سازمان برنامه و بانک مرکزی منتشر شده را بخوانید تا متوجه شوید که در اثر شوک درمانی، درماندگی، افلاس و ورشکستگی مالی تشدید میشود. این مسئله از 1373 که گزارش اقتصادی آن سال تهیه شده، قابل ردگیری است. در آنجا خود سازمان برنامه میگوید که برآیند 5 ساله تجربه شوک درمانی که به نیت رفع کسری مالی دولت صورت گرفته، این است که به ازای هر یک واحد اضافه درآمد از ناحیه گرانفروشی ارز، هزینههای مصرفی دولت 3.5 برابر شده است. این بیانیه حزب معارض نیست و گزارش رسمی است که بنا به تعریف، خوشبینانهترین و محافظهکارانهترین برآوردها را ارائه میدهند و احتمالا واقعیت از این ارقام هم پرماجراتر است.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی گفت: چرا دوباره پروژه شوک درمانی در دستور کار قرار میگیرد!؟ مگر آقای پزشکیان که ما او را به راستگویی، عدالتخواهی و سلامت مالی میشناسیم شرافتش را گرو نگذاشت که تحت هیچ شرایطی به شوکدرمانی متوسل نمیشود!؟ چرا هنوز مرکب حکمش خشک نشده، اولین حرفی که به زبان میآورد، ضرورت شوک وارد کردن به قیمت بنزین میشود!؟ اینها از کجا میآیند!؟
فرشاد مؤمنی افزود: به آقای پزشکیان به عنوان یک هدیه میگویم که از هر کس از این کارهای ناشایست و بارها شکست خورده دفاع میکند، یک متن مکتوب بگیرید که بگوید انتظار میرود در اثر این کاری که میکند چه دستاوردی حاصل شود و خودش بگوید اگر نشد چه!؟ همه اینها از بیاعتنایی به نگرش سطح توسعه بیرون میآید! در نگرش سطح توسعه، گفته میشود اولین شاقول این است که هر سیاستی که اجرا میکنید رابطه میان مردم و حکومت را چه میکند!؟ اگر تتمه اعتماد موجود را هم از بین میبرد، نباید این کار را کرد.
******
بوی کباب در منطقه گمراهتان نکند
روزنامه وطنامروز نوشت:
در هفتههای اخیر، وقایع متعددی در منطقه رخ داده که کنار هم قرار دادن آنها گوشزد کردن قدرت واقعی ایران و محور مقاومت در منطقه را ضروری میکند. اعدام 6 ایرانی در عربستان سعودی به جرم قاچاق مواد مخدر، برخورد غیرمعمول با هیأت دیپلماتیک ایران در فرودگاه بیروت و شهادت یکی از کارکنان سفارت ایران در سوریه از جمله این اتفاقات است. این رویدادها در کنار تحولات دیگر، تصویری را از تلاشهای برخی بازیگران منطقهای و فرامنطقهای برای ایجاد فشار بر ایران و محور مقاومت ارائه میدهد. اما آیا این اقدامات نشانه ضعف ایران و محور مقاومت است یا بخشی از جنگ روانی و فشارهای سیاسی؟
وقایع اخیر نشاندهنده وجود ارادههایی سیاسی برای تحت فشار قرار دادن ایران و محور مقاومت است اما این فشارها نه تنها تأثیری بر عزم مقاومت نداشته، بلکه باعث شده بازیگران منطقهای، از جمله لبنان و یمن، به فکر تقویت بیشتر مواضع خود باشند. افسانه ضعف ایران و محور مقاومت، یک تصویر ساختگی است که با واقعیتهای میدانی همخوانی ندارد. ایران و محور مقاومت، همانگونه که در گذشته نشان دادهاند، همچنان به عنوان قدرتی تعیینکننده در منطقه باقی خواهند ماند.
تصویرسازی از ایران به عنوان یک کشور تضعیفشده، ریشه در 2 عامل دارد: اول، تلاش برای تضعیف روحیه محور مقاومت و ایجاد تفرقه در منطقه و دوم، جنگ روانی با هدف نمایش ایران به عنوان کشوری که در برابر فشارها عقبنشینی کرده است. این تصویرسازی اشتباه، برخی کشورها را به سمت سیاستهای ماجراجویانه سوق داده است.
بر خلاف روایتهای ساختگی، محور مقاومت همچنان در برابر فشارها ایستادگی کرده و حتی دستاوردهای جدیدی را رقم زده است. به رغم ترور رهبران حماس، مقاومت در غزه همچنان پابرجاست و اسرائیل به رغم تداوم حملات به غزه نتوانسته به اهداف خود دست یابد. تبلیغاتی که اوایل جنگ مدعی آزادی تمام اسرای صهیونیست و نابودی حماس بود، اکنون نابودی اسرا با هدف جلوگیری از امتیاز دادن به حماس را مقدمهچینی میکند.
حزبالله لبنان همچنان با حفظ قدرت خود، به خواست دولت لبنان و مردم این کشور پایبند است. این پایبندی باعث شده رژیم صهیونیستی جرات تحرکات گستردهتر را داشته باشد اما مقاومت در لبنان ثابت کرده که در دفاع از حریم لبنان قادر است خیلی زود ورق را برگرداند. نیروهای مقاومت یمنی به رغم حملات گسترده ائتلاف آمریکایی-انگلیسی حملات خود را به اهداف صهیونیستی ادامه دادهاند. تاریخ ایران و محور مقاومت نشان میدهد در سختترین شرایط نیز توانستهاند نه تنها مقاومت کنند، بلکه پیشرفت داشته باشند.
******
هاشمی علیه هاشمی
سایت مشرقنیوز نوشت:
محسن هاشمی، فرزند ارشد مرحوم هاشمی به تازگی در بخشی از یک مصاحبه با خبرگزاری ایلنا پیرامون روش سیاسی مرحوم هاشمی رفسنجانی گفته است: سیاست آیت الله هاشمی رفسنجانی همیشه این بوده که یک عملکننده به صورت بالانسر باشد و یک بالانس و تعادلی را در سیاست کشور ایجاد کند، لذا میبینید که ایشان گهگاه که میبینند افراطیون مثلاً در جناح راست خیلی پرشور میشوند و سیاست کشور را تحت الشعاع قرار میدهند، خودشان را در کفه چپ قرار میدهند و نزدیک به چپ میکنند که آنها را متعادل کنند و در جایی که چپها این حالت را از دست میدهند و به افراط عمل میکنند، نتیجه آقای هاشمی خودش را در کفه راست قرار میدهد که باز یک بالانس یا یک وفاقی برای حرکت به جلو در کشور ایجاد کند.
او همچنین میافزاید: در مورد وفاقی که الان جناب آقای پزشکیان مطرح میکند به نظر میآید که نظرشان همان وفاق و نظر آیت الله هاشمی رفسنجانی است.
*معنایی که محسن هاشمی تحت عنوان وفاقگرایی مرحوم هاشمی رفسنجانی مطرح کرده عملا یک تحریف آشکار است. مرحوم هاشمی یک چهره اصلاحطلب بود و زندگانی او خاصه در دهههای 80 و 90 اثباتگر همین معناست.
هاشمی رفسنجانی نامزد اصلی اصلاحطلبان در انتخاباتها بود و چهره محوری آنها در هنگامه تنشهای سیاسی محسوب میشد و مواضع او در سال 88 از قبیل نامه عجیب به مقام معظم رهبری مقولاتی نیست که قابل انکار باشند. در این فضا آیا رواست که مرحوم هاشمی را تعادلبخش دو جریان بنامیم؟ طبعا چنین نیست و آقای محسن هاشمی عملا مرتکب تحریف تاریخ شده است.
این هم بماند که مفهومی که محسن هاشمی تقلا کرده آنرا بر زندگانی مرحوم مطابق کند یک مفهوم غیر ممکن است و اساسا جریانات سیاسی چنین رفتاری را هرگز برنمیتابند و سیاست ایرانی هم خاطره خاصی از رجالی با چنین رفتارهایی ندارد.
مسئله وفاق را نیز طبعا خود آقای پزشکیان باید معنا کند لکن آنچه بر اساس سایر گفتههای پزشکیان و سبک سیاسی او میفهمیم این است که منظور دکتر پزشکیان هرگز تعادلبخشی به چپ و راست نیست بلکه منظور او دوری از حاشیههای مرسوم سیاسی برای حل سریعتر مشکلات مردم است.
نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.