از امالبنین ها بپرسید چرا هنوز شهید میآورند...
«بعد از ۱۳سال وقتی بقایای پیکر امیر آمد، در نظر همه، فقط یک مشت استخوان در تابوت بود اما من، امیرم را میدیدم که انگار همین حالا کت و شلوار دامادی پوشیده. خودش هم در وصیتنامهاش نوشته بود: مامان اگه من شهید شدم، گریه نکنیها. اینهایی که برای مراسم شهادتم میآیند، در واقع آمدهاند برای مراسم عروسی پسرت... وقتی آمد، برایش حنابندان گرفتم. آخه برای امیر خیلی آرزو داشتم...»