نظر منتشر شده
۲۱
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 43883
مباني اصول‎گرايي در دهه سوم
تاریخ انتشار : جمعه ۲۸ فروردين ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۴۵


کسانی که با دکتر غلامعلی حداد عادل (قبل و بعد از ریاست مجلس) آشنا بوده‎اند و احیاناً برای گپ و گفت‏های سیاسی یا مصاحبه‎های مطبوعاتی به منزلش رفته‎اند، به‎خوبی می‎دانند تنها تفاوتی که در این میان احساس می‎شود، آن گیت بازرسی است که وقتی "دکتر" رییس مجلس بود، در ابتدای کوچه قرار داشت. اما امروز گیت‎های بازرسی خالی است. به‎هرحال حداد، همان حداد است، با همان اخلاق دوست داشتنی، حجب و حیای فرهنگی. بعد از نماز مغرب و عشا در "بیرونی منزل" نماینده‎ی اول تهران ورییس کمیسیون فرهنگی مجلس هشتم، با وی به گفتگو نشستیم. در همان اول کار گفتیم که "معتقدانه و منتقدانه" آمده‎ایم تا از "اصول‎گرایی" بگوییم و بشنویم و او هم با سعه‎ی صدر و حوصله‎ی زیاد بیش از دوساعت وقت گذاشت (به قول خودش زیر عمل رفت)و ریشه‎های شکل‏گیری مفهوم اصول‎گرایی از اواخر دهه‎ی هفتاد تا امروز را شرح داد، و از امیدها و نگرانی‎هایش گفت و چند خاطره‎ی ناب تاریخی را که برای اولین بار منتشر می‎شود برای ما بازگو کرد، رییس فراکسیون اقلیت مجلس ششم، پدید آمدن مفهوم اصول‎گرایی را مدیون مهندسی رهبر معظم انقلاب می‎داند و برخلاف خیلی از صاحب‎نظران معتقد نیست که جریان اصول‎گرایی امروز ، امتداد همان جریان راست دهه‎ی شصت باشد، حداد شمرده و آرام حرف می زد، علاقه و عجله‎ای برای حاضر‎جوابی‎های معمول اهل سیاست نداشت.  



برای شروع خوب است سیر تکوین اصول‎گرایی، شکل‎گیری و نحوه‎ی تکامل آن را بررسی کنیم، آیا این خلف همان مفهوم جناح راست در دهه‎ی شصت بود؟ آیا از آن مفهوم جناح راست (موسوم به بازار) متمایز است؟ یا موضوع دیگری است که در دهه هشتاد شکل گرفت؟ اصلاً واژه‎ی اصول‎گرایی از چه زمانی وارد ادبیات سیاسی کشور شد؟



انقلاب که در 1357 به پیروزی رسید، محیط فضای سیاسی آکنده از شور و هیجان بود. البته این شور و هیجان طبیعی است و در هر انقلاب هم دیده می‏شود. مردم و انقلابی‏ها آن‏چنان از پیروزی به وجد آمده بودند که توصیف آن ممکن نیست و شما جوان‏ها هیچ وقت نمی‎توانید وضعیتی که ما در آن روزها داشتیم تجربه کنید. فقط باید بودید و این فضا را درک می‎کردید. فضای شرایط اول انقلاب، شرایط تفصیل آرمان‏های انقلاب نبود، وضع ما در آن زمان شبیه کسانی بود که در پایین یک قله‏ی بلند قرار گرفته‎اند، چشم آنها به قله است و راه هم بازشده است. برای‎این‎که حرکت کنند به سمت آسمان قله، خوشحالی امکان دست‏یابی به قله، بر هر امر دیگری غلبه دارد.



به نظر شما این خوب بود یا بد؟



خوب بود، طبیعی هم بود و لازمه‏ی مرحله‎ی تولد انقلاب نیز همین است. درست مثل حالت شوق و شعفی که یک پدر و مادر در روزهای اول تولد فرزندشان دارند. مفاهیم چپ و راست که در دهه‏ی اول انقلاب قوت داشت و جناح های سیاسی را از هم متمایز می‎کرد، عمدتاً ماهیت اقتصادی داشت؛ یعنی برمی‎گشت به یکی از عناصر انقلاب و آن عدالت اجتماعی بود، درواقع این عنصر، عنصر حاکم بر اذهان بود، طبیعی هم هست که مفهوم عدالت و رسیدگی به محرومان و مستمندان با آن شور و حال و هیجان تناسب بیشتری داشته باشد، یعنی واقعیتی است که برای همه ملموس است. علاوه بر این ما در انقلاب، رقیب‎هایی داشتیم که همان مارکسیست‎ها بودند. گفتمان اصلی مارکسیست‎ها حداقل از 1320 تا 1357 در ایران، عدالت اجتماعی بود؛ یعنی همه جاذبه‏ای که کمونیست‏ها در آن طیف وسیع داشتند، این بود که نوید عدالت اجتماعی را می‎دادند، انقلاب اسلامی در چنین فضایی متولد شد. بنابراین رواج گفتار عدالت اجتماعی و خصوصاً عدالت اقتصادی در دهه‎ی اول طبیعی بود، هم به دلایل تاریخی قبل از انقلاب و سال‏های مارکسیستی و هم آرمان‏های خود انقلاب، به‎دلیل آن شور و هیجان، دو جناح راست و چپ در داخل انقلاب اسلامی، اختلاف نظرشان بر سر روش رسیدن به عدالت اقتصادی بود. جناح چپ بیشتر معتقد به اقتصاد متمرکز دولتی بود و گرایش به دولتی کردن اقتصاد داشت و به صاحبان ثروت و سرمایه روی خوش نشان نمی‎داد، قانون اساسی خصوصاً اصل 44 را هم با چنین نگاهی تفسیر می‎کرد، به قول مخالفانشان، این‏ها یک نگاه سوسیالیستی به اقتصاد داشتند. جناح راست معتقد بود که اقتصاد دولتی موفق نیست و دولتی کردن فعالیت‏های اقتصادی رشد و شکوفایی را از اقتصاد می‎گیرد. بنابراین برای مقابله با فقر و حمایت از محرومان، دولتی‎کردن اقتصاد کار درستی نیست، بلکه باید رونق اقتصادی ایجاد شود تا فقر کمتر شود، طبیعی است که چپی‎ها در شعارهای سیاسی خودشان، راستی‎ها را به حمایت از سرمایه‏داری متهم می‏کردند و راستی‎ها هم چپی‎ها را متهم به سوسیالیسم می‎کردند. فحش‏های بدتر از این هم به یکدیگر می‎دادند که حالا ما دهانمان را آلوده به آن حرف‎ها نکنیم  بهتر است، ولی بحث سر این بود.



این دعواها تا چه زمانی ادامه داشت؟



به یک معنا تا آخر جنگ ادامه داشت و چند عامل باعث تغییر گفتار شد که آنها را توضیح می‎دهم.



یک شبهه‎ای وجود دارد که امام (ره) از گفتار چپ حمایت می‎کردند و مصادیقی هم از این حمایت ذکر می‎شود، با توجه به این‏که شما در آن دهه، از نزدیک شاهد جریانات بودید، آیا این شبهه را وارد می‎دانید؟ آیا می‎شود چنین قولی را قبول کرد؟



نه، حقیقت این است که این‎طور نبود.



مثالی شاهد دارید؟



بله؛ فراوان، مثل تأکید امام (ره) به سپردن کارهایی به خود مردم که در اقتصاد می‎توانند انجام دهند. من حالا آن فکری را که در ذهنم بود تا فراموش نکرده‎ام بگویم. عرض می‎کردم که گفتمان چپ در بین دانشجوها طرفداران بیشتری داشت. انجمن‎های  اسلامی همین بچه‎های  دفتر تحکیم وحدت و... بیشتر از این نوع اقتصاد طرفداری می‎کردند، البته این کاملاً طبیعی است، چون جوان‏ها آرمان طلب هستند؛ زیاد به بحث‎های کارشناسی و دلایل تجربی و ... کاری ندارند، بیشتر دوست دارند که برخوردار از همه مواهبی باشند. آنها با یک صفای باطنی طرفدار محرومان بودند. این مسأله‎ی خاص کشور ما هم نیست در همه‏ی کشورهای دنیا این‏طور است. حالا شاید بشود به یکی از شوخی‏های برنارد شاو این‏جا اشاره کرد (اگر جوانها از ما نرنجند). برنارد شاو گفته هر کسی که در 20 سالگی سوسیالیست نباشد، دل ندارد و اگر در 40 سالگی هنوز سوسیالیست باشد مغز ندارد. به هر حال 20 ساله‎ها بیشتر‏شان سوسیالیست بودند. در دوران جنگ هم کشور را باید با کنترل دولت اداره کرد، حتی در کشورهای سرمایه‎داری مثل کشورهای اروپایی نیز در زمان جنگ، نظام جیره‎بندی حاکم است، و همه‏ی کارها دست دولت است و اقتصاد را دولت کنترل می‎کند. نتیجه‎ی آن دیدگاه دولت چپ در دوران جنگ و در اواخر دهه‎ی اول انقلاب طبیعی است. فروپاشی کشور شوروی به‏‏منزله-ی خوابیدن عَلَم، سقوط پرچم و خوابیدن تیرک خیمه‎ی همه‏ی کسانی بود که دل در گرو اقتصاد دولتی داشتند، برچیده شدن اردوگاه کمونیسم و مارکسیسم در فروکش کردن اقتصاد دولتی در همه‎جای جهان از جمله کشور ما هم مؤثر بود. بعد از ارتحال امام (ره) عوامل متعددی دست به دست هم داد و این رقابت بر سر شیوه‎ی اداره‎ی اقتصاد کشور، جای خودش را به انواع دیگر رقابت‏ها داد. این را تا این‎جا پاسخ سوال اول بگیرید. ولی این‏که معروف شده، یعنی عده‎ای این جور شهرت دادند که امام (ره) طرفدار نگاه اقتصادی چینی‎ها بود، درست نیست. حقیقت این است که امام (ره) فراتراز درگیری‎ها بود، در امام (ره) هم موضع‎گیری‎هایی می‎بینیم که بر وقف مراد راستی‎هاست و هم موضع‎گیری‎هایی که بر وقف مراد چپی‎هاست، آن‎جایی که امام (ره) از جنگ فقر و غنا صحبت می‏کند، ادبیات امام (ره) شبیه زبان جریان چپ می‎شود و آن‏جایی‎که از اقتصاد مردم‎محور سخن می‎گویند، زبان ایشان شبیه جریان رقیب می‎شود. ولی امام (ره) اصلاً در این عوالم نبود که بخواهد مثلاً حرفی بزند که چپ خوشش بیاید یا راست خوشش بیاید؛ یعنی خودش را آن‎قدر تنزل بدهد که برود در یک جناح قرار بگیرد. امام تنه‎ی درخت بود، جناح‎ها مثل شاخه‎هایی بودند که به تنه روییده بود، هیچ معنا ندارد که تنه بیاید جای شاخه قرار بگیرد. حالا، مثالی می‎زنم؛ در حوزه‏ی کاری‎ام در آن دوران، مثلاً یکی از باورهای چپی‎ها مخالفت با هر گونه مدرسه‎ی غیر انتفاعی و ملی بود. در تمام دوران آن دهه‏ی اول که چپی‎ها در آموزش و پرورش و جاهای دیگر زور و حضوری داشتند، اجازه نمی‎دادند مدرسه‎ی ملی و غیر‎دولتی تأسیس شود؛ ولی امام (ره) درست در بحبوحه‎ی همین شعارها فرمودند که مدرسه‎هایی را که مردم می‎خواهند درست کنند، اجازه دهید درست کنند و این اصلاً قابل فهم برای چپی‎ها نبود.



شما در آن مقطع، کجا بودید؟



در آن مقطع، بنده در وزارت آموزش و پرورش بودم. اصلاً نمی‎توانستم این حرف امام (ره) را هضم کنم. آقای آیت ا... هاشمی رفسنجانی به مدیر کل وقت آموزش و پرورش تهران گفته بودند، اگر قبول کنید من خدمت امام (ره) می‎رسم و به شما خلاف نمی‎گویم، می‎خواهم بگویم که امام (ره) با تأسیس مدارس غیر دولتی، موافق هستند. یادم هست یک وقت دور میز شورای معاونین وزارت آموزش و پرورش نشسته بودیم، وزیر هم بود، ایشان سؤال کردند که چه کسی در بین شماها موافق با مدارس غیر‎دولتی است. تنها کسی که جرأت کرد در آن فضای سنگین دستش را بلند کند، بنده بودم، من دستم را بلند کردم.



هیچ‎کس دیگر از اعضا حتی به‏طور‎ضمنی موافقت نکرد؟



همه مخالف بودند این یک نمونه از آن مثال‎هاست که امام (ره) این‎گونه فکر نمی‎کردند. در واقع امام (ره) این اختلاف نظر را یک اختلاف نظر کارشناسی دانستند و می‎گفتند این دو تا نظر است، شما بروید ببینیدکدام غلط است و کدام درست است. مثل این‏که در کشاورزی دو سیاست و شیوه‏ی تصمصم گیری باشد و امام (ره) طرف یکی از این دو را بگیرد. امام(ره) در مبانی سخن می‎گفتند. ایشان تأکید داشتند که فقر نباید در جامعه-ی اسلامی وجود داشته باشد . انقلاب اسلامی باید انقلاب محرومان باشد. باید مردم محروم  را دستگیری کرد و این چیزی نبود که راستی‎ها و چپی‎ها با آن مخالف باشند، در واقع امام (ره) از آرمان و هدف حمایت می‎کردند و وارد جانب‏داری از این روش یا آن روش نمی‎شدند. این یک حقیقت است. البته نباید شرایط اقتصادی جنگ را هم نادیده گرفت. هیچ کشوری در زمان جنگ، نمی‎تواند یک اقتصاد آزاد مبتنی بر فعالیت روان و آزاد بخش خصوصی داشته باشد. در این بین هم عده‎ای بنا به شرایط جنگ از اقتصاد کنترل شده حمایت می‎کردند و عده‎ای هم اصولاً دیدگاه سوسیالیستی داشتند.



به نظر می‏رسد بعد از جنگ تغییراتی در ماهیت چپ اتفاق افتاد، کسانی آمدند که می‏خواستند آرایش دیگری را القا کنند. شما با این نظر موافق هستید؟



- بعد از جنگ، دو جریان در فضای سیاسی ما شکل گرفت و رشد کرد که رشد این دو جریان سبب شد که آن تقابل و صف‎بندی چپ و راست در قالب اقتصاد دولتی و اقتصاد بازار (که گفتار غالب دهه‎‎ی اول انقلاب بود)، ضعیف شده و به حاشیه برود. این خصوصیات چه بود؟ یکی نیازی بود که در کشور به سازندگی احساس می‎شد. یعنی در تمام سال‎های جنگ، مردم با کمبودها، ویرانی‎ها و با ر‎‎‎کود و گرفتاری اقتصادی سروکار داشتند خب حالا جنگ تمام شده بود، اولین انتظار مردم این بود که باید این تحول را حفظ کنند، بالاخره دورانی که جنگ نداریم با قبلش باید متفاوت باشد. شاید جوان‎ها خیلی موارد را یادشان نباشد. من چند مثال ملموس را برای شما می‎گویم، اما اصلاً شما نمی‎توانید تصور کنید که خیابان‎های تهران به دلیل کمبودها تاریک بود، شهرها کثیف، میدان‎ها ویران، گل‎کاری و فضای سبز نابود، تمام امکانات شهرداری‎ها در جبهه‎ها بود، مواد غذایی مثل کره، پنیر و... همه جیره‎بندی بود، چیزی که نسل امروز نمی‎تواند تصورش را بکند که حتی کوچک‎ترین اقلام غذایی هم جیره‎بندی باشد. بمباران‎های  وسیع و خرابی‎ها در همه‎جا دیده می‎شد. به همین خاطر اولین انتظار مردم سازندگی بود. دولت میرحسین موسوی رفت و دولت هاشمی رفسنجانی آمد. هم هاشمی رفسنجانی نظرش شخصاً با آقای میرحسین موسوی فرق داشت و هم دوران اقتصاد متمرکز دولتی سپری شده بود. آقای هاشمی رفسنجانی زمینه را برای سرمایه‎گذاری مردم و حضور مردم در عرصه‎ی اقتصاد فراهم کرد و همه‎ی هم و غم خودش را روی بحث سازندگی گذاشت.



- چرا جناح راست در حوزه‎ی اقتصاد، در دوران هاشمی رفسنجانی منفعل شد؟ به این معنا که از سوی جناح راست مطرح نشد. این حرفهایی که اکنون شما در دوران سازندگی می‎زنید، ما در دهه‎ی 60 می‎گفتیم و توجهی به آنها نمی‎شد و حتی می‎شود گفت چرا بعد از پایان جنگ این جناح وارد کار نشد که گفتار سازندگی و اقتصاد باز را در مقام عمل به دست گیرد؟



 نه، این‎طور نبود. هاشمی رفسنجانی روز اول که می‎خواست کابینه‎اش را به مجلس معرفی کند، گفت: من یک کابینه‎ی کار معرفی می‎کنم، درواقع خواست بگوید این جنگ و جدال بر سر اقتصاد دولتی و بازار را کنار بگذارید، اکنون کشور احتیاج به سازندگی دارد ما اکنون باید کشور را بسازیم و این هم چیزی نبود که بگوییم حالا چپی‎ها مخالف بودند یا راستی‎ها. ایشان هم برای این‎که از همه‎ی نیروها استفاده کنند، تقریباً نیمی از اعضای دولت خود را از جریان موسوم به راست و نیمی دیگر را از جریان موسوم به چپ انتخاب کرد. استانداران هم بر مبنای همین سیاست انتخاب شدند. در آن مقطع هاشمی رفسنجانی سعی می‎کرد هر دو جناح را زیر بال‎وپر بگیرد. البته بعضی از جناح چپ که از اوضاع ناراحت بودند از همان روزهای اول شروع کردند به مخالفت با هاشمی رفسنجانی و البته هاشمی رفسنجانی بهانه بود.



-    این مخالفت از چه منظری مطرح می‎شد؟



بگذریم، اما آن چه مهم است این است که این سازندگی، قدری فضا را برای کار فرهنگی تنگ کرد و اگر قرار باشد نقدی بر دوران 8 ساله‎ی ریاست‎جمهوری هاشمی رفسنجانی داشته باشیم این است که ایشان آن‎قدر  روی سازندگی متمرکز شد، توسعه‎ی سد سازی و ... که فی الواقع به آن جنبه های فرهنگی انقلاب، آن‎طور که باید، رسیدگی نشد. شما بروید نطق‎هایی را که هاشمی رفسنجانی و یا در نماز جمعه و یا در محافل و مجامع داشت تحلیل محتوا کنید، خیلی روشن است این یک بحث علمی است؛ اگر کسی این کار را بکند به این نتیجه‎ای که عرض می‎کنم می‎رسد که اصلاً گفتار هاشمی رفسنجانی و گفتار حاکم بر سخنان ایشان، گفتار فرهنگی نبود. این یک جهت بود، ولی همه‎ی مطلب این نبود، واقعیت این است که در دهه‎ی دوم انقلاب چند تا اتفاق در کنار هم رخ داده بود؛ یکی پایان جنگ بود. فضای جنگ، فضای پررنگ ارزشی بود؛ هم‎چون شهادت که کار روزانه‎ی ما در ایام جنگ بود. تشییع جنازه‎ی شهید و... این یعنی اوج و تبلور زندگی ارزشی ... .



آیا مردم به اجبار در این شرایط زندگی می‎کردند؟



به هر دلیل که بود تا وقتی جنگ جریان داشت، خیلی‎ها جرأت نمی‎کردند حرفهایی مغایر با ارزش‎های انقلاب را بر زبان بیاورند، یعنی اصلاً رویشان نمی‎شد و مورد ادبار شدید مردم قرار می‎گرفتند و خریداری هم در افکار عمومی نداشتند. یک جهت دیگر ارتحال خود امام بود. امام (ره) که تجسم خود انقلاب و در واقع اصل انقلاب بود، از صحنه غایب شده بودند، به این سه عنصر که گفتم شاید بشود چهارمی و پنجمی را به آن اضافه کرد. حداقل این سه عنصر گرایش به سمت فعالیت‎های اقتصادی برای سازندگی، پایان جنگ و فقدان امام(ره)، برای یک عده فرصتی ایجاد کرد که شروع کنند به طرح یک مباحثی که قبلا اصلاً زمینه‎ای برای طرح آنها نمی‎دیدند. در این سال‎هاست که می‎بینید‎ مجله کیان متولد می‎شود، خود مجله‎ی کیان از کیهان فرهنگی منشعب شد. ریشه‎ی این‎گونه گرایشات را شما در ویترین مجله‎کیان می‎توانستید ببینید، البته آن یک تنها مجله‎ نبود، مجله‎ی زنان و ... نیز بودند که یک جریان به حساب می‎آمدند. به‎طورکلی حلقه‎ی کیان به‎عنوان یک جریان مؤثر فرهنگی که دست‎هایی نیز در حوزه‎های سیاسی و حتی امنیتی داشت، یک موضوع مهم مطالعه برای بررسی بخشی از تحولات فکری جامعه‎ی ما است.



- غیر از فرهنگ، ‎در ابعاد دیگر هم شاهد ریشه‎ی این گرایش‎ها بودیم؟



بله، "سازمان مجاهدین انقلاب ایران" و نشریه‎ی "عصر ما" هم بود که با آن حلقه‎ی کیان، یک جهت و روی‎کرد را دنبال می‎کرد. در‎ یک بعد روی جنبه‎ی سیاسی کار می‎کردند و در بعد دیگر هم روی جنبه‎ی فرهنگی.

تحولی که رخ داد این بود که عده‎ای از آن گروه‎هایی که در دهه‎ی اول انقلاب طرفدار اقتصاد دولتی بودند، غلتیدند به سوی گفتارهایی که کاملاً مغایر با حرف اول این‎ها در دهه‎ی قبل بود. مفاهیمی مطرح شد که جریان دیگری از 76 به بعد پدید آمد که در واقع آخر دهه‎ی دوم و آغاز دهه‎ی سوم بود. شما می‎بینید که دعوا بر سر شیوه‎ی مدیریت اقتصادی نیست، دعوا بر سر مفاهیم اصلی انقلاب است. یعنی عده‎ای رفتند به سمت کسانی که امام(ره) آنها را کاملاً طرد کرده بود. شما می‎بینید که کسانی که مبلّغ جدایی دین از سیاست بودند، دوباره جان گرفتند. در تمام دوران دفاع مقدس، چون این‎ها اهل جبهه و جنگ نبودند و اعتقادی هم نداشتند، در تاریکی نشسته بودند و روشنایی را تماشا می‎کردند، چون در حاشیه بودند اصلاً صدایشان هم درنمی‎آمد. رویشان هم نمی‎شد، حالا وارد عرصه و صحنه شده بودند؛ بحث جدایی دین از سیاست را طرح کردند و ما هم به‎ویژه بعد از دوم خرداد دیدیم که آن زمزمه‎هایی که در فلان مجله یا فلان محفل هفتگی وجود دارد اینها تبدیل شد به صحبت کسانی که معاون وزیر بودند و در حاکمیت تحت عنوان جامعه‎ی مدنی، روزنامه‎هایی منتشر شد که حیرت‎آور بود، البته این را هم بگویم که این جریان یک‎شبه متولد نشد، یعنی شما آن جریانی که در فردای دوم خرداد در روزنامه‏ی جامعه می‎بینید، ادامه‎ی جریانی بود که در بعضی از روزنامه‎های چپ، بعد از ارتحال امام(ره) از سال 69 تا 70 می‎دیدید. می‎دانید گاهی تغییر در عرصه‎ی فرهنگ و آن چیزی که می‎شود به آن نام بدعت و انحراف را داد، بسیار کُند و ملایم حرکت می‎کند و پس از ده سال شما با یک فاجعه‎ی فرهنگی روبرو می‎شوید. این است که فرهنگ، امری مهم و بسیار خطیر است.



-    به طور موردی می‎توانید مشاهدات خود را بازگو کنید؟



حالا نمی‎خواهم اسم ببرم، در حوالی سال 70و 71 خبرنگار جوانی از همین روزنامه‎هایی که به چپ موسوم بودند، آمد با من مصاحبه کند، حالا صاحب آن روزنامه عمامه به سر و چهره‎ی به‎اصطلاح معروفی در انقلاب و روحانیت بود آن وقت خبرنگار او می‎گفت، آیا چیزی به‎عنوان فرهنگ اسلامی در جامعه‎ی ما وجود دارد که به آن معتقد باشید؟ من حیرت کردم و پرسیدم شما خبرنگار فلان روزنامه هستید؟ گفت بله، گفتم، پس چگونه این سؤال را از بنده مطرح می‎سازید، غرضم این است که کسانی در این روزنامه‎ها می‎چرخیدند که این‎طور فکر می‎کردند. این جریان که ابتدا ضعیف بود، قوت گرفت و شد روزنامه‎ی جامعه که شما می‎دیدید؛ عکس بزرگ و تیتر درشت صفحه‎ی اولش خبری مربوط به احمد شاملو بود. البته نه فوت احمد شاملو، بلکه افکار احمد شاملو.



-    به نظر می‎رسد این‎ها پیش از آن آمدند آرایشی از نیروهای سیاسی را طراحی کردند و با ابزارهایی که در داخل حکومت داشتند  آن را جا انداختند و فضا را کاملاً به سمت دو قطب چپ و راست سوق دادند و با استفاده از آن فضا، سهلتر در حاکمیت قرار گرفتند...



نمی‎خواهم وضعیت را به تمام معنا از همه‎ی ابعاد تشریح کنم و در این فرصت محدود، توضیح بیشتری از آن بدهم. زمینه‎های پیدایش این تحول را می‎خواهم بگویم، والا این تحول بعد تشکیلاتی در خودش داشت، بعد سیاسی هم داشت، که در جای خودش باید به آن پرداخت. و ما در سال‎های بعد از 76 شاهد بودیم که به جای تقابل و تمایز بر سر اقتصاد دولتی یا اقتصاد غیر دولتی، تمایز بر سر حکومت دینی و غیر دینی و سؤال‎های مرتبط با این دو مقوله است. بحث‎ها این بود و این‎جا بود که نیاز به یک جریان جدیدی از اصول انقلاب احساس شد.



در کسانی این وضع پدید آمد که در سال‎های بعد از دوم خرداد نگران بودند و نسبت به اصل انقلاب اظهار نگرانی می‎کردند.



- یک بحثی گاه به ذهن می‎رسد که آیا این ایراد به اصول‎گرایان وارد است که بعد از دوم خرداد آمدند یک روی‎کرد پیش گرفتند؛ یعنی این‎که از قامت یک حزب سیاسی باسابقه، با یک پیشینه‎ی روشن، تبدیل شدند به مدافعان تام و تمام حکومت، و در قالب نهادهای نظام وارد شدند، این مثبت بوده یا نبوده، اصلاً می‎شود این را مطرح کرد یا نه؟



یک تعبیری داشتم که شاید نزدیک به آن چیزی باشد که شما می‎فرمایید. درست در همین سال‎ها 1378 بود که تصمیم گرفتم وارد مجلس شوم و برای خیلی‎ها تعجب آور بود و از من سؤال می‎کردند، - به قول سعدی، اختیار کردی از آن این طریق را - گفتم اهل فرهنگ، شبیه هنرمندها و نقاش‎هایی هستند که روی یک بست دارند نقاشی می‎کنند، این کار تا زمانی معنادار هستند که این داربست استوار باشد، من احساس می‎کنم این داربست دارد فرو می‎ریزید. اگر شما هم به این معنا سؤال خود را مطرح کردید، کاملا درست است.



-    این روی‎کرد اضطراری بود؟ یا ... .



نه یک وظیفه بود. و البته بخشی از آن به اقتضای شرایط سخت حاکم بر جریان غیر دوم خردادی برمی‎گرشت، در واقع این‎جاست که ما به تولد اصول‎گرایی می‎رسیم من اصول گرایی را...



- یعنی اقلیت مجلس ششم...؟



بله، منتهی مسأله فراتر از فلان اقلیت و فلان جناح بود، نگرانی نسبت به کل انقلاب بود.



    - نگران‎کننده‎ترین اظهار نظر و عملی که شما را به مرز این رساند که همراه با فرهنگ وارد عرصه‎ی سیاست باشید و جریانی نو را برای نیروهای انقلاب شکل دهید، چه بود؟



ابتدا باید تذکر بدهم که بنده جزیی از جریان اصول‎گرا بوده و هستم. کسانی در آن سال‎ها با شدت و رعایت همه‎ی جوانب یک کار منسجم تشکیلاتی به فعالیت مشغول بودند که هنوز قدرشان شناخته شده نیست و شاید الان سعی بشود که در حاشیه نگه داشته شوند. از طرف دیگر، من با این مفاهیم فکر غربی آشنا بودم. من معلم فلسفه بودم و مقارن با 15 خرداد 42 وارد دانشگاه شدم و در تمام این سال‎ها متوجه این تحولات بودم. این احساسی که از مجموع این موضع‎گیری‎ها به من دست داد، آن بود که من دیدم این فکرها با مبانی تفکر امام خمینی (ره) سازگار نیست و اگر یک روزی قرار بشود به آن سؤال شما پاسخ مکفی بدهیم باید برگردیم و یک کتاب بنویسیم و شاهد به دست دهیم که چه اتفاقی افتاده است. من فقط یک نکته به شما بگویم؛ در یکی از همان روزنامه‎ها‎ی منتشر شده‎ی بعد از دوم خرداد، این قضیه آمده است که گفتند که ما بعد از پیروزی دوم خرداد، تصمیم گرفتیم اعضای حلقه‎ی کیان را به طور مشخص در وزارتخانه‎ها به‎کار ببریم، فهرست دادند که فلانی را فرستادیم وزارت ارشاد، فلانی فرستادیم وزرات آموزش و پرورش، فلانی را فرستادیم وزارت خارجه، فلانی را فرستادیم وزارت علوم، یعنی این چیزی نبود که کسی بتواند آن را منکر شود. یعنی آن تفکراتی که فقط در حلقه‎ی کیان منتشر می‎شد، بحث می‎شد. چند نفری بودند که مدافع این افکار بودند و این افکار هم مطلقاً با اندیشه‎های امام، رهبری، قانون اساسی، سازگار نبود. این‎ها از فردای بعد از پیروزی دوم خرداد صاحب اختیار بسیاری از وزارتخانه‎های کشور شوند. این‎ها عمداً در لایه‎ی دوم و مسؤولیت معاون وزیر قرار گرفته بودند تا در خط اول جبهه نباشند، در ویترین مغازه نباشند، اما در داخل، مغازه را اداره کرده تا جنس را جور کنند و وزارتخانه را بچرخانند و جهت بدهند، بدون این‎که حساسیت ایجاد کنند، این یک واقعیت بود. یکی از صدها جوابی که به سؤال شما می‎شود داد، این است. از طرف دیگر در کنار این طیف فکری که اندیشه‎هایش با اندیشه‎ی امام، انقلاب و رهبری زوایای تندی داشت، گروهی از جریان اصلاح‎طلبان بودند که یا از حرف‎های این‎ها سر در نمی‎آوردند و یا ملاحظه می‎کردند و حرفی نمی‎زدند، البته مسئولیت هر دو سنگین است و باید در برابر دیدگاه‎های مذهبی مردم پاسخ‎گو باشند.

    در اینجا نیاز به یک بازسازی و بازتعریف از گفتمان امام (ره) احساس می‎شد؛ نیروهای مخلص و وفادار به امام و انقلاب به سوی یک گفتمانی رفتند که اسمش را گذاشتند اصول‎گرایی، این اصول‎گرایی چیزی جز اندیشه و آرمان‎های اصلی و اولیه‎ی انقلاب و امام نیست.



بخش دوم گفتگو



*نشریه پنجره، مجتبی توانگر، بهمن هدایتی





 
 
۱۳۸۸-۰۱-۲۸ ۱۲:۱۲:۴۴
طرف مقابل هم می گوید نظرات اش همان نظرات انقلاب و خمینی است (113874)
 
۱۳۸۸-۰۱-۲۹ ۰۵:۳۲:۱۸
واقعا در این سه سال اخیر به مبانی دینی بیشتر عمل شده است؟و مردم رایحه خوش عدالت علوی را بیشتر استشمام کرده اند؟ ما که عملا خلاف این ها را می بینیم . خوبست اصول کرایان و اصلاح طلبان بیشتر به شواهد عملی توجه کنند . تئوری پردازی ژورنالیستی! ساده ترین کار است. (113949)
 
۱۳۸۸-۰۱-۲۸ ۱۳:۳۸:۰۹
چرا آمار نظرسنجی های جدید را بعد از آمدن میرحسین موسوی و رفتن خاتمی منتشر نمی کنید؟ (113878)
 
فاطمه
۱۳۸۸-۰۱-۲۸ ۱۵:۲۷:۲۲
آقای حداد به درستی باید بر جایگاه تئوریسین نیروهای انقلاب تکیه بزند ایشان به خوبی و با ارایه مستندات به سوالات پاسخ گفته است. (113882)
 
۱۳۸۸-۰۱-۲۸ ۱۵:۵۲:۰۸
حرف قشنگ زدن خیلی راحت است ،وقتی اصلول گرا ها هنوز هم از آ قای احمدی نژاد حمایت می کنند انسان به خیلی از حرف ها شک می کند.
براستی آرمانهای امام راحل همینها بود؟ (113883)
 
yavar115
۱۳۸۸-۰۱-۲۹ ۰۲:۲۰:۳۴
زیبا توضیح دادند
به نظر من در دوران حاضر اصلاح طلبی معنای مشخصی ندارد
و میتوان آنها را به 3 دسته تقسیم کرد.
1-اصلاحات بنیادین نظام
اصلاح طلبانی که از جدایی دین وسیاست حرف میزنند
که کاملا مشخص است که ضد دیدگاه امام است
در گفتمان این دسته اصولا تناقض های زیادی دیده می شود
در واقع مدیران خواستار جدایی دین از سیاست آتاتورکی که در بدنه یک حکومت دینی فعالیت میکنند.

2- اصلاحات ساختاری
اینها عده ای از اصلاح طلبها هستند که به معیارهای امام و انقلاب پایدارند اما خواهان اصلاحات در ساختارهای نظام هستند.
در واقع خواهان تغییر برخی قوانین جمهوری اسلامی هستند نه حکومت از نوع دیگر

3-اصلاحات عملکرد
این نوع اصلاح طلبان کاملا موافق با ساختار و اصل نظام هستند اما با عملکردها
مشکل دارند و حتی برخی با مسائل فساد اقتصادی و... (113942)
 
محمد
۱۳۸۸-۰۱-۲۹ ۰۲:۳۲:۳۱
سلام

به نظر من صحبتهاي ايشان بسيار دقيق و كارشناسانه است به گونه اي كه حقير به عنوان كسي كه مدافع سر سخت موسوي هستم كمي در انتخاب خود شك كردم و احساس مي كنم بايد خيلي بيشتر در انتخاب خودم تفكر و دقت كنم.

چقدر خوب است ايشان كتابي كه اشاره كردند نياز است براي تشريح آنچه اتفاق افتاده بنويسند. تا كساني كه مانند من نمي دانند مهمترين عامل مرزبندي ها يبين اصولگرا و اصلاح طلب چيست و احيانا هر كدام چند شاخه مي شوند بتوانند بهتر تشخيص دهند.

حال كه نام موسوي را بردم بايد عرض كنم نمي دانم آيا احمدي نژاد هم اصولگرا دانسته مي شود يا خير؟ (113943)
 
۱۳۸۸-۰۱-۲۹ ۰۳:۳۲:۱۷
اولا جریان اصلاح طلب هیچگاه حامی جدایی دین از سیاست نبوده است ولی همواره حامی این تفکر بوده است که عملکرد سیاسی خود را با دین گره نزنید و از اعتقادات دینی مردم سوء استفاده نکنید. در واقع شکل گیری و تاثیر پذیری سیاست از دین نمیتواند تضمینی باشد برای درستی جریانات سیاسی و یا سیاستمداران. نکته بعد اینکه جریان اصولگرایی برخلاف ادعای جناب آقای عادل از بدو انقلاب تا کنون تحولات بسیاری داشته است و خط مشی سیاسی اصولگرایی با آنچه که در دوران امام راحل جریان داشت قابل مقایسه نمیباشد. دولت نهم نماینده جریان اصولگرایی اصلاح یافته بعد از گذشت سی سال از زمان انقلاب است. بسیاری از این اصلاحات نیز تحت تاثیر نظرات روشنفکرانه امام خمینی صورت پذیرفته است. دست بوسیدن ها و بسیاری از عادات متملقانه اصولگرایان چیزی بود که امام را مشمئز میکرد و ایشان بارها در این مورد تذکر دادند. بطور کلی میتوان گفت که اصولگرایی در حال حاضر یعنی حمایت بی چون و چرا از مراکز قدرت و ثروت بدون درنظر گرفتن منافع مردم. (113947)
 
۱۳۸۸-۰۱-۲۹ ۰۴:۱۱:۰۸
اجازه بدهید من یک پرسشی از سایت وزین \"الف\" که تحلیلهایش را معمولا دوست دارم بکنم.
تازگیها مشی این سایت عوض شده و روند مخالفت با آقای موسوی را در پیش گرفته. حالا من می خواهم بپرسم که
1) آیا همه این تغییر روند فکری به خاطر افزوده شدن چند تندروی اصلاح طلب به آقای موسوی است؟ و آیا اگر یک نفر مثل آقای موسوی برای کشور نگران شده و می خواهد جلوی بی قانونی بیایستد (و فکر کنم کمتر کسی در صداقت موسوی شک داشته باشد)، ما باید به خاطر یک سری اختلاف نظرهای شخصی او را حمایت نکنیم؟ و تازه آقای موسوی که سابقه طولانی در ماندن بر سر اصول فکری خود ولو به قیمتهای زیاد دارد، فکر می کنید پس از 20 سال خانه نشینی به انتخابات آمده که در صورت پیروزی عنان خود را با نزدیک 70 سال سن به دست چند نا بچه تندروی به اصطلاح اصلاح طلب بدهد؟
2) و سؤال دوم اینکه وقتی ایشان بعد از اینهمه سال آمد و همه می دانستند که ادعای اصولگرایی او از خلیی افراد جدید محکمتر و آبدیده تر است، آیا آقایان اصولگرا که اکنون از پیوستن یک سری تندرو به او ناراحتند چقدر از او حمایت کردند؟ آیا فکر می کنید حمایت در دل برخی آقایان می تواند کسی را که این ریسک بزرگ را کرده که با این سن و سال و با آن سابقه خوب قدیمی (که بسیاری از آقایان اصولگرای امروز هم در آن کابینه و سابقه خوش تا حدود زیادی با او شریک بودند) کافی بود تا او را آنقدر دلگرم کند که دیگر نیازی به حمایت برخی \"دیگران\" احساس نکند؟

و کلام آخر اینکه میرحسینی که من از دوران جوانیم می شناسم نه یه خاطر سود شخصی به میدان آمده و نه به خاطر خراب کردن سابقه خوش قدیمی خود در بین مردم...و او و حلقه اطرافیان حقیقی اش بدون شک در صورت پیروزی در انتخابات به احدی از تندروان اجازه کجروی نحواهند داد. موسوی مانند خاتمی اختیارش با دگران نیست و همچنان آماده همکاری با دوستان قدیمی اصولگرای خود و حتی کسانی که با او اختلاف نطر دارند می باشد. او برای برقرار نمودن حکومت دوباره قانون آمده و در این راه \"حتما\" دست همکاریش به سوی همه دراز است....موسوی ابتدا اصولش را ساخته و سپس برخاسته نه اینکه ابتدا برخیزد و سپس به \"اصول سازی\" بنشیند. (113948)
 
ziba
۱۳۸۸-۰۱-۲۹ ۰۸:۰۱:۰۸
harfhaye yek janebe zadan rahat ast behtar in nist ke aghaye Hadad dar yek monazere ba tarafe moghabel nazarateshan ra bayan konand ta rosva shavad har anke dar uo ghash bashad. chera Osolgarayan az mosahebe gorizan hastand va chera khanevadeye Imam ra dar samte Eslahtalaban mibinim? (113953)
 
علي حسيني
۱۳۸۸-۰۱-۲۹ ۰۸:۱۶:۲۵
ناديده گرفتن راي مردم در دو دوره و افزون شدن دوره دوم به دور اول در انتخاب آقاي خاتمي شنا را ترساند و از روي حسادت و ترس از محبوبيت او اين حرفها را مي زنيد و الا خودتان مي دانيد راه خاتمي همان راه امام است (113955)
 
رضا
۱۳۸۸-۰۱-۲۹ ۱۰:۰۰:۰۰
با سلام این جانب از اقای حدادعادل خواهش می کنم در زمینه مسائل فرهنگی بیشتر صحبت کنند نه سیاسی زیرا تخصصی در این زمینه ندارند (113962)
 
۱۳۸۸-۰۱-۲۹ ۱۰:۳۳:۵۶
بسمه تعالي

اولا اين نگاه زاويه درستي ندارد ثانيا بسيار جانبدارانه و شخصي است . چرا كه مگر قدر و اعتبار امام ره و انديشه هاي معظم له كه تا دهه چهارم انقلاب به خوبي مانده و تازه اصل آن كه ريشه هاي فلسفي و عرفاني آن است كه هيچ ربطي به فلسفه غربي ندارد هنوز ظهور عاليه پيدا نكرده است و انشاء الله چنين خواهد شد ، مگر باور كردني است كه مخالفاني در آغاز دهه دوم داشته باشد كه بتوانند در حكومت رخنه كرده باشند ؟ ! بله اگر اصرار كنند كه چنين بوده ، بر فرض كه عده بسيار كمي بوده اند در جناح مقابل بيشتر حضور داشتند و متاسفانه پر رنگتر هم بودند اما با لا پوشاني كساني به كارهاي نان و آبدار مي پرداختند كه مخلصان راه امام ره از آنها سر در نمي آوردند ( جاي نام بردن نيست و گر نه شواهد كم نيست ) و جالب آن بود كه دقيقا اينان نه تنها نشاني در جبهه نداشتند حتي كارهاي خطر پذير را هم به عهده نمي گرفتند و هميشه در دغدغه تغيير اوضاع و بر چيدن انقلاب اسلامي بودند . اما حلقه كيان نه تنها از حوالي تاريخ هاي گفته شده برآمدند بلكه پيش از آن نيز به مراكز رسانه اي آمده بودند اما عناصر فرهنگي و اصيل انقلاب اسلامي آنان را در مراكز حساس از نظر انديشه مغلوب كرده بودند و تغيير موقعيت مي دادند و نهايتا هم حلقه كيان هيچ تأثيري نداشتند تا چه برسد به اين اهميتي كه جناب حداد عادل به آنان داده اند . تصورم بر آن است كه اغراق فرموده اند و يا به دليل اختلافات از مدرسه علوي تا كتاب نوشته هاي فحاشي زشت ، اينقدر اهميت پيدا كرده اند . به هر حال اين ديدگاه جامع و جالب نيست و نياز به بر رسي مجدد دارد ، چرا برخي تصور مي كنند كه فقط خودشان بودند كه يك تنه يا با ياران بد سليقه خود توانسته اند از انحرافات جلوگيري كنند گوئيا هنوز باور دارند كه يا انقلابي صورت نگرفته است و يا انقلاب نيز از دوازده مقوله مفاهمه كانتي است كه تنها در ذهن برخي حضور دارد ؟ واقعيت آنست كه انقلابي دل به اسلام و مسير امام ره سپرده و در خدمت جمهوري اسلامي بوده و قطعا خواهد بود ، الزامي به پست داشتن نداشته و ندارد و هستند بسيار كسان كه به سودهاي نام و نان دار نرسيده اند و هنوز هم افتخار خدمت گذاري به هر عنوان و لقمه اي براي گذران زندگي و انشاء الله آخرتشان دارند و داشته اند . (113967)
 
hamed
۱۳۸۸-۰۱-۲۹ ۱۲:۲۲:۰۸
بعنوان یک بسیجی احساس میکنم اگر اصولگرایان بخواهند بگویند دولت نهم عملکرد قابل قبول وقابل دفاع دارد در حق اصوالگراهاو بسیجی ها وشهدا و مومنین ظلم شده است اصولگراها باید بپذیرند اقای احمدی نژاد گزینه مناسبی برای دفاع از اصولکرایی نیست واگر عملکرد و لجاجت ایشان اصولگرایی است بفرمایید ما در اصولگرایی خودمان تجدید نظر کنیم (113992)
 
محمدیان
۱۳۸۸-۰۱-۳۰ ۱۴:۲۲:۱۹
توصیه میکنم در اصولگرایی خود تجدید نظر بفرمایید برادر! (114135)
 
نكته جو
۱۳۸۸-۰۱-۲۹ ۱۲:۵۵:۰۴
سوال من اين است مگر نه اينكه اسوه والگوي تمام اركان جمهوري اسلامي حضرت امام خميني ره هستند و مگر نه اينكه شاخص همه معيارهاي انقلاب سيره امام استو مگر نه اينكه مباني نظري امام چراغ راه رهپويان نظام است پس چرا در زمان رياست آقاي حدادعادل مجلس در راس امور نبود ويا لا اقل بسيار اندك در راس امور قرار داشت تا جايي كه انعطافي نبود كه در مورد دولت بنام تعامل نشان ندهد؟
آقاي حداد شما اگر مانع از تحقيق وتفحص از شهرداري نمي شديد شاير امروز ديوان محاسبات گزارشي از هزارو چهارصد تخلف در بوجه نداشت.
شما در عملكرد خود چقدر شبيه امام بوديد چقدر قاطعيت آن عزيز را داشتيد چند با حقيقت را فداي مصلحت نكرديد آيا امام هم چون شما قايل بود كه بالش نرم زير سر مردم نبايد گذاشت وچنان اهمال كرد كه امروز دولت بدون اجازه مجلس سوخت وارد كند و بانك مشترك ايجاد كند؟
شما وقتي به نماينگان جديد اطعام ميداديد تا با فضلي مجلس آشنا باشند چقدر به اصول توجه داشتيد كه هنوز هم بعنوان يك عمل غير موجه شما در بعضي محافل مطرح است؟
در اخر بايدگفت همانگونه كه مقام معظم رهبري گفتند راه ما راه امام است و در اين نظام كه بر تاركش شهيدان زيادي ميدرخشند اصولگرايي و اصلاح طلبي اگر معني غير راه امام و ولايت را بدهد مذموم ومحكوم است هر چند كه مد عيانش زيباسخن گويند و اصطلاح بسازند (113999)
 
۱۳۸۸-۰۱-۲۹ ۱۵:۰۱:۱۳
بسمه تعالي

اما راجع به بخش دوم مصاحبه ، توجه به چند نكته زير ضروري است :

1- بدي برخي از مواضع آنست كه بسيار سريع منافع را يافته و همه را از آن خود مي كند و سپس آن را در ارزش هاي مادي تنزل مي دهد و بسان برخي از بازاريان آن را انحصاري كرده و احتكار مي كند . در مورد اصولگرايي نيز چنين كرده اند . فرمايشات رهبري را كه اصول شناخته شده و معمول براي هر دوره و هر عقل سالم است ، تا يك عنوان براي يك جريان سياسي تبديل كرده اند و مي خواهند در انحصار و احتكار خودشان باشد تا از آن استفاده گروهي كنند . متأسفانه يك جريان نه تنها در باره فرمايشات معظم له كه در باره امام ره و حتي تمام دين و دينداري چنين مي كنند . جريان مقابل نيز از گذشته تا كنون حتما با اين سوء استفاده مخالف بوده است و كسان بسياري نيز هستند كه جداي از محاسبات گروهي با چنين ترفندهايي مخالف اند .
2- نمونه مطلب فوق را در قضيه چاپخانه ها ، مي توان ديد . دقيقا مخالفان اول و آخر دولتي كردن چاپخانه ها در وزارت آقاي خاتمي شكل گرفت و آنچه كه بود و جناب حداد عادل از آن نام برده اند چيزي بوده است كه سابقه وزارت فرد ديگري را بر خود دارد و عجيب تر آنست كه در همين دوره نيز به شكل ديگري در پي زنده كردن همان طرح هستند و سخني در اين باره يا نمي شنوند و يا اگر شنيده اند به آن اهميتي نمي دهند چرا كه به كارهاي سياسي گروهي نمي آيد .واقعا اگر تراكم رسيدگي به وضعيت چاپخانه هاي كشور و سرمايه گذاري بر آن از بخش خصوصي هم ديده مي شود درست در همان زمان خاتمي بوده است . حال بفرمايند در ميان هزاران كار نا گفته كه هيچ جريان سياسي پيگير آن نبود همين را هم به خودتان نسبت دهيد عيبي ندارد و با آن سنگ هاي درگيري هاي جناحي خود را با هم واچينيد كه مخالفان اصلي نه از شما بوده اند نه از مخالفانتان . اما آيا از خود پرسيده ايد كه فرضا نگذاشتيد تمام چاپخانه ها دولتي باشد و از دولتي شدن تمام مدارس هم بدون لابد چشم داشت مادي جلوگيري كرديد اما مگر خودتان نبوديد كه از پدر جد دولتي بودن در دولتي كردن كتاب هاي درسي دفاع كرديد و هنوز كه هنوز است اجازه نداده ايد كه براي دست چلاق دولت در زمينه كتابهاي درسي دست بخش خصوصي را باز شود ؟! (114018)
 
محسن
۱۳۸۸-۰۱-۳۰ ۱۰:۰۰:۰۵
ای کاش جناب حداد از ماکیاویلیسم هم می گفت (114093)
 
پیرو رهبری
۱۳۸۸-۰۱-۳۰ ۲۰:۰۸:۵۱
بهتراست همگی نگاهی دیگر به اطرافمان کرده وعملکردهاواطرافیانمان را مجددابررسی کنیم وهرعمل وشخصی که مغایر بااهداف بلند خمینی کبیر ورهبر فرزانه مان دیدیم کنارگذاشته باقاطعیت به سوی اهداف بلندانقلاب پیش رویم وضمنا متوجه کلام بنیانگذار انقلابمان باشیم که فرمودند پیرو ولایت فقیه باشیدتابه مملکت شما اسیبی نرسد (114311)
 
پیرو رهبری
۱۳۸۸-۰۱-۳۰ ۲۰:۱۱:۱۱
بهتراست همگی نگاهی دیگر به اطرافمان کرده وعملکردهاواطرافیانمان را مجددابررسی کنیم وهرعمل وشخصی که مغایر بااهداف بلند خمینی کبیر ورهبر فرزانه مان دیدیم کنارگذاشته باقاطعیت به سوی اهداف بلندانقلاب پیش رویم وضمنا متوجه کلام بنیانگذار انقلابمان باشیم که فرمودند پیرو ولایت فقیه باشیدتابه مملکت شما اسیبی نرسد (114313)
 
كارشناس سازمان برنامه و بودجه
۱۳۸۸-۰۲-۰۱ ۱۷:۵۸:۰۴
با سلام
1- شرايط جنگي كشور ، اقتصاد كاملاً مديريت شده را ايجاب مي كند. بنابراين نظام كوپني در زمان جنگ را نمي توان اقتصاد دولتي يا سوسياليستي دانست.

2- بايد ديد كه جناح راست كه در مقابل جناح موسوم به چپ وجود داشت آيا قايل به اقتصاد آزاد مدن بود يا قايل به آزادي اقتصادي در زمان جنگ. شواهد و قراين حاكي از آن است كه به مفهوم آزادي اقتصادي معتقد بودند تا از شرايط خاص جنگي بيشترين نفع را ببرند. كساني كه تمايل داشتند دلار 7 تومتني را از دولت گرفته و با واردات كالا آنرا بر اساس دلار 50 تا 60توماني بفروشند.

3- بعضي از سردمداران جناح موسوم به راست در سال 61 كه اولين قانون پنجساله بعد از انقلاب نوشته شد با اين توجيه كه در اسلام چيزي به نام برنامه ريزي نداريم و برنامه ريزي دخل و تصرف در مشيت الهي است با آن مقابله كردند بنابر اين مخالفت آنها با اقتصاد دولتي نبود بلكه هرگونه برنامه ريزي را مغاير با سوداگري خود مي دانستند. (115227)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.