«آنگه که خود را یافتم»
(سرگذشت یک روانپزشک)
نویسنده: اروین یالوم
مترجم: نازی اکبری
ناشر: ققنوس، چاپ اول 1398
400 صفحه، 42000 تومان
***
حالا دیگر همه اروین یالوم را میشناسند. دقیقتر بگوییم: با کتابها و نظریات و داستانهای او آشنا هستند. اصلا در ایران رواندرمانی اگزیستانسیال با نام او گره خورده است. اما علیرغم این شهرت کمنظیر، کمتر کسی از ماجراهای زندگی او خبر دارد. البته اینجا و آنجا، جسته و گریخته نکاتی درباره زندگی او گفته میشود، اما غیر از اینکه اعتبار آنها محل چونوچراست، مطالب اندکی از زندگی 88 ساله این پیر روانپزشک به دست میدهد. حالا هم طبیعی است که پس از این شهرت و محبوبیت جهانی، همگان خواهان آشنایی با ماجراهای زندگی او باشند. و برای این کار چه کسی بهتر از خود یالوم؟! او که با هنرمندی سرگذشتها و اندیشههای برخی از فیلسوفان را به طرز جالبی درهمآمیخته و آثار درخشانی خلق کرده، اینک همین کار را درباره خودش به همان خوبی به سرانجام رسانده است. به همین دلیل این کتاب هم ماجراهای زندگی یالوم را گزارش میکند، هم بسیاری از ناگفتنیها و ابعاد پنهان زندگیاش را فاش میسازد و هم سیر تحول اندیشههای او را شرح میدهد؛ از کودکی تا همین اواخر.
داستان این کتاب از ساعت سه نیمهشبی آغاز میشود که یالوم در هشتاد و پنج سالگی با هقهق گریه از بستر برخواست و به یاد دوران کودکی تراژیک خود افتاد. سراسر کتاب سیر خودکاوی یالوم برای فهم خود و زندگی خویش است. کتاب از چهل فصل کوتاه تشکیل شده و کوتاهی هر فصل خواندن کتاب را آسانتر وشیرینتر کرده است. همه این فصول هم پر است از فلاشبک؛ رفتوآمد میان حال و گذشته. کودکی در دل پیری و جهش از سالخوردگی به روزگار نوجوانی. لذا کتاب سیر خطی سادهای ندارد. در این مسیر، یالوم میخواهد فرآیند خودشدن خویش را بازگوید، نشان دهد و بفهمد. به عبارت دیگر مسئلهای که در این کتاب همه مباحث را همچون نخ تسبیحی به هم وصل کرده این است که «چگونه یالوم، یالوم شد»؟
با وجود اینکه این کتاب از جهت موضوعی با دیگر کتابهای نویسنده کاملا متفاوت است، اما یالوم همان هدف را در اینجا هم دنبال میکند. هدف یالوم نوشتن یک زندگینامه معمولی نیست. لذا آنچه در این کتاب آمده بسیار فراتر از یک روایت ساده زندگی است. یالوم زندگی خود را بستری برای یک ایده و اندیشه میبیند. به همین دلیل در خلال زندگینامه خود باز هم در پی ارائه پاسخهایی برای مسائل اگزیستانسیال زندگی است که در نهایت به نوعی رواندرمانی اگزیستانسیال ختم شود.
رواندرمانی اگزیستانسیال ترکیبی از روانشناسی و فلسفه است و به همین سبب شاخه بسیار جذابی از روانشناسی از آب درآمده است. یالوم از پیشگامان در این عرصه است و با آثار روایی خود رواندرمانی اگیستانسیال را همگانی کرده و عموم افراد را در سراسر جهان با آن آشنا ساخته است. اضافه بر این، کتابهای او به خواننده کمک میکنند که برای مسائل وجودی زندگیاش پاسخهایی بیابد.
نویسنده با نوشتن این کتاب تلاش کرده خودش را بیابد تا بدین وسیله خواننده نیز با خواندنش خود را بهتر بشناسد. یالوم اعتراف میکند که جلسات رواندرمانگری علاوه بر اینکه برای حل مشکلات مراجعانش بوده، برای خود او نیز بسیار سودمند بودهاند. در اینجا نیز صادقانه از نقصها، محدودیتها و مشکلاتش میگوید؛ ناامیدیها، حقارتها و عقدههایش. از روابط تراژیکش با دوستان و اطرافیان سخن میگوید و با حسرت رابطه بد و نامناسب خود را با والدینش شرح میدهد، بهویژه نفرتش از مادرش. او برای ما تعریف میکند که خانه و دوران کودکیاش پر از فقر و سوسک بود و شبها و گاهی روزها نیز سوسکها پروازکنان به تن او میچسبیدند و او را وحشتزده میکردند. هنور هم در پیری فوبیبای سوسک دارد.
در دوران دبیرستان هنگامی که پانزده ساله بود، عاشق دختری به نام مریلین میشود و بسیاری از مشکلاتش حل میشود و در عوض مشکلات جدیدی برای او بهوجود میآید. مریلین از آن زمان تاکنون بخشی از زندگی و هستی او شده است. او در 23 سالگی با مریلین ازدواج کرد. خلاصه آنکه از خانودهاش زیاد صحبت میکند؛ والدین، همسر، فرزندان و حتی نوههایش. روابط پرفرازونشیبی که با آنها داشته. او با حسرت اعلام میکند که رابطهاش با پدرومادرش هیچگاه خوب نبوده، اما رابطه خوبی با همسر، چهار فرزند و هفت نوهاش دارد.
البته از خاطرات مراجعانش برای درمان نیز موارد مفیدی را ذکر میکند. در همین زمینه، یکی از جنبههای جذاب کتاب، خاطرات شخصی یالوم از شخصیتهای برجسته است؛ کسانی همچون ویکتور فرانکل، رولو می و کارل راجرز. نکته جالب آن است که یالوم در اصل پزشک بود، سپس به روانپزشکی روی آورد و بعدها رواندرمانی را برگزید. در نهایت رویکرد اگزیستانسیال را بهترین گزینه دانست. او اولین مواجهه خود را با این رویکرد در آثار نویسندگان بزرگ یافت و آن را اینگونه توصیف میکند: «من عاشق کافکا شدم به طرزی که رمان "مسخ" وی چنان مرا حیرتزده کرد که تا آن زمان هیچ متن ادبی دیگری نتوانسته بود تا این حد مرا تحت تاثیر قرار دهد. کتاب "بیگانه" کامو و "تهوع" سارتر هم از کتبی بودند که مرا تکان دادند. این نویسندگان، با استفاده از داستانسرایی، چنان نقبی به ژرفای موجودیت زده بودند که بهنوعی مطبوعات روانپزشکی هم هرگز قادر نبودند چنین کنند». به تعبیر خودش در رواندرمانی به دنبال راه سومی بود که عاقبت آن را در خرد فیلسوفان و نویسندگان فرزانهای یافت که از 2500 سال پیش سرچشمه میگیرد. چراکه رماننویسان و فیلسوفان به مشکلات روانی انسانها بیشتر و بهتر و حتی مستدلتر از روانپزشکان پرداختهاند.
همین سخن نشان میدهد که وی به رمان علاقه بسیاری دارد. برخی از رمانهای مورد علاقه او عبارتند از: «صد سال تنهایی»، «آرزوهای بزرگ»، «خانه قانونزده»، «سایلاس مارنر». وی آنها را حتی در سالخوردگی نیز برای بار چندم میخواند. در زمان نوشتن همین زندگینامهاش هم با شور و شوق و هیجان وافر مشغول خواندن رمان «مارش رادتسکی» بود. بهطور کلی از میان نویسندگان به چارلز دیکنز علاقه بسیاری دارد و آثار او را بازخوانی میکند. به همین دلیل تمام نوشتههای دیکنز را بلعیده و حتی نسخههای چاپ اول آنها را هم خریده است. این تنها مجموعهای است که برای خود تهیه کرده است.
علاقه او منحصر به کتابها نمیشود. او عاشق دوچرخهسواری است و هر روز سی تا چهل دقیقه رکاب میزند. از نظر او دوچرخهسواری تجربه تعمق و رهایی است؛ نوعی مدیتیشن. یالوم عاشق غواصی در کف اقیانوسهاست و به درختچه بونسای باغچه دفتر کارش هم عشق میورزد. در لابهلای همین مباحث تعریف میکند که چگونه با استفاده از بازیهای کامپیوتری، تایپ کردن را آموخته است. علاوه بر اینها سایر فعالیتها نیز مورد توجه است و چیزهایی نقل میکند که در دیگر کتابها ذکر نشده؛ برای مثال ماجراهای جالب نوشته شدن کتابهای مشهورش را ذکر میکند که در حکم پشت صحنه یا حتی پشت پرده آنهاست. در فصل 29 شرح میدهد که چگونه رمان «وقتی نیچه گریست» شکل گرفت؛ همچنین فصل 27، «سفر به هند»، که یالوم ماجراهای جالب سفر خود به هند و تایلند را تعریف میکند و از تجربههای عجیب حضور در معابد هندی برای تمرین مراقبه سخن میگوید.
تا قبل از ایام کهولت، او و همسرش عاشق سفر بودند و به کشورهای بسیاری سفر کردهاند؛ چین، هند، ژاپن، روسیه، تایلند، یونان، ایتالیا، آلمان، انگلستان، فرانسه، اتریش و جزایر متعددی که در اقیانوسهای جهان پراکندهاند. کشور ما از معدود جاهایی است که باید به آن میآمد، اما چنین نشد. او در همین کتاب اشاره میکند که ایران یکی از چند کشوری است که کارهای او بسیار مورد توجه بوده و از این حقیقت ابراز شگفتی میکند که در ایران بسیار بیشتر از آمریکا شهرت و محبوبیت دارد. در عوض، ژاپنیها از روش رواندرمانی او استقبال نکردهاند. یالوم در سفرهایی که به آنجا داشته علت این امر را کشف کرده.
یالوم کتابهای گوناگونی نوشته که همین امر باعث شده طیف مخاطبان او متنوع باشد. او غیر از کتابهای عمومی و حتی عامهپسند، کتابهای درسی و آموزشی و تخصصی هم نگاشته؛ برای مثال «رواندرمانی اگزیستانسیال» و «نظریه و عمل در رواندرمانی گروهی». این زندگینامه به کار همه کسانی میآید که به هر دلیل به یالوم علاقمند هستند. به عبارت دیگر، هم خوانندگان عمومی و هم متخصصان و رواندرمانگران حرفهای. همه این افراد مطالب بسیار سودمندی برای موضوعات مورد علاقه یا حوزههای کاری خود مییابند.
کتاب هر چه جلوتر میرود عمیقتر و دلنشینتر میشود. فصول پایانی، نقطه اوج کتاب هستند که اوج پختگی نهایی یالوم را نشان میدهند. طبیعی است کسی که نزدیک به نود سال زندگی، آن هم آمیخته به علم و اندیشه و آموزش و نوشتن، را پشت سر گذاشته، حرفهای بسیاری برای گفتن دارد، اما مهمتر از آن پختگی حرفهاست.
همانطور که شروع کتاب غافلگیرکننده است، پایان آن نیز خواننده را شوکه میکند. یالوم در آخرین صفحه، پایان کار خود را به عنوان نویسنده اعلام میکند و میگوید که یقین دارد که این آخرین کتابیست که مینویسد.
*دکترای فلسفه