دیدار پرسپولیس و اولسان هیوندای کرهجنوبی در چارچوب فینال لیگ قهرمانان آسیا روز گذشته 29 آذر ساعت ۱۵:۳۰ به وقت ایران برگزار و به طور مستقیم از حساب فارسی کنفدراسیون فوتبال آسیا پخش شد. آنچه این بازی را از حالت یک رقابت ورزشی خارج کرد دعوت کنفدراسیون فوتبال آسیا از عادل فردوسیپور برای گزارش فینال در حساب رسمی اینستاگرامیاش بود. آن هم در حالی که گزارشگران رسمی معرفی شده از سوی ایران اجازه حضور در قطر را نیافتند.
خبر گزارش بازی فینال لیگ قهرمانان توسط عادل فردوسی پور در صفحه اینستاگرام فارسی AFC باعث شد که در کمتر از ۴۸ ساعت تعداد دنبالکنندگان این صفحه از ۲۰۰ هزار به مرز ۲ میلیون نفر برسد.
آذری جهرمی وزیر ارتباطات نیز روز گذشته قبل از آغاز بازی از کاربران اینترنت در ایران خواست برای پرهیز از بروز مشکل در پخش اینستاگرامی فینال جام باشگاههای آسیا، استفاده غیرضروری از اینترنت را هنگام پخش این مسابقه متوقف کنند.
تردیدی در رویکرد سیاسی ای اف سی در دعوت از عادل فردوسی پور برای گزارش بازی فینال باشگاه های آسیا نیست. هیچ ناظر صاحب تشخیصی نمی تواند با توجه به نفوذ برخی کشورهای عربی در فدراسیون آسیا این حقیقت را کتمان کند. اما تکرار و تاکید بر این حقیقت که از قضا مورد پذیرش بسیاری از اهالی فوتبال اعم از مسوولان و عموم هوادارن این ورزش است دستکم در این هنگام بی فایده و است چه بسا که از اثرگذاری این حقیقت در افکار عمومی بکاهد.
پرسش مهمتر و مسوولیت آور این است که چرا باید به بازیکنان همیشه حاضر در خط حمله علیه ایران به همین راحتی پاس گل داد؟! چگونه و با چه ساز و کاری چنین مسیری برای ضربه زدن به ایران هموار می شود؟! چرا یک بازی ورزشی در چنین سطحی به جای تبدیل شدن به یک رویداد ملی انسجام آور موجبات اختلاف در جامعه را ایجاد می کند؟
تامل در شرایطی که منتهی به این ماجرا شده نشان می دهد که مدیریت حاکم بر صدا وسیما، دستکم در روش، نیازمند یک بازنگری جدی است. شاید اختلاف نظر درباره برخورد یا تشویق عادل فردوسی پور به عنوان کارمند رسمی این سازمان به جایی نرسد. عده ای معتقدند او نباید به عنوان کارمند رسمی سازمان وارد برخی جهت گیری های سیاسی به سود یا ضرر جریان سیاسی خاصی شود. از این نظر او باید مانند همه مجریان حرفهای دنیا تابع ضوابط و قواعدی باشد که در سازمانش بدان ها متعهد شده و از تصمیمات فردی و ناهماهنگ نیز بپرهیزد و چون چنین نکرد به همین دلیل نیز باید با او برخورد لازم صورت بگیرد. عده دیگری بر عکس معتقدند او فرزند تلویزیون است و به عنوان تولید کننده یکی از پربیننده ترین برنامه های ورزشی تاریخ تلویزیون باید تشویق هم بشود. حتی اگر خطایی هم وجود داشته باشد نباید منجر به حذف و طرد یکی از بهترین مجریان تلویزیون گردد .
هر دو طرف برای ادعای خود دلایلی دارند که کم و بیش قابل تامل است. اما فرض کنیم که اراده این سازمان برخورد با تخلف یکی از کارمندان خود است. آیا نباید نحوه اجرای این تصمیم با سنجش هزینه و فایده صورت بگیرد؟ آیا آنچه تا کنون اتفاق افتاده بهترین راهی است که میشده طی کرد؟
اندک آشنایی با مدیریت رسانه از پیش گویای آن بود که اجرای چنین تصمیمی آن هم به این شکل نه تنها فایده ای نخواهد داشت بلکه با هر مقیاس و در هر مختصاتی که بنگریم ( در سیاست، تلویزیون و در جامعه) هزینه زا خواهد بود.