روزنامه «خراسان» نوشت: سال ۱۹۱۳م / ۱۲۹۲ش است. دنیا در آستانه انفجار قرار دارد. دوران صلح مسلح که در اروپا از سال ۱۸۷۱م / ۱۲۵۰ش و در پی شکست سنگین فرانسه از امپراتوری آلمان آغاز شده بود، به انتهای خودش نزدیک میشود. دورانی که قدرتهای استعماری در قاره سبز، به هم چنگ و دندان نشان میدادند و با تصاحب مستعمرههای بیشتر، تولید سلاحهای پیشرفتهتر و ایجاد ارتش بزرگتر، قدرت خود را به رخ رقبا میکشیدند.
این دوران، در ایران ما، مصادف با دوران پرمحنت و رنجی است که دل را آکنده از اندوه میکند؛ مجلس شورای ملی، به عنوان نماد مشروطیت ایران، با اولتیماتوم روسیه تزاری و پذیرش آن توسط ناصرالملک، نایبالسلطنه انگلوفیل وقت، منحل شده و کشور ما فاقد مجلس بود. احمدشاه، در سنین نوجوانی به سر میبرد و هنوز حکومت را آغاز نکرده بود. ایران در کشاکش رقابت دولتهای جنگطلب اروپایی و آسیایی، هر روز میدان رقابت و عرصه جدالی تازه میشد. درست در زمانی که رقبا در حال ارزیابی توان نظامی یکدیگر بودند، آلمانها که میخواستند پیش از آغاز جنگ، اطلاعات کاملی از منافع روسیه و بریتانیا در آسیا داشته باشند، جاسوسهای خود را به سوی خاورمیانه فرستادند. قیصر ویلهلم دوم، امپراتور وقت آلمان، سودای افزایش مستعمرات داشت. اتحاد او با فرانتس یوزف یکم، امپراتور اتریش - مجار، زنگ خطر جدی را برای انگلیس و روسیه به صدا درآورده بود؛ آنها قبل از وقوع هر اتفاقی، طبق قرارداد سال ۱۹۰۷م / ۱۲۸۶ش، بر سر سهمشان از مستملکات آسیایی، از جمله ایران، به توافق رسیده بودند؛ شمال کشور، از جمله شهر مشهد، محدوده نفوذ روسها بود؛ اما بریتانیاییها، در این شهر صاحب یک سرکنسولگری قدرتمند بودند که توسط یکی از افسران برجسته اطلاعاتی و مستعمراتی بریتانیا، یعنی «پرسی سایکس» اداره میشد.
نخستین آلمانی در مشهد
برای آلمانیها، کسب اطلاعات از شرایط ژئوپلیتیک، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مناطق تحت نفوذ روسیه و انگلیس در ایران، بسیار حیاتی بود و میتوانست برای آنها در جنگی که پیشِ رو داشتند، نقشی مهم ایفا کند؛ شاید سپاهیان آلمان پس از عبور از روسیه، خود را به شمال ایران میرساندند تا ازآنجا مستملکات بریتانیا در هند را هدف حمله قرار دهند؛ پس لازم بود آلمانیها اطلاعات کاملی از شرایط این منطقه داشتهباشند. درست هنگامی که سوءظن به اقدامات آلمان و شنیدن شایعاتی مبنی بر آغاز جنگ بالا گرفته بود، سر و کله ستوان «اُسکار نیدر مایر» در مشهد پیدا شد؛ یک افسر اطلاعاتی آلمانی که ظاهراً در پوشش جهانگرد و پژوهشگر وارد مرکز ایالت خراسان میشد. این نخستینبار بود که یک آلمانی، پایش را به مشهد میگذاشت. مایر در این سفر تنها نبود؛ دکتر «ارنست دیتز»، یک اتریشی نیز، او را همراهی میکرد. آنها روز ۱۳ ماه مه ۱۹۱۳/ ۲۳ اردیبهشت ۱۲۹۲، یعنی تقریباً ۱۰۸ سال قبل، به مشهد رسیدند. سایکس که از سال ۱۹۰۵م/۱۲۸۴ش سرکنسول دولت انگلیس در مشهد بود، در این هشتسال توانسته بود با افراد متعددی آشنا شود و به همین دلیل، خبر ورود مایر خیلی زود به او رسید. سایکس به عنوان نماینده دولت انگلیس در دوران سلطنت جرج پنجم، به خوبی از حساسیت این رویداد مطلع بود؛ در حالی که اروپا به مرز انفجار نزدیک میشد، مسافرت یک آلمانی، همراه یک اتریشی، نمیتوانست صرفاً جنبه یک مطالعه تاریخی یا باستانشناسی داشته باشد. سایکس بهشدت به اقدامات آنها مشکوک بود. به همین دلیل، تصمیم گرفت با دو جاسوس آلمانی - اتریشی، جلسهای بهظاهر دوستانه داشتهباشد. ازاینرو، آنها را به باغ یکی از متمولان مشهد در طرقبه دعوت کرد.
ناهار محرمانه در ییلاق طرقبه!
سایکس در گزارش خود به دولت انگلیس، درباره ضیافت ناهار در طرقبه و گفتوگو با مایر بهتفصیل سخن گفتهاست؛ اینکه آیا ناهار شیشلیک صرف شد یا چیز دیگر، نمیدانیم! اما مایر چیز زیادی از مأموریت خود بروز نداد. سایکس با بدبختی توانست چند کلمهای از او بشنود؛ آن دو توانستهبودند با لباس مبدل، وارد حرم رضوی شوند و از آن بازدید کنند. این کار بدون جلبتوجه مردم انجام شد، وگرنه خشم عمومی را از این گستاخی برمیانگیخت. سایکس متوجه شد که مایر و دیتز، مجهز به ادوات نقشهبرداری هستند. آیا آنها قرار بود مسیر حرکت ارتش آلمان و متحدانش را بعد از فتح روسیه ترسیم کنند؟ کسی دقیقاً چیزی دراینباره نمیدانست. سایکس ضمن ناهار کوشید تا نظر مایر را برای تبادل اطلاعات جلب کند، اما او به جای پاسخ مثبت، به تعریف از زیباییهای ییلاق طرقبه پرداخت! جاسوس آلمانی کارش را بلد بود و مأمور اطلاعاتی انگلیس نتوانست کاری از پیش ببرد.
ترفند سایکس
مایر به سایکس گفتهبود که آنها دو سه روزی در مشهد خواهند ماند و بعد، برای ادامه مطالعات خود، به سمت جنوب و سیستان میروند؛ جایی که منطقه تحت نفوذ انگلیس محسوب میشد؛ اما مایر و دیتز، سهماه آزگار در مشهد ماندند و اطلاعات جمع کردند. سایکس نمیتوانست نسبت به اقدام مأمور آلمانی بیتفاوت باشد. با خروج آنها از شهر مشهد در مرداد سال ۱۲۹۲ش، سایکس از رفقایش خواست تا اموال و ادوات مایر و دیتز را سرقت کنند. حوالی ترشیز (کاشمر امروزی)، راهزنان اجیرشده بر سر مأمور آلمانی و همراه اتریشیاش ریختند و هرچه داشتند، به یغما بردند. آنها دست از پا درازتر به مشهد بازگشتند؛ نایبالحکومه محلی، ضمن عذرخواهی از آنها، وجه اموال سرقتشده را تمام و کمال پرداخت کرد؛ اما پول جای اطلاعاتی را که جمعآوری کرده بودند، نمیگرفت. مایر و دیتز به سمت جنوب رفتند و دیگر گزارشی درباره آنها در دست نداریم. یکسال بعد، در ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴/۵ مرداد ۱۲۹۳، جنگ جهانی اول آغاز و انبار باروت اروپا منفجر شد؛ انفجاری که موجش همه عالم را گرفت و سرآغازی برای قحطی بزرگ در ایران بود.